جدول جو
جدول جو

معنی قمز - جستجوی لغت در جدول جو

قمز
(قَ مَ)
ناکس فرومایۀ بی خیر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، رایگان از هر چیزی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
قمز
(قِ مِزز)
لبن الخیل است بضبط ابن بطوطه. رجوع به رحلۀ ابن بطوطه و رجوع به قمر شود
لغت نامه دهخدا
قمز
(رَ صَ)
فراهم آوردن چیزی. (منتهی الارب). جمع کردن. (اقرب الموارد) ، گرفتن چیزی به اطراف انگشتان. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). گویند: الکلأ هنا قمز قمز، ای منقطع غیرمتراص، بریده و نابهم چسبیده. (منتهی الارب). در اقرب الموارد نویسد: قمزٌ قمزٌ، ای متقطع
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قمر
تصویر قمر
(دخترانه)
ماه، نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قمه
تصویر قمه
تارک، بالای هر چیز، بلندترین نقطۀ هر چیز، گروه، جماعت مردم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قوز
تصویر قوز
برآمدگی در چیزی، در پزشکی برآمدگی که در پشت یا سینۀ برخی از مردم به سبب کجی و ناهمواری استخوان پیدا می شود، خمیده، منحنی، کوژ، گوژ، کوز، غوز، محدّب، گنگ
قوز بالای قوز: کنایه از مصیبتی بالای مصیبت قبلی
سر قوز افتادن: کنایه از بر سر لج افتادن، از در لجاج و ستیز درآمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قمل
تصویر قمل
شپش، حشره ای ریز با زندگی انگل وار که معمولاً از خون پستانداران تغذیه می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قمر
تصویر قمر
اجرام سماوی که بر گرد سیارات می گردند، ماه، پنجاه و چهارمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۵۵ آیه، اقتربت، کنایه از زن زیبا
قمر مصنوعی: ماهواره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رمز
تصویر رمز
راز نهفته، آنچه پنهان و پوشیده است، سر، نشانه هایی برای دادن اطلاعات، کد، اشاره به چیزی، ایما، در تصوف معنی باطنی کلام که تنها آگاهان بر آن وقوف دارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرمز
تصویر قرمز
رنگ سرخ، در علم زیست شناسی قرمزدانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لمز
تصویر لمز
با گوشۀ چشم اشاره کردن و چیزی گفتن
فرهنگ فارسی عمید
(قُ زَ)
یک مشت از خرما و جز آن برهم چسفیده. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). پارۀ خرما. (مهذب الاسماء) ، شکوفۀ گیاه که در آن دانه باشد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شمز
تصویر شمز
بیزاری رویگردانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنز
تصویر قنز
خم کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمس
تصویر قمس
غوته خوردن، غوته دادن، تکان خوردن زه در زهدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمص
تصویر قمص
ملخ از تخم برآمده، پشه کلم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمع
تصویر قمع
چیره شدن بر کسی و خوار و ذلیل گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمل
تصویر قمل
کنه شتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمه
تصویر قمه
قامت، تارک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمی
تصویر قمی
اهل قم، از مردم قم
فرهنگ لغت هوشیار
چنین آمده درآنندراج و پارسی دانسته شده غمیز ک پیاله معین آن را ترکی دانسته ترکی ترشه شیر گونه ای نوشاک مستی آور که مغولان مینوشیده اند
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویسی کوز کوژ پارسی است برآمدگی و خمیدگی غیر طبیعی و خارج از حد ستون فقرات در ناحیه مهره های پشتی: قوز سالوسیش به پشت چویوز معنی صدق قوز بالا قوز. (دهخدا. مجموعه اشعار 5)، کسی که گوژپشت است کسی که قوز دارد. یا قوز بالا قوز. دردی که بر درد قبلی اضافه شود بدبختی روی بدبختی، برآمدگی غیر طبیعی استخوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفز
تصویر قفز
جستن جست و خیز پرش، مردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قزم
تصویر قزم
مردم فرومایه، شتر هیچکاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرز
تصویر قرز
زمین درشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمز
تصویر حمز
زبان گزی زبان گزیدن تره ترش
فرهنگ لغت هوشیار
رنگی است که از آب فشرده نوعی از کرم که در بیشه ها باشد سازند، رنگ سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبز
تصویر قبز
کوته بالا، زفت (بخیل)، فرومایه
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی از پارسی غاز سی از مرغابیان دیو نادرست نویسی غاز پارسی است پشیز کمترین واحد پول پشیز
فرهنگ لغت هوشیار
کرشمه، سخن چنیی، راز آشکاری، ناز اشاره کردن به چشم و ابرو، سخن چینی کردن نمامی کردن، آشکار کردن راز کسی افشا کردن سر، اشاره به چشم و ابرو، سخن چینی نمامی، ناز و غمزه حرکت به چشم و ابرو
فرهنگ لغت هوشیار
اشاره یا ایماء، اشاره یا کنایه، با دست و به چشم و یا ابرو اشاره کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمر
تصویر قمر
ماه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرمز
تصویر قرمز
سرخ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قوز
تصویر قوز
گوژ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قمر
تصویر قمر
ماه
فرهنگ واژه فارسی سره