جدول جو
جدول جو

معنی قمبوان - جستجوی لغت در جدول جو

قمبوان
(قَ چِ)
دهی است از دهستان سمیرم پائین بخش حومه شهرستان شهرضا، واقع در 25هزارگزی شمال باختر شهرضا متصل به راه شهرضا به قمبوان. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 2360 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، پنبه و شغل اهالی زراعت است. راه ماشین رو و دبستان و پاسگاه ژاندارمری و در حدود 25باب دکان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قربان
تصویر قربان
(پسرانه)
چیزی که بوسیله آن به خدا تقرب یابند، قربانی، فدایی، نزدیک شدن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قمرون
تصویر قمرون
میگو، جانوری آبی با چنگال و پاهای بلند به اندازۀ ملخ که بعضی از انواع آن مصرف خوراکی دارد، ملخ دریایی، اربیان، روبیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قربان
تصویر قربان
ذبح کردن حیوانی حلال گوشت مانند گاو، گوسفند و شتر در راه خدا و صدقه دادن گوشت آن
عنوانی احترام آمیز در خطاب به آقایان
قربانی
جعبه ای که کمان را درآن می گذاشتند، کماندان
قربان کردن: ذبح کردن حیوانی حلال گوشت مانند گاو، گوسفند و شتر در راه خدا و صدقه دادن گوشت آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قضبان
تصویر قضبان
قضیب ها، آلات تناسلی مرد، شاخه های درخت، شاخه های بریده شده که به عنوان چوب دستی مورد استفاده قرار بگیرد، شمشیرها، جمع واژۀ قضیب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رمبان
تصویر رمبان
رمبیدن، رمبنده، در حال خراب شدن و فروریختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قربان
تصویر قربان
ظرفی که در آستانۀ پر شدن است
فرهنگ فارسی عمید
(قَ)
شهری است بزرگ که در زمان معاویه بن ابی سفیان بصورت شهر درآمده و مسلمانان در آن سکونت کرده اند. این شهر در اقلیم سوم قرار دارد. طول آن 31 درجه و عرض آن 30 درجه و 40 دقیقه است. گروهی از دانشمندان و محدثان بدان منسوبند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(لُ بَ)
لنبران. دهی جزء دهستان اوزوم دل بخش ورزقان شهرستان اهر، واقع در بیست هزارگزی باختر ورزقان و شش هزارگزی شوسۀ تبریز به اهر. کوهستانی، سردسیر و دارای 869 تن سکنه. آب آن ازچشمه و رود خانه اهر. محصول غلات و سردرختی. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی فرش و گلیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
گنبران، دهی است جزء دهستان یافت بخش هوراند شهرستان اهر که در 14500 گزی خاوری هوراند و 37500 گزی راه شوسۀ اهر به کلیبر واقع شده است. هوای آن معتدل مایل به گرمی و سکنه اش 35 تن است. آب آنجا از رود خانه قره سو و چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، برنج، پنبه و سردرختی و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان فرش و گلیم بافی و راه آن مالرو است. ده محل سکونت ایل حسینکلو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
موضعی است به نجد در شعرو گفته اند که مراد شاعر بوانه بوده است و ها را برای قافیه سقط کرده است. (مراصد الاطلاع). زفیان گوید:
ماذا تذکرت من الأظعان
طوالعاً من نحو ذی بوان
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
کاروان. (منتهی الارب) (برهان). معرب کاروان است. عرب از قدیم این کلمه را بکار میبرده است. (از معجم البلدان). عمده یک کاروان یا یک سپاه. (حاشیۀ برهان چ معین) (دزی ج 2 ص 431). قفل و قافله. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، جیش و لشکر. (آنندراج از ابن خلکان از ابن قطاع) ، معظم رمه و گله. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، جماعتی ازاسبان. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، شهر عمده مرکز ساخلو. (حاشیۀ برهان چ معین از دزی ج 2 ص 431) ، قیروان تا به قیروان، از مشرق تا به مغرب. (فرهنگ فارسی معین) :
شاهی که عرض لشکر منصور اگر دهد
از قیروان سپاه کشد تا به قیروان.
سعدی (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(قُ قُ)
دریا و گویند معظم آن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قمقام شود
لغت نامه دهخدا
(قَ مِ)
دهی است از دهستان چایپاره بخش قره ضیاءالدین شهرستان خوی، واقع در 7500گزی شمال باختری قره ضیاءالدین و یکهزارگزی باختر شوسۀ قره ضیاءالدین به سیه چشمه. موقع جغرافیایی آن دره و هوای آن معتدل مالاریایی است. سکنۀ آن 150 تن است. آب آن از قنات و چشمه و محصول آن غلات، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(عَمْرْ)
دهی از دهستان قهاب صرصر بخش صیدآباد شهرستان دامغان. دارای 890 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن حبوب، پسته و انگور است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی است از دهستان یک مهه که در بخش مسجد سلیمان شهرستان اهواز واقع است و 680 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(چَ بَ)
دهی از دهستان ریوند بخش حومه شهرستان نیشابور که در 3 هزارگزی جنوب باختری نیشابور واقع است. جلگه و معتدل است و 312 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات. شغل اهالی زراعت است و در زمستان برای کار کردن به نیشابور میروند. آبادی رحمت آباد هم جزء این ده میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
محلی است در 219 هزارگزی گرمسار میان بنوار و سرخ ده و آنجا ایستگاه قطار است. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
نام جزیره ای از مالزی در شمال غربی برنئو از مغصوبات انگلیس، دارای 7000 سکنه
لغت نامه دهخدا
تصویری از قبضان
تصویر قبضان
شسن پا گونه ای ناخن پریان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصوان
تصویر قصوان
دمریشینه از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع قضیب، شاخه ها نره ها جمع قضیب شاخه های بریده درخت، یکی از گونه های علف پازهر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قروان
تصویر قروان
میان پشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قحوان
تصویر قحوان
بابونه از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیزی که بوسیله آن بسوی خداوند تقرب پیدا کنند، و روز دهم ذیحجه که حجاج در مکه قربانی میکنند عیداضحی یا عید قربان گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشوان
تصویر قشوان
مردسست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطوان
تصویر قطوان
سبکرو تندرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صبوان
تصویر صبوان
جمع صبی، کودکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمبان
تصویر رمبان
در حال خراب شدن و فرو ریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابوان
تصویر ابوان
پدر و مادر رود زایان
فرهنگ لغت هوشیار
سنگی کوتاه به شکل استوانه که آن را روی پشت بام غلطانند تا هموار و محکم شود
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته کاروان مغرب (ذکر جز و اراده کل) یا قیروان تا قیروان. از مشرق تا بمغرب: شاهی که عرض لشکر منصور اگر دهد از قیروان سپاه کشد تا بقیروان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیروان
تصویر قیروان
((قَ رَ))
کاروان، قافله، گروه اسبان
فرهنگ فارسی معین
صامت، هماهنگ
فرهنگ واژه مترادف متضاد
قارچ، قارچ سمی
فرهنگ گویش مازندرانی