جدول جو
جدول جو

معنی قمائع - جستجوی لغت در جدول جو

قمائع
(قَءِ)
جمع واژۀ قمیعه بمعنی تندی میان دو گوش ستور. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قمیعه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قطائع
تصویر قطائع
قطیعه ها، جدایی ها، بریدگی ها، وظیفه ها، قطعه های ملک یا زمین که به کسی واگذار کنند که از درآمد آن زندگانی کند، جمع واژۀ قطیعه
فرهنگ فارسی عمید
(قَ ءِ)
جمع واژۀ قبیعه. (دهار). رجوع به قبیعه شود
لغت نامه دهخدا
(قُ)
موضعی است در بغداددر سمت غربی آن متصل به ربض زهیر. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ ءِ)
جمع واژۀ قطیعه. (معجم البلدان). رجوع به قطیعه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ ءِ)
جمع واژۀ قمینه بمعنی سزاوار. (اقرب الموارد). رجوع به قمینه و قمین شود
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
رجوع به مایع شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از جمائع
تصویر جمائع
جمع جمعیه، پرگال ها جمع جمیعه
فرهنگ لغت هوشیار
مایع
دیکشنری اردو به فارسی