جدول جو
جدول جو

معنی قلوسون - جستجوی لغت در جدول جو

قلوسون
ویسقوریدوس است و آن فودنج است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پلوتون
تصویر پلوتون
نهمین سیارۀ منظومۀ شمسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلوسوز
تصویر گلوسوز
هر چیز بسیار شیرین، آنچه گلو را بسوزاند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لوسیون
تصویر لوسیون
محلول دارویی مایع که روی پوست مالیده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلنسوه
تصویر قلنسوه
نوعی کلاه دراز
فرهنگ فارسی عمید
(قَ لَ سُ وَ)
ده کوچکی است از دهستان اربعه پائین (سفلا) بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد، واقع در 88هزارگزی جنوب خاوری فیروزآباد و 2هزارگزی راه مالرو زافرو به هنگام. سکنۀ آن 36 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
ج قلیل در حالت رفعی. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ یَ)
دهی در صعید مصر در مغرب شط نیل. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
دژی است نزدیک رمله در سرزمین فلسطین. در این قلعه عاصم بن ابی بکر بن عبدالعزیز بن مروان و عمرو بن ابی بکر و عبدالملک وابان و مسلمه فرزندان عاصم و گروهی دیگر کشته شدند. (معجم البلدان) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ سُ وَ)
کلاه دراز. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
راسن است. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به قلامس شود
لغت نامه دهخدا
شبوط را نامند. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به ماده های قبل شود
لغت نامه دهخدا
شبوط است. (تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به قلونومن شود
لغت نامه دهخدا
(قَ یَ)
دهی از دهستان و بخش سیمکان شهرستان جهرم واقع در 23 هزارگزی شمال باختر کلدکی، کنار راه مالرو سیمکان به میمند. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن گرمسیری مالاریایی است. سکنه 165 تن. آب آن از رود خانه سیمکان و محصول آن غلات، برنج و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان گلیم بافی است. راه مالرو دارد. این آبادی را کاکون هم می گویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
ثوم است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
حمی محرقه و قادسوس غلط است
لغت نامه دهخدا
(گُ شِ جَ)
دهی است از دهستان گورگ بخش حومه شهرستان مهاباد واقع در 50هزارگزی جنوب خاوری مهاباد و 22هزارگزی خاور راه شوسۀ مهاباد به سردشت. هوای آن سرد و دارای 118 تن سکنه است. آب آن از سیمین رود و محصول آن غلات، توتون و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ کُ)
سوزندۀ گلو. آنچه گلو را بسوزاند، بغایت شیرین و خوش آینده، چه هر چیز که شیرین باشد گلو را میسوزاند. (آنندراج). در چراغ هدایت به معنی خوشنما و خوش آینده و در بهار عجم بمعنی شیرین آورده چرا که چیزی که بغایت شیرین باشد گلو را میسوزد، لهذا شیرین را گلوسوز گفتند و حسن گلوسوز، یعنی شیرین. عبارت است از حسن صبیح، در مقابله حسن ملیح که حسن سیاه و نمکین باشد. (غیاث) :
چون سرو قمریان همه گردن کشیده اند
در آرزوی شوق گلوسوز غبغبش.
صائب (ازآنندراج).
هر کجا حسن گلوسوز تو منزل دارد
میتوان بوسه به رغبت ز لب بام گرفت.
صائب (از آنندراج).
صائب ز فکرهای گلوسوز من نماند
جا در بیاض گردن خوبان روزگار.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
رجل سرسر است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(قَ قَ)
سرب. (بهار عجم) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
نقیبان لشکر را گویند. (برهان) (آنندراج). ظاهراً مصحف قلاووز. (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
(قِسْ سی)
جمع واژۀ قسیس است در حالت رفعی. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ یَ)
دهی است از دهستان کل تپۀ فیض الله بیگی بخش مرکزی شهرستان سقز، سکنۀ آن 360 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات، لبنیات، توتون، حبوب، صیفی و مختصر میوه جات. شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است. راه آن مالرو و قهوه خانه ای کنار راه شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
ضبطی است از خروصون و خرصون. در رومی بمعنای طلا است. (از الجماهر بیرونی ص 232)
لغت نامه دهخدا
(هََ لَ / لُو)
نقاشیها و اسلیمی خطائیهایی باشد که بر اطراف کتابۀ خانه و غیره نقش کنند. (برهان). اسلیمی. نقش اسلیمی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از الیسون
تصویر الیسون
لاتینی سنبل زرد از گیاهان (سنبل و زمبل پارسی است) سنبل زرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلوزون
تصویر هلوزون
اسلیمی خطایی ونقشهای دیگر که بر اطراف کتابه خانه وغیره نقش کنند
فرهنگ لغت هوشیار
کلاهدراز گونه ای کلاه دستا (عرقچین)، هزارلا در نشخوارگنندگان، ریشه کلاه کلاهک ریشه دربرخی از گیاهان کلاه دراز، جمع قلانس قلانیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلیلون
تصویر قلیلون
جمع قلیل، ازریشه سریانی سوتام هااندک ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلارون
تصویر قلارون
نقیبان لکشر غلارون سرلشکران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قسیسون
تصویر قسیسون
جمع قسیس، ازسریانی کشیشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرقسون
تصویر قرقسون
ک سرب
فرهنگ لغت هوشیار
زادگان علی علیه السلام باورداران علی علیه السلام جمع علوی در حالت رفعی (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) علویین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلنسوه
تصویر قلنسوه
((قَ لَ سُ وَ یا وِ))
کلاه دراز، جمع قلانس، قلانیس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلوفون
تصویر سلوفون
((س ِ لُ فُ))
سلوفان. سلفون، نام تجاری ماده شفاف و نازکی از جنس سلولز که در بسته بندی و جلدسازی کاربرد دارد
فرهنگ فارسی معین