سوزندۀ گلو. آنچه گلو را بسوزاند، بغایت شیرین و خوش آینده، چه هر چیز که شیرین باشد گلو را میسوزاند. (آنندراج). در چراغ هدایت به معنی خوشنما و خوش آینده و در بهار عجم بمعنی شیرین آورده چرا که چیزی که بغایت شیرین باشد گلو را میسوزد، لهذا شیرین را گلوسوز گفتند و حسن گلوسوز، یعنی شیرین. عبارت است از حسن صبیح، در مقابله حسن ملیح که حسن سیاه و نمکین باشد. (غیاث) : چون سرو قمریان همه گردن کشیده اند در آرزوی شوق گلوسوز غبغبش. صائب (ازآنندراج). هر کجا حسن گلوسوز تو منزل دارد میتوان بوسه به رغبت ز لب بام گرفت. صائب (از آنندراج). صائب ز فکرهای گلوسوز من نماند جا در بیاض گردن خوبان روزگار. صائب (از آنندراج)