جدول جو
جدول جو

معنی قلنبک - جستجوی لغت در جدول جو

قلنبک
(قَ لَمْ بَ)
نوعی از عود باشد بغایت خوشبوی چون بر دست مالند دست خوشبوی گردد. (آنندراج) (برهان) (فهرست مخزن الادویه). رجوع به قلمبک شود
لغت نامه دهخدا
قلنبک
اسپانیایی تازی گشته آلوی پنج بر از گیاهان درختی است از تیره شمعدانیها از دسته ترشکها که از گیاهان بومی هندوستان است. برگهایش متناوب و گلهایش به شکل خوشه های انتهایی است. میوه اش خوراکی و تصفیه کننده خون است. چوبش دارای اسانسی خوشبوی و معطر است و به همین علت آن را به نام عود به بازار عرضه می کنند قلنبق قلنباق درخت قرنبل درخت قرنبول آلوی پنج پر درخت ابن الرشد شجر ابن الرشد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لنبک
تصویر لنبک
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام سقائی جوانمرد در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قلنبه
تصویر قلنبه
قلمبه، دور از فهم، دشوار مثلاً حرف های قلمبه، برجسته و برآمده، زیاد مثلاً پول قلمبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلابک
تصویر قلابک
آنکه زر و سیم ناسره سکه بزند برای مثال دشمن روز ند این قلابکان / عاشق روزند آن زرهای کان (مولوی - ۲۰۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لنبک
تصویر لنبک
لنبه، فربه، چاق، نرم و ملایم مانند نان کلفت و تازه
فرهنگ فارسی عمید
(قَلْ لا بَ)
مصغر قلاب. آنکس که زر و سیم مغشوش و ناسره به نام پادشاه طراز کند و رواج دهد:
دشمن روزند این قلابکان
عاشق روزند این زرهای کان.
مولوی (مثنوی چ اسلامیه دفتر 2 ص 112)
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ بَ)
به لغت اهل عمان هرنوه است که نوعی از عود بخور بسیار خوشبو باشدو گویند صندل اصفر است که به هندی ملاکیر نامند و گویند نام لیمو است که به شیرازی لیموی خارکی و به هندی جنبهیری نامند و گویند لیموی مرکب از لیموی آب و اترج است. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به قلنبک شود
لغت نامه دهخدا
(قُ لُمْ بَ / بِ)
درشت. ناهنجار. نتراشیده و نخراشیده. قلمبه.
- قلنبه سلمبه، غلنبه سلنبه: کلمات قلنبه سلمبه.
- قلنبه گو، غلنبه گو. آنکه کلمات درشت و نامأنوس بکار برد.
- قلنبه گویی، غلنبه گویی. عمل قلنبه گو.
رجوع به غلمبه و غلنبه شود
لغت نامه دهخدا
(لُمْ بَ)
مردم فربه و پرگوشت و ناهموار. (برهان). سمین. چاق
لغت نامه دهخدا
(لُمْ بَ)
نام سقا و آبکشی بسیار کریم به عهد بهرام گور پادشاه ساسانی. داستان لنبک و میهمان شدن بهرام بر خوان وی و بخشیدن مال براهام یهود به لنبک را فردوسی در شاهنامه به نظم آورده است. رجوع به لنبک آبکش شود. خاقانی در اشارت بدین داستان گوید:
بهرام ننگرد به براهام چون نظر
بر نان و خوان لنبک سقا برافکند.
خاقانی.
هرچند که لنبک دهد آسایش بهرام
بهرام به شاهی به و لنبک به سقائی.
خاقانی.
رجوع به مدخل بعد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قلنبه
تصویر قلنبه
نتراشیده و نخراشیده، درشت، ناهنجار
فرهنگ لغت هوشیار
قلنبک بنگرید به قلنبک درختی است از تیره شمعدانیها از دسته ترشکها که از گیاهان بومی هندوستان است. برگهایش متناوب و گلهایش به شکل خوشه های انتهایی است. میوه اش خوراکی و تصفیه کننده خون است. چوبش دارای اسانسی خوشبوی و معطر است و به همین علت آن را به نام عود به بازار عرضه می کنند قلنبق قلنباق درخت قرنبل درخت قرنبول آلوی پنج پر درخت ابن الرشد شجر ابن الرشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنبک
تصویر لنبک
فربه و پر گوشت چاق و چله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلنبه
تصویر قلنبه
((قُ لُ بِ))
هر چیز گرد و گلوله مانند که درشت و ناهموار باشد، جملات و عبارات مشکل و پیچیده که کسی برای اظهار فضل بیان می کند، غلمبه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لنبک
تصویر لنبک
((لُ بَ))
مردم قوی هیکل و فربه و گنده، لنبر، لنبه
فرهنگ فارسی معین