جدول جو
جدول جو

معنی قلقدیس - جستجوی لغت در جدول جو

قلقدیس
(قَ قَ)
صمغی است اساکفه را و این کلمه دخیل است. (اقرب الموارد). زاج سرخ را گویند. (آنندراج). در ماهیت آن اختلاف است اکثر زاج سفید و بعضی زاج سرخ و بعضی زرد و بعضی نوعی زاج سفیدی که به فارسی آن را زاج شتر دندان نامند، دانسته اند و بعضی گفته اند به فارسی شوغار و به یونانی حلقیس نامند و تحقیق آن است که قلقدیس سه صنف میباشدصنفی سفید سبک زودشکن و این تندترین و بهترین اصناف است و صنف دوم کثیرالارضیست غلیظ خشن و رنگ آن مایل به کبریت و این را به یونانی مالی ترایا نامند و صنف سوم نرم و متساوی الاجزاء و سست و چون آب بدان رسد، سیاه گردد و این را زاج الاساکفه نامند. (مخزن الادویه). نوعی از زاگ به رنگ سپید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
قلقدیس
یونانی تازی گشته زاگ سرخ زاگ سبز نحاس ابیض محرق زاج سبز
تصویری از قلقدیس
تصویر قلقدیس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بلقیس
تصویر بلقیس
(دخترانه)
ملکه شهر سبا که معاصر سلیمان بود و به دیدن او رفت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طاقدیس
تصویر طاقدیس
چین خوردگی های طاق مانند زمین، طاق مانند، به شکل طاق، ایوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاقدیس
تصویر تاقدیس
طاقدیس، چین خوردگی های طاق مانند زمین، طاق مانند، به شکل طاق، ایوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لبدیس
تصویر لبدیس
لب مانند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقدیس
تصویر تقدیس
پاک و منزه کردن، به پاکی و پاکیزگی منسوب کردن، به پاکی ستودن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ بَشْ شُ)
پاک کردن. (زوزنی) (دهار). تطهیر. (تعریفات جرجانی). پاکیزه کردن. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پاک کردن خدای تعالی کسی را. (از اقرب الموارد) ، به پاکی صفت کردن. (زوزنی). خدای را به پاکی صفت کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (از اقرب الموارد). به پاکی منسوب نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات). ارض مقدسه نعت است از آن. (منتهی الارب). این اصطلاح عرفانی است که فلاسفۀ اسلامی و شیخ اشراق بکاربرده اند... اصطلاحاً بمعنای منزه کردن و دانستن حق است از آنچه شایستۀ او نیست و پاک دانستن اوست از نقائص وجودی و از آنچه غیر او را کمال باشد و اخص از تسبیح است از لحاظ کیفیت و کمیت یعنی اشد تنزیهاً است از تسبیح. (فرهنگ علوم عقلی تألیف دکتر سجادی ص 173) (از تعریفات جرجانی) ، به بیت المقدس درآمدن چون تکویف و تبصیر که بمعنی به کوفه درآمدن و به بصره درآمدن است. (از اقرب الموارد) ، به قدّاس (آداب مذهبی و نوعی نماز عیسویان) ایستادن کاهن. (از اقرب الموارد). مقدس ساختن و یا از برای خداوند جدا کردن. سفر پیدایش 2:3، سفر خروج 19:14، در عهد عتیق قصد از تقدیس تعیین رسمی شخصی یا شیئی است از برای خدا لهذا به این معنی عبرانیان بواسطۀ داشتن عهد و قربانیهای رسمی و رفع گناهها قوم خاص و مقدس خداوند بودند. سفر خروج 31:13، سفر اعداد 3:12 و 13، سفر تثنیه 7:6 و 9-12 مقابل سفر پیدایش 17:7-14، و خیمه و کهنه و مذبح و غیره در نهایت اهمیت از برای خدمت خداوند تعیین شد. سفر لاویان 8:10-12. و به همین گونه مردم خود را بطریق و تدارک مخصوص از برای حضور و پرستش خداوند تقدیس می نمودند. سفر خروج 19:10و 11 و 12، سفر اعداد 11:18. قصد از تقدیس روز معین کردن یک روز یا روزهای چند است از برای روزه و دعا. کتاب یوئیل 1:14. و تقدیس سبت قصد از مراعات روز سبت است از برای خداوند. سفر تثنیه 5:12. و تمام این تقدیسات نشانۀ شهادت بر قدوسیت خدای تعالی و لزوم تقدیس اخلاقی... است. (از قاموس کتاب مقدس) :
به بیت المقدس و اقصی و صخره
به تقدیسات انصار و شلیخا.
خاقانی.
، پاکی و طهارت. (ناظم الاطباء). ج، تقدیسات
لغت نامه دهخدا
(قُ)
دوده ای است از ازد که به بصره آمدند و در محله ای از آن سکونت کردند و آن محل بنام آنان نامیده شد. (ذیل المنجد)
لغت نامه دهخدا
(تَجْ)
نعل بستن ستور را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پاره زدن موزه را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
دختر هدهادبن شرحبیل، از بنی یعفربن سکسک، از حمیر، ملکۀ سبا. او زنی یمانی و از اهالی مأرب بود و پس از پدرش بر مأرب حکومت میراند و ذوالاذعار (عمرو بن ابرهه) حاکم غمدان، برای تسخیر قلمرواو شتافت و بلقیس از جلو او گریخت، سپس بدست لشکریان ذوالاذعار دستگیر شد آنگاه او را در مستی غافلگیر کرد و بقتل رساند و حکومت تمام سرزمین یمن را بدست گرفت و سبا را پایتخت خویش قرار داد. در این هنگام سلیمان پیغامبر بر مرکب باد به حجاز و یمن روی آورد و بوسیلۀ هدهد از وجود بلقیس آگاه شد و اهالی یمن که آفتاب پرست بودند به دعوت او برای خدای واحد ایمان آوردند و او وارد شهر سبا شد و بلقیس با شکوهی عظیم از وی استقبال کرد. آنگاه سلیمان او را بزنی گرفت و هفت سال و چند ماه در همسری او بود و پس از مرگ جسد او را در تدمر به خاک سپردند. در عهد ولید بن عبدالملک تابوت بلقیس کشف شد و او دستور داد آن را در جای خود قرار دهند و بر آن مقبره ای از سنگ بسازند. (الاعلام زرکلی ج 2ص 51). نام ملکۀ سبا در ادبیات فارسی و عربی هست اما در عهد عتیق و نیز در قرآن کریم نام بلقیس نیامده فقط عنوان ملکۀ سبا ذکر شده است. و آنچه در عهد عتیق آمده تنها حکایت از آمدن وی به نزد سلیمان نبی می کند. و بعضی از مفسران نوشته اند سلیمان بلقیس را به همسری خود درآورد. بعضی از منابع یهودی بختنصر را نتیجۀ این ازدواج دانند. منابع حبشی منلیک اول پادشاه حبشه را ثمرۀ ازدواج سلیمان و مکدا (نام حبشی بلقیس) و پادشاهان حبشه را از نسل سلیمان میدانند. (از دایره المعارف فارسی). و رجوع به مآخذ ذیل شود: تاریخ بلعمی چ بهار و پروین گنابادی ص 565. التیجان ص 137 تا 170. تاریخ الخمیس ج 1 ص 249. نهایه الارب ج 14 ص 134. اعلام النساء ج 1 صص 142 تا 148:
بچه ای دارم در ناف چو برجیسی
با رخ یوسف و بوی خوش بلقیسی.
منوچهری.
دامن خود سرو برکشید چو بلقیس
کآب گمان برد آبگینۀ میدان.
مختاری.
حضرت بلقیس بانوی سبا
بر سر عرش معلّی ̍ دیده ام.
خاقانی.
بلقیس بانوان وسلیمان شه اخستان
من هدهدی که عقل به من افتخار کرد.
خاقانی.
عمر سلیمان عهد باد ابدالدهر
حضرت بلقیس روزگار بماناد.
خاقانی.
خبر دادند موری چندپنهانی
که این بلقیس گشت و آن سلیمان.
نظامی.
تو گفتی که عفریت و بلقیس بود
قرین حورزادی به ابلیس بود.
سعدی.
- بلقیس وار، چون بلقیس. مانند بلقیس:
وین هدهد بدیع، درین اول ربیع
بلقیس وارتاجی بر سر نهاده وی.
منوچهری.
- تخت بلقیس،عرش بلقیس:
خسرو نشسته تاج شه هند پیش او
چونان که تخت گوهر بلقیس پیش جم.
فرخی.
هرکه دانست مر سلیمان را
تخت بلقیس را نخواند عظیم.
بوحنیفۀ اسکافی (از تاریخ بیهقی).
تخت بلقیس جای دیوان نیست
مرد آن تخت جز سلیمان نیست.
نظامی.
- عرش بلقیس، تخت بلقیس، و آن مثل بوده است:
و کان فی سرعه المجی ٔ به
آصف فی حمل عرش بلقیس.
(تعلیقات دبیرسیاقی بر دیوان منوچهری از ثمار القلوب ثعالبی).
در حفاظ خط سلیمانی
عرش بلقیس باد نورانی.
نظامی.
و رجوع به عرش بلقیس در ردیف خود شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قلنسوه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قلنسوه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قردوس و آن نام پدر طایفه ای است در یمن. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
عید نوروز قبطیان. در بلوغ الارب آمده: نزد قبطیان مصر عیدی است بنام نوروز (نیروز) که آن را در روز اول سال گیرند و نصارای شام آن را قلنداس خوانند. در این روز شادی کنند و آتش افروزند و آب افشانند بیش از آنچه ایرانیان در مراسم عیدنوروز خود کنند. رجوع به بلوغ الارب ج 1 ص 350 شود
لغت نامه دهخدا
(قُ)
دروازه ای است در بصره که به طایفۀ قردوس منسوب است و راویانی بدان نسبت دارند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تخت طاقدیس. تخت خسرو پرویز را که از فریدون به وی رسیده بود طاقدیس میگفتند. گویند جمیع حالات فلکی و نجومی در آن ظاهر میشده و آن سه طبقه بوده و در هر طبقه جمعی از ارکان دولت او جابجا قرار میگرفته اند و خسرو پرویز بر آن تخت ملحقات و تصرفات کرده بود. (برهان). طول آن تخت یکصد و هفتاد ذراع و عرض آن یکصد و بیست ذراع و مکلل بجواهر بود. (غیاث اللغات). و در حاشیۀ چاپ جدید برهان که به اهتمام دکتر معین منتشر شده آمده است: هرتسفلد رسالۀ ممتعی در باب تخت طاقدیس نوشته اشاره بقول مورخ بیزانسی کدرنوس کرده که او از یکی از کتب تئوفان (نیمۀ دوم قرن هشتم میلادی) روایت کرده است. کدرنوس گوید هرقل قیصر پس از انهزام خسرو پرویز در سال 624 وارد کاخ گنزک شد. ’بت خسرو را دید که هیأتی مهیب داشت و تصویر پرویز را هم مشاهده کرد که بر بالای کاخ بر تختی قرار گرفته بود. این تخت بکرۀ بزرگی مانند آسمان شباهت داشت و در گرداگرد آن خورشید و ماه و ستارگان نمودار بودند که کافران آنها را می پرستیدند و تصویر رسولان شاه نیز در گرد آن بود که هر یک عصایی در دست داشت. در این گنبد بفرمان دشمن خدا (یعنی خسرو) آلاتی تعبیه کرده بودند که قطراتی چون باران فرومیریخت و آوایی رعدآسا بگوش میرسانید...’ (کریستنسن ایران در زمان ساسانیان ص 466 ببعد) :
ز تختی که خوانی ورا طاقدیس
که بنهاد پرویز دراسپریس...
بیاورد پس تخت شاه اردشیر
وز ایران هر آن کس که بد تیز ویر
بهم درزدند آن سزاوار تخت
بهنگام آن شاه پیروز بخت
ورا درگر آمد ز روم و ز چین
ز مکران و بغداد و ایران زمین
هزار و صد و بیست استاد بود
که کردار این تختشان یاد بود...
بفرمود تا یکزمان دم زدند
بدو سال تا کار بر هم زدند...
به رش بود بالاش صد شاه رش
چو هفتاد رش بر نهی از برش...
برویش ز زرین صد و چل هزار
ز پیروزه برزرّ کرده نگار
همه نقرۀ خام بد میخ و بش
یکی ز آن بمثقال بد شصت و شش...
(شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص 2877 ببعد).
با درفش کاویان و طاقریس [طاقدیس.
زر مشت افشار و شاهانه کمر. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی بنقل از رودکی با ضبط ’طاقریس’). رجوع به کلمه پرویز شود:
بگرداگرد تخت طاقدیسش
زبان پادشاهان خاک لیسش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
به معنی طاق مانند، چه دیس مانند را گویند، (برهان)، و رجوع به دیوان رودکی چ نفیسی ص 1110 شود، صفۀ حضرت سلیمان، (برهان)، تیزی پیش عمارت، ایوان پادشاهان، (برهان) :
دست بهشت صدر او دست قدر بخدمتش
گنبد طاقدیس را بسته بطاق چاکری،
خاقانی،
در خطبه شاه کیوان خوانیش وگر بجوئی
در زیر طاقدیسش کیهان تازه بینی،
خاقانی
لغت نامه دهخدا
فرهنگستان این کلمه را بجای چین خوردگی زمین که بشکل طاق است، انتخاب کرده است، طاقدیس، (به همه معانی) رجوع به طاقدیس شود
لغت نامه دهخدا
(پُ لِ قِدْ دی)
سن پل. بولس. پاولوس. پولس. یکی ازحواریون است که در سال دوم میلادی به طرسوس متولد شده است. پدر او از یهود بود و اسم اصلی پاولوس (شائول) است. تربیت او در قدس شریف بود و در اول امر با دین ترسائی خصومت میورزید بعد در راه دمشق معجزه ای دید و به دین عیسی گروید و یکی از بزرگان دعاه مذهب مسیح شد. یکی از سرداران روم را در ’پافوس’ یعنی ’باف’موسوم به ’سرجیوس پاولوس’ به دین عیسی دعوت کرد و او بپذیرفت و بدین جهت سرجیوس را نسبت بدو کرده پاولوس خواندند سن پل در قبرس و آناطولی و یونان و سالونیک و اطنه و سائر شهرها علناً به دعوت انجیل پرداخت و در سال 58 میلادی که به موطن خویش قدس شریف بازگشت یهودیان با او مخالفت آغازیدند و حاکم فلسطین موسوم به ’فلیکس’ او را دو سال در قیصریه محبوس ساخت و پس از آن وی را به روم فرستاد و در آنجا او را تبرئه کردندو هم به شهر روم مردمان را به دین مسیح دعوت کرد. سپس به مشرق بازگشت و کرت دیگر در سال 62 یا 64 میلادی به روم شد و در آن وقت عیسویان در روم بسیار بودند و نرون امپراطور روم او را خواست و از وی مؤاخذه کرد و او جوابهای درشت گفت از این رو در سال 66 با پطروس حواری (یعنی سن پیر) به امر نرون مقتول گشت و جسد او را در راه ’اوسمیه’ به خاک سپردند و بعدها مسیحیان استخوانهای وی را به کلیسای سن پیر نقل دادند. ذکران او را در بیست ونهم حزیران گیرند. چهارده خطبه از او در دست است و در کتاب اعمال رسولان انجیل ترجمه حال وی آمده است. (قاموس الاعلام ترکی). در کتاب قاموس مقدس آمده است: در لغت بمعنی کوچک میباشد و او را درزبان عبرانی شاؤل میگفتند و او حواری ممتاز قبایل بود. (روم 11:13). اول ذکری که از این اسم داریم در ’1 ع 13:9’ میباشد. بعضی بر آنند که سبب تسمیه و تبدیل شاؤل به پولس که اسم رومانی است مطابق رسم یهودیانی بود که در دول خارجه میبودند و یا اینکه بواسطۀ احترام سرجیوس پولس که دوست او و یکی از جدیدالایمانان سلف بود که در آیۀ 7 مذکور است این اسم را بر خودقبول نمود امکان دارد که در طفولیت به همین دو اسم خطاب شده معروف به وده است. و او در شهر طرسوس قلیقیه متولد گشت و امتیاز رعیتی روم را ارثاً از پدر یافت والدینش از سبط بن یامین بودند که او را بر حسب رسوم و قواعد یهود تربیت کردند و همچو عبریی از عبریان نشو و نما کرد فی 3:5. شهر طرسوس از حیث علم و تربیت بسیار معروف و مشهور بود و پولس همواره در علم و آداب و معرفت و تربیت ترقی می کرد تا در موقع مناسب والدینش او را به اورشلیم فرستادند تا در خدمت غمالائیل که از مشاهیر علمای آن زمان بود تعلیم و تحصیلات خود را کامل نمایند لکن معلوم نیست که در زمان ظهور مسیح دراورشلیم بود یا نه. احتمال میرود که بعد از مراجعتش به طرسوس بر حسب رسم عمومی یهود که میگفتند ’آنکه پسر خود را صنعت مفیدی نیاموزد ویرا بدزدی داشته است’صنعت خیمه دوزی آموخت. (1 ع 18:3 و20:34، 2 تسلو3:8). چون سی سال از سنش گذشته بود در میان قوم یهود مشار بالبنان و شخصی نافذالامر گشته از تعلیمات غمالائیل فواید بسیار یافته در شریعت و علوم دینیه مهارت تام و تمامی بهم رسانیده برحسب قواعد فریسیان تن به ریاضات شاقه سپرده عالمی مرتاض و حافظ قوی و متعصب دین یهود و دشمن تلخ و سخت دین مسیحی گردید. (1 ع 8:3 و24:9- 11). در این حال بر حسب مسطورات کتاب اعمال (اع 9:و 26) : مسیح در راه دمشق بدو مکشوف گشته اعجازاً هدایت یافته تابع دین مسیح شده مسیح برای او عمده مقصد گردید (اع 26:15 اقر15:8) و دل و جان و اندیشه و قوت و قدرت خود را تماماً به مسیح سپرده من بعد چه درحیات و چه در ممات غلام عیسی مسیح بود و تمام قوا و غیرت و مجاهدات و اندیشۀ خود را وقف محافظت و انتشار انجیل مسیح نمود. خصوصاً در میان قبایل چنان مینماید که افکار او در خصوص روح دین پاک و عالی مسیح چه در عبادت و چه در اثر اعمالش دارای اهمیت مخصوص بود ضدّیت او به رسوم و قواعد عبادت و دین یهود وی را درهر جا مورد کینه و دشمنی اهالی وطن خود کرد و بالاخره بواسطۀ شکایت اهالی وطن بدین وسایل بر وی شکایت آورده بتوسط رومیان در قیصریه محبوس گردید و چون مدت دو سال بر این برآمد وی را از قیصریه برای استنطاق به رومیه فرستادند زیرا که خود خواهش نمود که در حضورامپراطور حاضر شود. حکایاتی که نویسندگان کلیسای سلف در خصوص پولس ذکر میکنند چندان محل اطمینان نیست ولی در قرنهای اوّل رأی ذیل محل قبول عامه بود یعنی که در پولس خطائی نیافتند و در آخر دو سال که تقصیری بر او ثابت نتوانستند کرد پاکدامنی وی ظاهر شده از حبس مستخلص گردید، بعد از آن دوباره به رومیه مراجعت کرد و نرون ثانیاً او را حبس کرده مقتول گردانید. چنان مینماید که پولس در تمام علومی که در آن وقت در میان یهود متداول و معروف به ود مسلط بوده و از مهارت و تسلطی که در زبان یونانی داشته است معلوم میشود که از نوشتجات یونانیان نیز بی اطلاع نبوده با فیلسوفان ایشان مباحثات بسیار کرده از شعرای آنها مثل اریتس (اع 17:28) و میندر (اقر 15:33 و 1) پای مندیز (تیط 1:13) اقتباس میکند اما نمیتوان گفت که کلیهً در علوم ایشان عالم بوده. از رسوم مؤثرۀ سجیه و طبیعت او قصد عام و عالم گیر و روحانیت دین مسیح و آثار مطهره وشرف بخشای بر قلوب مؤمنین بخوبی معلوم میگردد دین مسیح و اثر مطهر آن آتش محبت و خیال نجات بخشی تمامی مردم را از خود ناجی اقتباس نمود. (کل 1:12) چنان مینماید که بسیاری از حواریان و سایر معلمان بیشتر به اصول دین یهود و قوانین و رسوم و آدابی که در آن تربیت یافته بودند متوجه بوده اعتنا مینمودند یعنی آنهارا اصل و مسیحی گری را چون فرع میدانستند که بر تنه قدیم پیوسته شود یعنی که وجود و حیات شاخهای نو بسته بوجود و حیات تنه است لکن پولس یکی از آنهائی بود که از این کوتاه نظری صرف نظر کرده دین مسیح را در روشنائی حقیقی اش چون مذهب عام و عالم گیر تصور مینماید. دیگران بر آن بودند که کسی که بخواهد بدین تازه متدین شود باید اول یهودی شود و یوغ اطاعت شریعت موسی رابر خود گیرد لکن پولس بر آن بود که این دیوار حایلی که اسباب نفاق یهود و قبایل است از میان بردارد و بنماید که تمام ایشان در مسیح یکی هستند و نتیجۀ تمام اعمال او همین بود و به هیچ وجه از پیروی این مقصودعظیم دست نکشید و از تنبیه پطرس که نظرش به زمان بود باز نایستاد و حیات خود را در مقابل تعصب هموطنان خود در خطر گذاشت و فی الحقیقه به همین واسطه بود که مدت پنجسال در اورشلیم و قیصریه و رومیه محبوس شد.
خلاصۀ تاریخ سرگذشت پولس:
ایمان آوردن پولس (اع 9:) سال 37 میلادی سکونتش در عربستان 37-40 میلادی سفر اولش به اورشلیم. (غلا1:18). سکونتش در طرسوس. (اع 9:23-30). و مسافرتش در انطاکیه. (اع 11:28) 40 میلادی سفر دومش به اورشلیم با بارنابا از زمان قحطی و آوردن اعانه از برای فقرا (اع 11:30) 44 میلادی سفر اولش برای بشارت در اطراف با بارناباو مرقس در قیرس و انطاکیه پیسیدیه و ایقونیه و لستره و دریه و مراجعتش به انطاکیه. (اع 13:و14:) 25-41 میلادی انجمن شدن حواریان در اورشلیم. دشمنی میان یهود و قبایل در کلیسا. سفر سیمش به اورشلیم با بارنابا و تیطس و اصلاح خصومت و موافقت یهود و مؤمنین قبایل. مراجعت پولس به انطاکیه. مباحثه با پطرس و بارنابا در انطاکیه و جدائی موقتی بارنابا (اع 15:21-30). سفر ثانی پولس برای بشارت از انطاکیه به آسیای کوچک و قلیقیه و لیکاونیه و غلاطیه و تراوس و شهرهای یونان یعنی فیلپی و تسالونکی و بیریه و اطینا و قرنتس (اع 15:30-18:ا). و در این سفر بود که به بشارت دادن در اروپاشروع کرد 51 میلادی توقفش یکسال ونیم در قرنتس و تصنیف دو رسالۀ تسالونیکیان 52-53 میلادی سفر چهارمش به اورشلیم و چندی توقف در انطاکیه (اع 18:11-33). بعد سفر سیمش از غلاطیه و فریجیه در پائیز برای بشارت (اع 19:1). توقفش مدت سه سال در افسس و تصنیف رسالۀ غلاطیان (اع 20:1) در سال 56 یا 57 میلادی و رفتنش به مقدونیه و قرنتس و کریت که در کتاب اعمال مسطور نیست. تصنیف رسالۀ اوّل به تیمونیوس و مراجعتش به افسس. و تصنیف رسالۀ اول به قرنتیان در بهار سال 57:54-57 میلادی مفارقتش از افسس در تابستان و رفتنش به مقدونیه و تصنیف رسالۀ دوم به قرنتیان و رساله ای به تیطس سال 57 میلادی توقفش سه ماه در قرنتس و تصنیف رساله ای برومیان در سال 58 میلادی سفر پنجمش به اورشلیم در بهار و گرفتار شدن وفرستادنش به قیصریه در سال 58 میلادی (1ع 20:3-21:11). سفر پنجمش به اورشلیم، (1ع 20:3-21:15) محبوسیش در قیصریه. اجرای حکم بر او در حضور فیلکس، فستوس و اغریپاس و شروع تصنیف انجیل لوقا و کتاب اعمال حواریان (1ع 21:17-26:32) 58-60 میلادی سفرش به روم در پائیز و شکستن کشتی در نزدیکی ملیطه و پیش رفتنش به روم (1ع 27:1-28:16) در بهار سال 60-61 میلادی اسیری اولش در رومیه (اع 28:30) و تصنیف رساله ای به قلسیان و افسسیان و فیلییان و فیلمون 61-63 میلادی
حریق رومیه در تابستان و اذیت مسیحیان در سلطنت نرون و شهادت پولس بزعم آنانی که میگویند پولس یکدفعه در روم محبوس شد. تصنیف رسالۀ دوم تیموتیوس سال 64 میلادی اشخاصی که گویند پولس دفعۀ ثانی اسیر و دستگیر شد معتقدند بر اینکه از اسیری اولش در سال 63 آزاد شده پس از آن محتمل است که در اسپانیا روم (15:24 و 28) و افسس ومقدونیه.
1 تیمو 1:3 و کریت تیط 1:5 و آسیای صغیر.
2 تیمو 1:5 و نیکاپولس تیط 3:12 سفر کرد. در این صورت تصنیف رساله به تیموتیوس و تیطس در این اثنا بوده سال 63-67 میلادی و بعد تقریباً تنها و بی رفیق معاون تازه شهادت خود را با خوشنودی منتظر بود.
این سفرهای مختلفه که اکثر آنها را پولس پیاده طی کرد با مکتوبات الهامی کتاب اعمال رسولان و بیانات مؤثرۀ زحمات خود پولس فی نفسه که در 2 قر 11:23-25 و غیره مسطور است باید با نقشه مطابق کرده و خوانده شود. و چون بنظر آوریم ولایاتی را که از آنها عبور کرده بشارت داد و اشخاصی را که ایمان آوردند و کلیسائی را که بر پا کرد و زحمات و خطرها و امتحاناتی را که متحمل شد و معجزاتی که از دست وی صادر شد و الهاماتی که یافت و خطبه ها و نوشته های او که در آنها دین مسیح را توضیح نموده از جمله سایر ادیان محافظت میکند و محسنات زایدالوصفی راکه خدا بتوسط او بعمل آورد و دلیری و عمر و شهادت او را ملاحظه نمائیم می بینیم که فی الحقیقه یکی از اشخاص بی نظیر است. سجیۀ پولس در نامه هایش بطور کمال مصور است و چنانکه کرسس توم میگوید ’در دهان مردم در تمام جهان هنوز زنده است که بتوسط او نه تنها مریدان او بلکه تمام مؤمنین تا امروز هم تمام مقدساتی که هنوز از عدم بوجود نیامده اند تا بازآمدن مسیح برکت یافته و خواهند یافت در آنها می بینم که قوّه تبدیل، ترفیع و توفیق شخصی را که اولاً مایۀ فتنه و اغتشاش میشد و تندمزاج بود چگونه تبدیل یافته نمونه و سرمشق فضایل انسانیت و سجیۀ مسیحیت گردانیده است و با وجود جرأت و ثبات باملاحظه و مؤدب و نجیب و بشاش و وطن پرست بوده صرف نظر از لذات خود کرده در تمام تصورات و تأثیرات خود بی نظیر بود’. (قاموس مقدس ص 228، 230، 231، 232، 233)
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ)
زاج سیاه که کفش دوزان جهت سیاه کردن چرم به کار میبرند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
طاقدیس تاغدیس تاکدیس واژه پارسی است نام تختی افسانه ای، چین خوردگی های بزرگ زمین که خسمان است و برجستگی آن به سوی بالاست (طاق تازی گشته تاک پهلوی است) چین خوردگیهای عظیم زمین که بشکل قوسی است که تحدبش بطرف بالااست چین خوردگیهای عظیمی طاقی شکل آنتی کلینال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاقدیس
تصویر طاقدیس
تیزی پیش عمارت، ایوان پادشاهان، چین خوردگی زمین که بشکل طاق است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لبدیس
تصویر لبدیس
لب مانند یا لبدیسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلقاس
تصویر قلقاس
یونانی تازی گشته پیلگوش از گیاهان گوش فیل
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی زاور پیشیار نوکر خدمتکار: غازیان قزلباش و قلقچیان اردو که همراه پیشخانه آمده بودند دلیر شده بر سر ایشان هجوم آورده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلقلی
تصویر قلقلی
کوفته قلقلی، مدور و خرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقدیس
تصویر تقدیس
پاک کردن، پاکیزه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلقیس
تصویر بلقیس
پارسی تازی گشته بلگیس پر گیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاقدیس
تصویر تاقدیس
مانند تاق، به شکل تاق، در دانش زمین شناسی به چین خوردگی های تاق مانند زمین گفته می شود، تخت تاقدیس، نام تخت خسروپرویز که از عجایب زمان وی شمرده می شد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقدیس
تصویر تقدیس
((تَ))
پاک خواندن، پاک شمردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلقلی
تصویر قلقلی
((قِ قِ))
گرد، مدور (به زبان کودکان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلقچی
تصویر قلقچی
((قِ لِ))
نوکر، خدمتکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طاقدیس
تصویر طاقدیس
به شکل طاق، چین خوردگی های زمین که به شکل طاق است
فرهنگ فارسی معین
طاق مانند، طاقی شکل، ایوان، چین خوردگی (زمین)
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مقدّس سازی، تقدیس
دیکشنری اردو به فارسی