برهم دوزی تخته های کشتی و قیراندودگی درزهای آن. (منتهی الارب) (آنندراج). و برهم دوزی سوراخهای کشتی به لیف و قیراندود کردن درزهای آن. (اقرب الموارد) و قلافه اسم مصدر است. (منتهی الارب)
برهم دوزی تخته های کشتی و قیراندودگی درزهای آن. (منتهی الارب) (آنندراج). و برهم دوزی سوراخهای کشتی به لیف و قیراندود کردن درزهای آن. (اقرب الموارد) و قلافه اسم مصدر است. (منتهی الارب)
بی تاب، سردرگم، کلاف کلافه شدن: کنایه از مانند کلاف سردرگم شدن، سرگشته شدن، گیج شدن کلافه کردن: کنایه از کسی را مانند کلاف سردرگم کردن، گیج کردن، سرگشته ساختن
بی تاب، سردرگم، کلاف کلافه شدن: کنایه از مانند کلاف سردرگم شدن، سرگشته شدن، گیج شدن کلافه کردن: کنایه از کسی را مانند کلاف سردرگم کردن، گیج کردن، سرگشته ساختن
خلیفه کردن در اهل و مال خود. منه: خلف فلاناً علی اهله و ماله خلافه، سپس کسی آمدن. منه: خلف زیداً خلافه، سپس زید آمد، در جای پدر خود گردیدن بدون غیر. منه: خلف مکان ابیه خلافه، خلف از نخست گردیدن میوه. منه: خلفت الفاکهه بعضها بعضاً. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) ، جانشین رب خود شدن در اهل خود. منه: خلفه ربه فی اهله خلافه. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). معنی عبارت در اینجا ’جانشین کرد رب او را در اهل خود’ می باشد که نتیجۀ آن ’جانشین رب خود در اهل خود شد’، میشود
خلیفه کردن در اهل و مال خود. منه: خلف فلاناً علی اهله و ماله خلافه، سپس کسی آمدن. منه: خلف زیداً خلافه، سپس زید آمد، در جای پدر خود گردیدن بدون غیر. منه: خلف مکان ابیه خلافه، خلف از نخست گردیدن میوه. منه: خلفت الفاکهه بعضها بعضاً. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) ، جانشین رب خود شدن در اهل خود. منه: خلفه ربه فی اهله خلافه. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). معنی عبارت در اینجا ’جانشین کرد رب او را در اهل خود’ می باشد که نتیجۀ آن ’جانشین رب خود در اهل خود شد’، میشود
ریسمانی خام که از دوک بر چرخه پیچند، گلوله نخ، (کشتی) یکی از فنون کشتی قدیم و آن پیچیدن حریف است مثل کلافه: (همچو دستار کثیفی که بپیچد ملا بکلافه است فنت ای صنم حور لقا خ) سرگشته و سراسیمه
ریسمانی خام که از دوک بر چرخه پیچند، گلوله نخ، (کشتی) یکی از فنون کشتی قدیم و آن پیچیدن حریف است مثل کلافه: (همچو دستار کثیفی که بپیچد ملا بکلافه است فنت ای صنم حور لقا خ) سرگشته و سراسیمه
قلاده ک در فارسی: گردنبند آنچه بگردن آویزند گردن بند گلو بند، جمع قلائد (قالاید) : و از آن عقدی ترتیب افتاد که قلاده جید دولت نظام الملکی... تواند بود. گردنبند
قلاده ک در فارسی: گردنبند آنچه بگردن آویزند گردن بند گلو بند، جمع قلائد (قالاید) : و از آن عقدی ترتیب افتاد که قلاده جید دولت نظام الملکی... تواند بود. گردنبند