حرفۀ قلاش. عمل قلاش: با دل گفتم که ای همه قلاشی چونی و چگونه ای کجامی باشی. انوری. بعون اللّه نه ای مشهور و معروف چو عوانان به قلاشی و رندی. سوزنی. برخیز تا یکسو نهیم این دلق ازرق فام را بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوی نام را. سعدی (کلیات چ فروغی، طیبات ص 523)
حرفۀ قلاش. عمل قلاش: با دل گفتم که ای همه قلاشی چونی و چگونه ای کجامی باشی. انوری. بعون اللَّه نه ای مشهور و معروف چو عوانان به قلاشی و رندی. سوزنی. برخیز تا یکسو نهیم این دلق ازرق فام را بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوی نام را. سعدی (کلیات چ فروغی، طیبات ص 523)
بیکاره، ولگرد، مفلس، بی چیز، برای مثال کمال نفس خردمند نیک بخت آن است / که سرگران نکند بر قلندر قلاش (سعدی۲ - ۴۶۳)، رند، برای مثال سرّ قلاشان ندانی راه قلاشان مرو / دیدۀ بینا نداری راه درویشان مبین (سنائی۲ - ۶۳۷)، حیله گر
بیکاره، ولگرد، مفلس، بی چیز، برای مِثال کمال نفس خردمند نیک بخت آن است / که سرگران نکند بر قلندر قلاش (سعدی۲ - ۴۶۳)، رند، برای مِثال سرّ قلاشان ندانی راه قلاشان مرو / دیدۀ بینا نداری راه درویشان مبین (سنائی۲ - ۶۳۷)، حیله گر
صفی الدین احمد دجانی (1583- 1660 میلادی). یکی از صوفیان است. اصل وی از دجانۀ قدس است. او به یمن کوچ کرد و از قریب صد تن از شیوخ علوم باطن را فراگرفت و در بقیع مدفون گردید. او راست: السمط المجید فی تلقین الذکر و عطاء البیعه و الالباس و سلاسل اهل التوحید. این کتاب به سال 1909 میلادی در حیدرآباد چاپ شده است. (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1513) (ذیل المنجد)
صفی الدین احمد دجانی (1583- 1660 میلادی). یکی از صوفیان است. اصل وی از دجانۀ قدس است. او به یمن کوچ کرد و از قریب صد تن از شیوخ علوم باطن را فراگرفت و در بقیع مدفون گردید. او راست: السمط المجید فی تلقین الذکر و عطاء البیعه و الالباس و سلاسل اهل التوحید. این کتاب به سال 1909 میلادی در حیدرآباد چاپ شده است. (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1513) (ذیل المنجد)
مصنوع. مزوّر. قلب. ساختگی. بدل. عملی، پول قلب. (ناظم الاطباء). ناسره، مردم دغاباز. (ناظم الاطباء). مجازاً هر مکار و دغل را گویند. (آنندراج) : مژه بر هم بهشت را دیدم دور ازین زاهدان قلابی. طالب آملی (از آنندراج). ، کسی که سکۀ ناروا زند. (آنندراج) : به دست بوالهوس داغی که می بینی ز عشق او زری باشد که قلابی به نام شاه میسازد. شفیع اثر (از آنندراج)
مصنوع. مُزَوَّر. قلب. ساختگی. بدل. عملی، پول قلب. (ناظم الاطباء). ناسره، مردم دغاباز. (ناظم الاطباء). مجازاً هر مکار و دغل را گویند. (آنندراج) : مژه بر هم بهشت را دیدم دور ازین زاهدان قلابی. طالب آملی (از آنندراج). ، کسی که سکۀ ناروا زند. (آنندراج) : به دست بوالهوس داغی که می بینی ز عشق او زری باشد که قلابی به نام شاه میسازد. شفیع اثر (از آنندراج)
دهی است از دهستان منصوری بخش مرکزی شهرستان شاه آباد واقع در 35 هزارگزی جنوب خاوری شاه آباد و 7 هزارگزی چشمه سنگی. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن سردسیری است و 70 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه راوند وچشمه است. محصول آن غلات، حبوب، چغندر، لبنیات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد، و از چشمه سنگی اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان منصوری بخش مرکزی شهرستان شاه آباد واقع در 35 هزارگزی جنوب خاوری شاه آباد و 7 هزارگزی چشمه سنگی. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن سردسیری است و 70 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه راوند وچشمه است. محصول آن غلات، حبوب، چغندر، لبنیات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد، و از چشمه سنگی اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
نوعی از انجیر سفید باشد و سر آن زرد میشود. (برهان) (آنندراج). نوعی از انجیر سفید که چون خشک شود سفیدی آن زیاده و براق گردد که گویا بر آن روغن مالیده اند، و بعضی آن را در ظرفی متصل به هم چیده بر آن دوشاب انگوری و یا عسل میریزند و میگذارند، تا دو سه سال فاسد نمی گردد. (تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به قلار شود
نوعی از انجیر سفید باشد و سر آن زرد میشود. (برهان) (آنندراج). نوعی از انجیر سفید که چون خشک شود سفیدی آن زیاده و براق گردد که گویا بر آن روغن مالیده اند، و بعضی آن را در ظرفی متصل به هم چیده بر آن دوشاب انگوری و یا عسل میریزند و میگذارند، تا دو سه سال فاسد نمی گردد. (تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به قلار شود
دهی است از دهستان گوغر بخش بافت شهرستان سیرجان واقع در 36 هزارگزی شمال باختری بافت سر راه مالرو گوغر به قلعه عسکر. این ده کوهستانی و سردسیری است. سکنۀ آن 550 تن می باشد. آب آن از چشمه و رودخانه و محصول آن غلات، حبوب. و راه آن مالرو است. مزارع گل آبدان، امرودین جزء این دهند و ساکنین آن از طایفۀ افشار هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان گوغر بخش بافت شهرستان سیرجان واقع در 36 هزارگزی شمال باختری بافت سر راه مالرو گوغر به قلعه عسکر. این ده کوهستانی و سردسیری است. سکنۀ آن 550 تن می باشد. آب آن از چشمه و رودخانه و محصول آن غلات، حبوب. و راه آن مالرو است. مزارع گل آبدان، امرودین جزء این دِهند و ساکنین آن از طایفۀ افشار هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
مرکّب از: ’ل ش و’، نیست و نابود شدن. منحوت است ازلاشی ٔ. (از اقرب الموارد) (از غیاث اللغات)، پوسیدن جثه و پراکنده گشتن اجزای وی از هم. (ناظم الاطباء)، اضمحلال. ریزیدن از یکدیگر. از هم پاشیدن. از هم فروریختن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : الحدیث: سأل الزندیق الصادق علیه السلام: افیتلاشی الروح بعد خروجه عن قالبه ام هو باق. (ناظم الاطباء)، رجوع به تلاش شود
مُرَکَّب اَز: ’ل ش و’، نیست و نابود شدن. منحوت است ازلاشی ٔ. (از اقرب الموارد) (از غیاث اللغات)، پوسیدن جثه و پراکنده گشتن اجزای وی از هم. (ناظم الاطباء)، اضمحلال. ریزیدن از یکدیگر. از هم پاشیدن. از هم فروریختن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : الحدیث: سأل الزندیق الصادق علیه السلام: افیتلاشی الروح بعد خروجه عن قالبه ام هو باق. (ناظم الاطباء)، رجوع به تلاش شود
در تازی نیامده فارسی گویان آن را از قلاب تازی برگرفته و ساخته اند نبهره ناسره، دغا خاتوله تقلبی: این اسکناس قلابی است: پس یقین آن سگ بی دین عملش قلابی است ایها الناس بگیرید که این هم بابی است، حقه باز مکار، پول قلب. یا سکه قلابی. سکه تقلبی. توضیح صحیح کلمه قلابی منسوب به قلاب است ولی درتداول بضم اول استعمال شود. مصنوعی، ساختگی
در تازی نیامده فارسی گویان آن را از قلاب تازی برگرفته و ساخته اند نبهره ناسره، دغا خاتوله تقلبی: این اسکناس قلابی است: پس یقین آن سگ بی دین عملش قلابی است ایها الناس بگیرید که این هم بابی است، حقه باز مکار، پول قلب. یا سکه قلابی. سکه تقلبی. توضیح صحیح کلمه قلابی منسوب به قلاب است ولی درتداول بضم اول استعمال شود. مصنوعی، ساختگی
ترکی هرزگی یاوگی هرزگی بیهودگی یاوگی نامعقولی. توضیح فرهنگ رشیدی به روایتی باتکای دو بیت ذیل از مولوی: بند کن مشک سخن پاشیت را وا مکن انبان قلماشیت را (مثنوی) خمش کن تا که قلماشمیت گویم و لکن لا تطالبنی بمعناه. اصل را جمله عربی قل ماشئت دانسته نیکلسن هم در تعلیقات مثنوی در شرح بیت 3810 دفتر چهارم گوید: قلماشی از قل ماشئت آمده. و برخی معاصران ایرانی نیز بر همین عقیده رفته اند و بیت ذیل را سنائی نیز شاهد آورده اند: آدمی چون بداشت دست از صیت هر چه خواهی بکن از فاصنع شیت. اشاره به اذا لم تستحیی فاصنع ما شئت اما باید دانست که قلماش در ترکی به معنی بیهده گو و یاوه - گو آمده است
ترکی هرزگی یاوگی هرزگی بیهودگی یاوگی نامعقولی. توضیح فرهنگ رشیدی به روایتی باتکای دو بیت ذیل از مولوی: بند کن مشک سخن پاشیت را وا مکن انبان قلماشیت را (مثنوی) خمش کن تا که قلماشمیت گویم و لکن لا تطالبنی بمعناه. اصل را جمله عربی قل ماشئت دانسته نیکلسن هم در تعلیقات مثنوی در شرح بیت 3810 دفتر چهارم گوید: قلماشی از قل ماشئت آمده. و برخی معاصران ایرانی نیز بر همین عقیده رفته اند و بیت ذیل را سنائی نیز شاهد آورده اند: آدمی چون بداشت دست از صیت هر چه خواهی بکن از فاصنع شیت. اشاره به اذا لم تستحیی فاصنع ما شئت اما باید دانست که قلماش در ترکی به معنی بیهده گو و یاوه - گو آمده است