جدول جو
جدول جو

معنی قلاتون - جستجوی لغت در جدول جو

قلاتون
(قَ یَ)
دهی از دهستان و بخش سیمکان شهرستان جهرم واقع در 23 هزارگزی شمال باختر کلدکی، کنار راه مالرو سیمکان به میمند. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن گرمسیری مالاریایی است. سکنه 165 تن. آب آن از رود خانه سیمکان و محصول آن غلات، برنج و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان گلیم بافی است. راه مالرو دارد. این آبادی را کاکون هم می گویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طلاگون
تصویر طلاگون
(دخترانه)
طلا (عربی) + گون (فارسی) مانند طلا، مانند زر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سقلاطون
تصویر سقلاطون
نوعی پارچۀ نفیس پشمی یا ابریشمی به رنگ سرخ یا کبود، کنایه از هر چیز سرخ یا کبود، برای مثال چو از حدیقۀ مینای چرخ سقلاطون / نهفته گشت علامات چتر آینه گون (رشید وطواط - لغتنامه - سقلاطون)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلاتوف
تصویر تلاتوف
پلید، چرکین، کثیف، برای مثال زنی پلشت و تلاتوف و اهرمن کردار / نگر نگردی از گرد او که گرم آیی (شهید بلخی - شاعران بی دیوان - ۳۷)، شور و غوغا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلاتین
تصویر پلاتین
عنصر فلزی نقره ای رنگ و قابل تورق و مفتول شدن که در صنایع شیمیایی و الکتریکی و جواهرسازی و شکسته بندی و دندان پزشکی کاربرد دارد، طلای سفید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلاخون
تصویر پلاخون
گیاهی که بیشتر در نواحی شمالی ایران می روید، بلندیش تا یک متر می رسد، برگ هایش بزرگ و مرکب از ۷ تا ۱۱ برگچه، گل هایش سفید یا گلی رنگ، میوه اش سیاه رنگ، میوه و پوست و ریشۀ آن خاصیت مسهل دارد، از میوۀ آن مادۀ ملونی به رنگ بنفش استخراج می شود، پلم، پلخوم، شون، خمان صغیر، بلسان صغیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلاتین
تصویر تلاتین
بلغار، نوعی چرم سرخ رنگ، موج دار و خوش بو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلاووز
تصویر قلاووز
پیشرو لشکر، رهبر، راهنما، دلیل راه، برای مثال اندرآمد چون قلاووزی به پیش / تا برد او را به سوی دام خویش (مولوی - ۸۳)
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
بلغار و چرم خوش بویی که از روسیه می آوردند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تُنْ)
فیزیک دان و شیمی دان و طبیعی دان انگلیسی (1766-1844 میلادی). وی در فرضیۀ اتمی بهری دارد
لغت نامه دهخدا
نام قصبه ای در سه هزارگزی شمال شرقی هودرسفیلد به ایالت یورک انگلیس، (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
سی. و آن ملحق بجمع است نه جمع
لغت نامه دهخدا
(بِلْ لا دُنْ)
بلادن، که گیاهی است. رجوع به بلادن شود
لغت نامه دهخدا
(پْلا / پِ)
زر سفید. طلای سفید. رجوع به پلاطین شود
لغت نامه دهخدا
(تِ مُ)
پادشاه سالامین پدر آژاکس است
لغت نامه دهخدا
(قَ)
نقیبان لشکر را گویند. (برهان) (آنندراج). ظاهراً مصحف قلاووز. (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
لوله ونای، حوض وآبگیر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
قریه ای است که بیش از چهار فرسنگ از جنوب فرک فاصله دارد. (از فارس نامه)
لغت نامه دهخدا
فرانسوی اسپین زر سپید زر از تو پال ها طلای سفید (طلا) فلزی سفید رنگ که مانند طلا است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بساتون
تصویر بساتون
پارسی تازی شده:، جمع بستان، بوستان ها جمع بستان بوستانها
فرهنگ لغت هوشیار
رفت و بازگشت. درمورد ابلیطی که برای مسافرت بنقطه ای و بازگشتن از آن بمبدا خریده می شود اطلاق گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثلاثون
تصویر ثلاثون
سی 30 سی
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی گشته پرند زر دوخت لاتینی تازی گشته برابر با ابریشم پرند رز دوخت پرند کبود نوعی پارچه ابریشمی زر دوزی شده که آنرا در بغداد می بافتند و شهرت بسیار داشته، پارچه ای نفیس به رنگ سرخ یا کبود
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی پیشتاز، راهدان راهنما، ابیشه (جاسوس)، پاسدار قلاوز: و لیکن باید که قلاوورزان معتمد و راهدان باشند
فرهنگ لغت هوشیار
سنگی کوتاه به شکل استوانه که آن را روی پشت بام غلطانند تا هموار و محکم شود
فرهنگ لغت هوشیار
کلبتین: سلاح و کارد و کمند و سوهان و قلبتین وا نبرو آنچه شبروان را بکار باید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلیلون
تصویر قلیلون
جمع قلیل، ازریشه سریانی سوتام هااندک ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلابوز
تصویر قلابوز
ترکی پیشتاز، راهدان راهنما، ابیشه (جاسوس)، پاسدار
فرهنگ لغت هوشیار
شور و غوغا، کسی که خود را چرکین و پلید نگاهدارد و مورد نفرت مردم باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلارون
تصویر قلارون
نقیبان لکشر غلارون سرلشکران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلافون
تصویر پلافون
فرانسوی آسمانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلاتوف
تصویر تلاتوف
((تَ))
کسی که خود را کثیف و ناپاک نگاه دارد، شور و غوغا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثلاثون
تصویر ثلاثون
((ثَ))
سی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سقلاطون
تصویر سقلاطون
((س یا سَ))
نوعی پارچه ابریشمی به رنگ سرخ یا کبود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پلاتین
تصویر پلاتین
((پِ))
طلای سفید
فرهنگ فارسی معین