جدول جو
جدول جو

معنی قلاووز

قلاووز
پیشرو لشکر، رهبر، راهنما، دلیل راه، برای مثال اندرآمد چون قلاووزی به پیش / تا برد او را به سوی دام خویش (مولوی - ۸۳)
تصویری از قلاووز
تصویر قلاووز
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با قلاووز

قلاووز

قلاووز
ترکی پیشتاز، راهدان راهنما، ابیشه (جاسوس)، پاسدار قلاوز: و لیکن باید که قلاوورزان معتمد و راهدان باشند
فرهنگ لغت هوشیار

قلاووز

قلاووز
سوارانی را گویند که به جهت محافظت لشکر در بیرون لشکر میباشند. و به تخفیف واو هم آمده که بر وزن تجاوز باشد. و با رای بی نقطه هم گفته اند، و گویند ترکی است. (برهان). = قلاوز = قلوز= قلووز = قلابوز (ترکی به کسر قاف). مقدمۀ لشکر و راهبر. (کاشغری ج 1 ص 403 و 404) (رشیدی) :
هرکه در ره بی قلاووزی رود
هر دوروزه راه صدساله شود.
مولوی (مثنوی چ خاور ص 146 از معین در حاشیۀ برهان)
لغت نامه دهخدا

قلاووزی

قلاووزی
پیشتازی راهدانی عمل و شغل قلاوز، راهبری دلالت راه: لشکر تاتار بی تامل بقلاوزی طاغیان شیروانی از آب گذشته، مستحفظی اردو قراولی، جاسوسی خبر گیری
فرهنگ لغت هوشیار

قلاوز

قلاوز
ترکی پیشتاز، راهدان راهنما، ابیشه (جاسوس)، پاسدار مقدمه لشکر، راهبر بلد دلیل راه: هر که در ره بی قلابدوزی رود هر دو روزه راه صد ساله شود. (مثنوی. چا. خاور 146)، مستحفظ اردو قراول: بی زحمت قلاوز خار ایدون کی دست می دهد گل گلزارش ک، جاسوس خبر گیر
فرهنگ لغت هوشیار

قلاوز

قلاوز
قلاووز:
تا به وصل نجیب منده رسم
آی قلاوزایت یلم قنده.
سوزنی.
آن رسول حق قلاوز سلوک
گفت الناس علی دین ملوک.
مولوی.
رجوع به قلاووز شود
لغت نامه دهخدا

دلاویز

دلاویز
مطلوب مرغوب دلخواه، خوشبو معطر 0 مطلوب و مرغوب و دلخواه
دلاویز
فرهنگ لغت هوشیار