آواز کودک. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). یا آواز که بدان طفلان را ترسانند یا از چیزی بازدارند آنها را. رجوع به ققّه شود، گویند: وقعفی ققه، به معنی در بد تدبیر افتاد. (منتهی الارب)
آواز کودک. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). یا آواز که بدان طفلان را ترسانند یا از چیزی بازدارند آنها را. رجوع به قَقّه شود، گویند: وقعفی ققه، به معنی در بد تدبیر افتاد. (منتهی الارب)
نیمۀ چیزی، نیمۀ هر چیز که به درازا شکافته شده باشد، نیمۀ شکافته شده بعد، دوری، سفر دور، مسافت دور و دراز، ناحیه و جهتی که مسافر قصد آن را دارد، راهی که پیمودن آن بر مسافر دشوار باشد مشقت، سختی و دشواری شقه کردن: کسی یا چیزی را از درازی دو نیمه کردن
نیمۀ چیزی، نیمۀ هر چیز که به درازا شکافته شده باشد، نیمۀ شکافته شده بعد، دوری، سفر دور، مسافت دور و دراز، ناحیه و جهتی که مسافر قصد آن را دارد، راهی که پیمودن آن بر مسافر دشوار باشد مشقت، سختی و دشواری شقه کردن: کسی یا چیزی را از درازی دو نیمه کردن
کنایه از قوا، استعداد، در علم الکتریک باتری، در ریاضیات توان قوّۀ دراکه: قوۀ دریابنده و درک کننده، فهم و شعور قوّۀ غاذیه: در طب قدیم قوه ای که غذا را تحلیل ببرد و جزء بدن کند قوّۀ قضائیه: در علوم سیاسی از قوای سه گانه که موظف به رسیدگی به دعاوی و حفظ حقوق مردم است و شامل محاکم دادگستری است قوّۀ مجریه: در علوم سیاسی از قوای سه گانه که موظف به اجرای قوانین است، هیئت دولت قوّۀ مقننه: در علوم سیاسی از قوای سه گانه که موظف به وضع قوانین است، مجلس
کنایه از قوا، استعداد، در علم الکتریک باتری، در ریاضیات توان قُوّۀ دراکه: قوۀ دریابنده و درک کننده، فهم و شعور قُوّۀ غاذیه: در طب قدیم قوه ای که غذا را تحلیل ببرد و جزء بدن کند قُوّۀ قضائیه: در علوم سیاسی از قوای سه گانه که موظف به رسیدگی به دعاوی و حفظ حقوق مردم است و شامل محاکم دادگستری است قُوّۀ مجریه: در علوم سیاسی از قوای سه گانه که موظف به اجرای قوانین است، هیئت دولت قُوّۀ مقننه: در علوم سیاسی از قوای سه گانه که موظف به وضع قوانین است، مجلس
مکر، حیله، فریب، نارو، دغلی، احتیال، غدر، تنبل، خدعه، ترب، اشکیل، خاتوله، روغان، کلک، ستاوه، چاره، ترفند، کید، دلام، قلّاشی، گربه شانی، شید، شکیل، دستان، ریو، گول، تزویر، نیرنگ، دویل قوطی، ظرف کوچک که در آن جواهر یا چیز دیگر می گذارند ظرف سفالی کوچکی که در سر وافور یا قلیان شیره می گذارند و تریاک یا شیره را به آن می چسبانند و دود می کنند حقۀ کاووس: در موسیقی از الحان سی گانۀ باربد، برای مثال چو قند از حقۀ کاووس دادی / شکر کالای او را بوس دادی (نظامی۱۴ - ۱۸۰)
مَکر، حیلِه، فَریب، نارُو، دَغَلی، اِحتیال، غَدر، تُنبُل، خُدعِه، تَرب، اِشکیل، خاتولِه، رَوَغان، کَلَک، سَتاوِه، چارِه، تَرفَند، کَید، دِلام، قَلّاشی، گُربِه شانِی، شَید، شِکیل، دَستان، ریوْ، گول، تَزویر، نِیرَنگ، دُویل قوطی، ظرف کوچک که در آن جواهر یا چیز دیگر می گذارند ظرف سفالی کوچکی که در سر وافور یا قلیان شیره می گذارند و تریاک یا شیره را به آن می چسبانند و دود می کنند حقۀ کاووس: در موسیقی از الحان سی گانۀ باربد، برای مِثال چو قند از حقۀ کاووس دادی / شکر کالای او را بوس دادی (نظامی۱۴ - ۱۸۰)