وقتی که اناری را به چند بخش تقسیم کنند هر تکه آن را که شامل چند دانه با پوسته سفید آنست قفسی گویند: و چند قفسی انار و مقداری نان و سبزی و تربچه و کباب سیخی بجای مزه بکار می رفت
وقتی که اناری را به چند بخش تقسیم کنند هر تکه آن را که شامل چند دانه با پوسته سفید آنست قفسی گویند: و چند قفسی انار و مقداری نان و سبزی و تربچه و کباب سیخی بجای مزه بکار می رفت
مکی بن ابیطالب حموش بن محمد بن مختار نحوی مقری (معری) ، مکنی به ابومحمد. محدث نحوی در مصر و مکه استماع حدیث نمود و علوم قرآنی فراگرفت و در جامع قرطبه خطبه خواند. او راست. 1- اعراب القرآن 2- التبصره فی القرأات السبعه. 3- جمع الجوامع در نحو. 4- شرح الوقف التام. 5- الموجز فی القرأات. 6- الوقف فی کلا و بلی. 7- الهدایه الی بلوغ النهایه فی معانی القرآن. وی بسال 437 هجری قمری درگذشت. (روضات الجنات ص 49) (ریحانه الادب ج 3 ص 328)
مکی بن ابیطالب حموش بن محمد بن مختار نحوی مقری (معری) ، مکنی به ابومحمد. محدث نحوی در مصر و مکه استماع حدیث نمود و علوم قرآنی فراگرفت و در جامع قرطبه خطبه خواند. او راست. 1- اعراب القرآن 2- التبصره فی القرأات السبعه. 3- جمع الجوامع در نحو. 4- شرح الوقف التام. 5- الموجز فی القرأات. 6- الوقف فی کلا و بلی. 7- الهدایه الی بلوغ النهایه فی معانی القرآن. وی بسال 437 هجری قمری درگذشت. (روضات الجنات ص 49) (ریحانه الادب ج 3 ص 328)
نسبت است به قس. (معجم البلدان). رجوع به قس ّ شود، (جامۀ...) جامه ای است منسوب به قس که از مصر آرند و در آن ابریشم است و پیغمبر آن را نهی فرموده است. (معجم البلدان)
نسبت است به قس. (معجم البلدان). رجوع به قَس ّ شود، (جامۀ...) جامه ای است منسوب به قس که از مصر آرند و در آن ابریشم است و پیغمبر آن را نهی فرموده است. (معجم البلدان)
درهم قسی، درهم زائف و ناسره. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و آن معرب قاش است و گویند فعیل از قسوه است. (المعرب جوالیقی ص 257) : کلام قسی، کلام زائف و بهرج. (اقرب الموارد) ، سخت و شدید: عام قسی، سال سخت به سبب سرما یا گرما یا خشکسالی و جز آن. یوم قسی و قرب. قسی کذلک. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
درهم قسی، درهم زائف و ناسره. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و آن معرب قاش است و گویند فعیل از قسوه است. (المعرب جوالیقی ص 257) : کلام قسی، کلام زائف و بهرج. (اقرب الموارد) ، سخت و شدید: عام قسی، سال سخت به سبب سرما یا گرما یا خشکسالی و جز آن. یوم قسی و قَرَب. قِسی کذلک. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
نوعی از زردآلو. (از آنندراج) (غیاث اللغات). یکی از انواع زردآلو که بسیار شیرین و مطبوع است و در اطراف دماوند فراوان است. (فرهنگ فارسی معین) : دانۀ قیسی را اگر مغزش را تنها در زمین بکاری چیزی نروید چون با پوست بهم بکاری بروید، پس دانستم که صورت نیز در کارست نماز نیز در باطن است. (فرهنگ فارسی معین از فیه مافیه چ فروزانفر ص 143) ، زردآلوی خشک شده و برگه زردآلو که بنام کشته و برگه نیز نامیده میشود، شفتالوی خشک شده، زردآلویی که خشک کنند و مغز بادام یا هستۀ زردآلوآگین و حشو او کنند. (فرهنگ فارسی معین)
نوعی از زردآلو. (از آنندراج) (غیاث اللغات). یکی از انواع زردآلو که بسیار شیرین و مطبوع است و در اطراف دماوند فراوان است. (فرهنگ فارسی معین) : دانۀ قیسی را اگر مغزش را تنها در زمین بکاری چیزی نروید چون با پوست بهم بکاری بروید، پس دانستم که صورت نیز در کارست نماز نیز در باطن است. (فرهنگ فارسی معین از فیه مافیه چ فروزانفر ص 143) ، زردآلوی خشک شده و برگه زردآلو که بنام کِشْته و برگه نیز نامیده میشود، شفتالوی خشک شده، زردآلویی که خشک کنند و مغز بادام یا هستۀ زردآلوآگین و حشو او کنند. (فرهنگ فارسی معین)
موضعی است به بلاد سرات. (منتهی الارب). شهری است در سرات. در این شهر عروه برادر ابوخراش هذلی بقتل رسید، و فرزند وی که نجات یافته بود دراین باره اشعاری دارد. رجوع به معجم البلدان شود
موضعی است به بلاد سرات. (منتهی الارب). شهری است در سرات. در این شهر عروه برادر ابوخراش هذلی بقتل رسید، و فرزند وی که نجات یافته بود دراین باره اشعاری دارد. رجوع به معجم البلدان شود
منسوب به قوس. - روزهای قوسی، کوتاه ترین ایام در سال. (ناظم الاطباء). - سرمای قوسی، نوعی از سرما که در فصل قوس باشد. رجوع به ترجمه محاسن اصفهان شود. ، هرچیز که به شکل و رنگ قوس قزح باشد. (ناظم الاطباء)
منسوب به قوس. - روزهای قوسی، کوتاه ترین ایام در سال. (ناظم الاطباء). - سرمای قوسی، نوعی از سرما که در فصل قوس باشد. رجوع به ترجمه محاسن اصفهان شود. ، هرچیز که به شکل و رنگ قوس قزح باشد. (ناظم الاطباء)
میر قدسی، از شاعران و از مردم تفرش است. او راست: از نگاه گرم من برخود به صد دل عاشق است دیده در آئینۀ چشمم مگر رخسار خویش. ### شوق نگذارد کزو یکبارگی دل برکنم ورنه با این ناتوانی مردنم دشوار نیست. ### زدن خنجر و مرهم طلبیدن ز رقیب بر سر زخم دلم خنجردیگر زدن است خون طلب کردن از آن شوخ ستمگر قدسی آتش رشک به هنگامۀ محشر زدن است. (تذکرۀ مجمعالخواص ص 100 و 101)
میر قدسی، از شاعران و از مردم تفرش است. او راست: از نگاه گرم من برخود به صد دل عاشق است دیده در آئینۀ چشمم مگر رخسار خویش. ### شوق نگذارد کزو یکبارگی دل برکنم ورنه با این ناتوانی مردنم دشوار نیست. ### زدن خنجر و مرهم طلبیدن ز رقیب بر سر زخم دلم خنجردیگر زدن است خون طلب کردن از آن شوخ ستمگر قدسی آتش رشک به هنگامۀ محشر زدن است. (تذکرۀ مجمعالخواص ص 100 و 101)
فرشته، روحانی، صالح و نیکوکار. - حدیث قدسی، حدیثی که خدا فرموده است بیرون از قرآن. برای تاریخچۀ حدیثهای قدسی و ادعیۀ سر رجوع به فهرست کتاب خانه دانشگاه ج 1 ص 130- 133 و الذریعه ج 1 ص 278 و کلمه حدیث در این لغتنامه شود. - شاهد قدسی: ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت وی مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت. حافظ. - طایر قدسی. رجوع به طائر قدسی شود: اگر آن طایر قدسی ز درم بازآید عمر بگذشته به پیرانه سرم بازآید. حافظ. - رطل قدسی، مانند رطل خلیلی و رطل نابلسی هشتصد درهم است. (معالم القربه فی احکام الحسبه ص 81)
فرشته، روحانی، صالح و نیکوکار. - حدیث قدسی، حدیثی که خدا فرموده است بیرون از قرآن. برای تاریخچۀ حدیثهای قدسی و ادعیۀ سر رجوع به فهرست کتاب خانه دانشگاه ج 1 ص 130- 133 و الذریعه ج 1 ص 278 و کلمه حدیث در این لغتنامه شود. - شاهد قدسی: ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت وی مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت. حافظ. - طایر قدسی. رجوع به طائر قدسی شود: اگر آن طایر قدسی ز درم بازآید عمر بگذشته به پیرانه سرم بازآید. حافظ. - رطل قدسی، مانند رطل خلیلی و رطل نابلسی هشتصد درهم است. (معالم القربه فی احکام الحسبه ص 81)
ققسی، هر یک از برچه های میوه انار را گویند که به وسیله پرده نازک سفید رنگ سلولزی احاطه شده و از برچه مجاور مجزا شده است و حاوی دانه های انار است، یک تکه انار پوست کنده
ققسی، هر یک از برچه های میوه انار را گویند که به وسیله پرده نازک سفید رنگ سلولزی احاطه شده و از برچه مجاور مجزا شده است و حاوی دانه های انار است، یک تکه انار پوست کنده