جدول جو
جدول جو

معنی ققسی - جستجوی لغت در جدول جو

ققسی
تکۀ بریده شده از انار
تصویری از ققسی
تصویر ققسی
فرهنگ فارسی عمید
ققسی
(قُ قُ)
در تداول، هر یک از پاره های درونی انار که عده ای حبه بر گوشتی گرد آمده و پرده ای سپید و نازک آن را از دیگر پاره ها جدا می کند
لغت نامه دهخدا
ققسی
وقتی که اناری را به چند بخش تقسیم کنند هر تکه آن را که شامل چند دانه با پوسته سفید آنست قفسی گویند: و چند قفسی انار و مقداری نان و سبزی و تربچه و کباب سیخی بجای مزه بکار می رفت
فرهنگ لغت هوشیار
ققسی
((قُ))
وقتی که اناری را به چند بخش تقسیم کنند، هر تکه آن را که شامل چند دانه با پوسته سفید آن است ققسی گویند
تصویری از ققسی
تصویر ققسی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قدسی
تصویر قدسی
(دخترانه)
مقدس، فرشته، بهشتی، روحانی، ملکوتی، قدس (عربی + ی (فارسی)، منسوب به قدس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قسی
تصویر قسی
سخت، شدید، سخت دل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدسی
تصویر قدسی
بهشتی، پاک و مقدس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قاسی
تصویر قاسی
سخت دل، سنگدل، بی رحم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیسی
تصویر قیسی
نوعی زردآلوی خوش طعم و درشت، خشک کردۀ این نوع زردآلو
فرهنگ فارسی عمید
(قَ)
منسوب به قیس که شخص یا موضعی است. (ریحانه الادب)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
مکی بن ابیطالب حموش بن محمد بن مختار نحوی مقری (معری) ، مکنی به ابومحمد. محدث نحوی در مصر و مکه استماع حدیث نمود و علوم قرآنی فراگرفت و در جامع قرطبه خطبه خواند. او راست. 1- اعراب القرآن 2- التبصره فی القرأات السبعه. 3- جمع الجوامع در نحو. 4- شرح الوقف التام. 5- الموجز فی القرأات. 6- الوقف فی کلا و بلی. 7- الهدایه الی بلوغ النهایه فی معانی القرآن. وی بسال 437 هجری قمری درگذشت. (روضات الجنات ص 49) (ریحانه الادب ج 3 ص 328)
لغت نامه دهخدا
سخت، سخت دل، (ناظم الاطباء)، سخت و سیاه دل، (غیاث)، سنگدل، دل سخت، قسی:
آن دل قاسی که سنگین خواندند
نامناسب بد مثالی راندند،
مولوی (مثنوی)،
ج، قسات
لغت نامه دهخدا
ابن سمکان نقیب، از محدثان است، وی از نجیب حرانی روایت شنیده است، (الدرر الکامنه ج 3 ص 241)
لغت نامه دهخدا
(قُ سی ی)
جمع واژۀ قوس. (منتهی الارب). رجوع به قوس شود
لغت نامه دهخدا
(قِسی ی)
جمع واژۀ قوس. (منتهی الارب). رجوع به قوس شود: چه خداوندان علم (نجوم) بخشهای دائرۀ فلک را قسی خوانده اند یعنی کمانها. (نوروزنامه)
لغت نامه دهخدا
(سی ی)
زمان دشوار. (منتهی الارب) (آنندراج). زمان صعب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ سَ)
ذو قسی، راه یمن سوی بصره. (منتهی الارب). جائی است در راه یمن به بصره. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَسْ سی ی)
نسبت است به قس. (معجم البلدان). رجوع به قس ّ شود، (جامۀ...) جامه ای است منسوب به قس که از مصر آرند و در آن ابریشم است و پیغمبر آن را نهی فرموده است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ سی ی)
درهم قسی، درهم زائف و ناسره. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و آن معرب قاش است و گویند فعیل از قسوه است. (المعرب جوالیقی ص 257) : کلام قسی، کلام زائف و بهرج. (اقرب الموارد) ، سخت و شدید: عام قسی، سال سخت به سبب سرما یا گرما یا خشکسالی و جز آن. یوم قسی و قرب. قسی کذلک. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ / قِ)
نوعی از زردآلو. (از آنندراج) (غیاث اللغات). یکی از انواع زردآلو که بسیار شیرین و مطبوع است و در اطراف دماوند فراوان است. (فرهنگ فارسی معین) : دانۀ قیسی را اگر مغزش را تنها در زمین بکاری چیزی نروید چون با پوست بهم بکاری بروید، پس دانستم که صورت نیز در کارست نماز نیز در باطن است. (فرهنگ فارسی معین از فیه مافیه چ فروزانفر ص 143) ، زردآلوی خشک شده و برگه زردآلو که بنام کشته و برگه نیز نامیده میشود، شفتالوی خشک شده، زردآلویی که خشک کنند و مغز بادام یا هستۀ زردآلوآگین و حشو او کنند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
موضعی است به بلاد سرات. (منتهی الارب). شهری است در سرات. در این شهر عروه برادر ابوخراش هذلی بقتل رسید، و فرزند وی که نجات یافته بود دراین باره اشعاری دارد. رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
منسوب به قوس.
- روزهای قوسی، کوتاه ترین ایام در سال. (ناظم الاطباء).
- سرمای قوسی، نوعی از سرما که در فصل قوس باشد. رجوع به ترجمه محاسن اصفهان شود.
، هرچیز که به شکل و رنگ قوس قزح باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
میر قدسی، از شاعران و از مردم تفرش است. او راست:
از نگاه گرم من برخود به صد دل عاشق است
دیده در آئینۀ چشمم مگر رخسار خویش.
###
شوق نگذارد کزو یکبارگی دل برکنم
ورنه با این ناتوانی مردنم دشوار نیست.
###
زدن خنجر و مرهم طلبیدن ز رقیب
بر سر زخم دلم خنجردیگر زدن است
خون طلب کردن از آن شوخ ستمگر قدسی
آتش رشک به هنگامۀ محشر زدن است.
(تذکرۀ مجمعالخواص ص 100 و 101)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
فرشته، روحانی، صالح و نیکوکار.
- حدیث قدسی، حدیثی که خدا فرموده است بیرون از قرآن. برای تاریخچۀ حدیثهای قدسی و ادعیۀ سر رجوع به فهرست کتاب خانه دانشگاه ج 1 ص 130- 133 و الذریعه ج 1 ص 278 و کلمه حدیث در این لغتنامه شود.
- شاهد قدسی:
ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت
وی مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت.
حافظ.
- طایر قدسی. رجوع به طائر قدسی شود:
اگر آن طایر قدسی ز درم بازآید
عمر بگذشته به پیرانه سرم بازآید.
حافظ.
- رطل قدسی، مانند رطل خلیلی و رطل نابلسی هشتصد درهم است. (معالم القربه فی احکام الحسبه ص 81)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قیسی
تصویر قیسی
نوعی از زرد آلو که خوش طعم است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاسی
تصویر قاسی
سخت و سیاهدل، سنگدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدسی
تصویر قدسی
روحانی، فرشته، صالح و نیکوکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفسی
تصویر قفسی
پارسی است غغسی بخشی از انار پوست کنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قسی
تصویر قسی
سخت، شدید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قسی
تصویر قسی
((قَ یّ))
سخت و شدید، سخت دل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قاسی
تصویر قاسی
سنگدل، بی رحم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قیسی
تصویر قیسی
((قَ یا قِ یْ))
نوعی از زردآلو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قوقسی
تصویر قوقسی
((قُ قُ))
ققسی، هر یک از برچه های میوه انار را گویند که به وسیله پرده نازک سفید رنگ سلولزی احاطه شده و از برچه مجاور مجزا شده است و حاوی دانه های انار است، یک تکه انار پوست کنده
فرهنگ فارسی معین
آسمانی، روحانی، ملکوتی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خونریز، سخت دل، سفاک، سنگدل، شقی
فرهنگ واژه مترادف متضاد