فرشته، روحانی، صالح و نیکوکار. - حدیث قدسی، حدیثی که خدا فرموده است بیرون از قرآن. برای تاریخچۀ حدیثهای قدسی و ادعیۀ سر رجوع به فهرست کتاب خانه دانشگاه ج 1 ص 130- 133 و الذریعه ج 1 ص 278 و کلمه حدیث در این لغتنامه شود. - شاهد قدسی: ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت وی مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت. حافظ. - طایر قدسی. رجوع به طائر قدسی شود: اگر آن طایر قدسی ز درم بازآید عمر بگذشته به پیرانه سرم بازآید. حافظ. - رطل قدسی، مانند رطل خلیلی و رطل نابلسی هشتصد درهم است. (معالم القربه فی احکام الحسبه ص 81)
میر قدسی، از شاعران و از مردم تفرش است. او راست: از نگاه گرم من برخود به صد دل عاشق است دیده در آئینۀ چشمم مگر رخسار خویش. ### شوق نگذارد کزو یکبارگی دل برکنم ورنه با این ناتوانی مردنم دشوار نیست. ### زدن خنجر و مرهم طلبیدن ز رقیب بر سر زخم دلم خنجردیگر زدن است خون طلب کردن از آن شوخ ستمگر قدسی آتش رشک به هنگامۀ محشر زدن است. (تذکرۀ مجمعالخواص ص 100 و 101)