آنکه قائم مقام دیگری باشد. گویند: هو قفیهم، ای الخلف منهم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، دانای علم، مهربان. (منتهی الارب). حفی. (اقرب الموارد) ، مهمان گرامی کرده، آنچه بدان مهمان را گرامی کنند از طعام و جز آن، بهترین و برگزیده از برادران، متهم از جماعت برادران. این کلمه از اضداد است. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، تهمت و دشنام، و این اسم است قفو را. (منتهی الارب)
آنکه قائم مقام دیگری باشد. گویند: هو قفیهم، ای الخلف منهم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، دانای علم، مهربان. (منتهی الارب). حفی. (اقرب الموارد) ، مهمان گرامی کرده، آنچه بدان مهمان را گرامی کنند از طعام و جز آن، بهترین و برگزیده از برادران، متهم از جماعت برادران. این کلمه از اضداد است. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، تهمت و دشنام، و این اسم است قفو را. (منتهی الارب)
از پی فراشدن. (تاج المصادر بیهقی). پیروی نمودن و در پی کسی رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مبالغه کردن در مهربانی و نوازش کسی وبسیار پرسیدن از حال وی. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، چوبدستی زدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). از پشت سر کسی آمدن و با عصا بر قفایش زدن. (از اقرب الموارد)
از پی فراشدن. (تاج المصادر بیهقی). پیروی نمودن و در پی کسی رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مبالغه کردن در مهربانی و نوازش کسی وبسیار پرسیدن از حال وی. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، چوبدستی زدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). از پشت سر کسی آمدن و با عصا بر قفایش زدن. (از اقرب الموارد)