غلاف شکوفۀ خرما. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). قافور، غلاف خرمای نورسیده. (منتهی الارب) ، گیاهی است که مرغ سنگخوار آن را چرد. (اقرب الموارد). رجوع به قفورا شود
غلاف شکوفۀ خرما. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). قافور، غلاف خرمای نورسیده. (منتهی الارب) ، گیاهی است که مرغ سنگخوار آن را چرد. (اقرب الموارد). رجوع به قفورا شود
گویند در زمان رشید زنی از خاندان هرکل فرمانروای روم بود و با رشید ملاطفت می کرد و او را پسر کوچکی بود، چون به سن رشد رسید فرمان روایی بدو مفوض شد، لکن آن پسر به تباهکاری پرداخت و با رشید به خشونت رفتار می کرد. رشید از وضع کشور روم هراسان شد و آن پسر را کشت. در نتیجه رومیان خشمگین شدند و مردی به نام یقفور طغیان کرد و آن زن را بکشت و خود بر کشور استیلا یافت و به رشید نوشت: اما بعد، زنی را به عنوان ’شاه’ تعیین کرده و خود را به جای ’رخ’ گذارده بودی. شایسته است بدانی که از این پس من ’شاه’ هستم و تو به منزلۀ ’رخ’ می باشی و باید آنچه آن زن به تو می پرداخت تو آن را به من بسپاری. رشید همین که نامه را خواند به نویسندگان گفت به وی پاسخ دهید. هر پاسخی را که نزد وی آوردند نپسندید و چون خوداو خطیب و شاعر بود نوشت: بسم الله الرحمن الرحیم، از بندۀ خدا هارون الرشید به یقفور سگ روم. اما بعد، نامۀ تو را دریافتم و پاسخ آن چیزی است دیدنی نه شنیدنی، و السلام علی من اتبع الهدی. آنگاه با گروهی بیمانند بدو تاخت و کشور وی را تصرف کرد و به قتل پرداخت وگروهی را به اسارت آورد. یقفور در سر راه وی آتش عظیمی برافروخت. محمد بن یزید شیبانی از میان آتش گذشت و مردم همه او را دنبال کردند و از آتش گذشتند. چون یقفور دید راه گریزی ندارد و ناچار مغلوب می شود، از در مصالحه درآمد و پرداختن مبلغی جزیه را به گردن گرفت که هم خود شخصاً آن را بپردازد و هم از دیگر مردم کشورش بگیرد و روانه کند. (از صبح الاعشی ج 1 ص 192)
گویند در زمان رشید زنی از خاندان هرکل فرمانروای روم بود و با رشید ملاطفت می کرد و او را پسر کوچکی بود، چون به سن رشد رسید فرمان روایی بدو مفوض شد، لکن آن پسر به تباهکاری پرداخت و با رشید به خشونت رفتار می کرد. رشید از وضع کشور روم هراسان شد و آن پسر را کشت. در نتیجه رومیان خشمگین شدند و مردی به نام یقفور طغیان کرد و آن زن را بکشت و خود بر کشور استیلا یافت و به رشید نوشت: اما بعد، زنی را به عنوان ’شاه’ تعیین کرده و خود را به جای ’رخ’ گذارده بودی. شایسته است بدانی که از این پس من ’شاه’ هستم و تو به منزلۀ ’رخ’ می باشی و باید آنچه آن زن به تو می پرداخت تو آن را به من بسپاری. رشید همین که نامه را خواند به نویسندگان گفت به وی پاسخ دهید. هر پاسخی را که نزد وی آوردند نپسندید و چون خوداو خطیب و شاعر بود نوشت: بسم الله الرحمن الرحیم، از بندۀ خدا هارون الرشید به یقفور سگ روم. اما بعد، نامۀ تو را دریافتم و پاسخ آن چیزی است دیدنی نه شنیدنی، و السلام علی من اتبع الهدی. آنگاه با گروهی بیمانند بدو تاخت و کشور وی را تصرف کرد و به قتل پرداخت وگروهی را به اسارت آورد. یقفور در سر راه وی آتش عظیمی برافروخت. محمد بن یزید شیبانی از میان آتش گذشت و مردم همه او را دنبال کردند و از آتش گذشتند. چون یقفور دید راه گریزی ندارد و ناچار مغلوب می شود، از در مصالحه درآمد و پرداختن مبلغی جزیه را به گردن گرفت که هم خود شخصاً آن را بپردازد و هم از دیگر مردم کشورش بگیرد و روانه کند. (از صبح الاعشی ج 1 ص 192)
گیاهی است دوایی، و آن راقطاه که مرغ سنگخواره باشد خورد. (برهان). قفورا = کفراست، و نزد بعضی قفرالیهود است. (تحفۀ حکیم مؤمن از آقای معین در حاشیۀ برهان). کفرا به ضم اول و تشدید سوم، کافور، قفور (به فتح اول و تشدید دوم) ، حفری (به ضم اول و تشدید سوم) همه از ریشه آرامی باشند و غالب علمای لغت عرب معنی طلع (شکوفۀ خرما) بدان داده اند. (عقار 206 ف از معین در حاشیۀ برهان)
گیاهی است دوایی، و آن راقطاه که مرغ سنگخواره باشد خورد. (برهان). قفورا = کفراست، و نزد بعضی قفرالیهود است. (تحفۀ حکیم مؤمن از آقای معین در حاشیۀ برهان). کفرا به ضم اول و تشدید سوم، کافور، قفور (به فتح اول و تشدید دوم) ، حفری (به ضم اول و تشدید سوم) همه از ریشه آرامی باشند و غالب علمای لغت عرب معنی طلع (شکوفۀ خرما) بدان داده اند. (عقار 206 ف از معین در حاشیۀ برهان)