مقابل آشتی، خدشه دار شدن پیوند دوستی دو نفر که موجب ترک گفتگو می شود، دارای رابطۀ خدشه دار شده غضب، خشم، کین مثلاً قهر و غضب ظلم، ستم، جور چیرگی عقوبت، آزار، تنبیه در تصوف تسلط خداوند بر بنده قهر کردن: با کسی ترک معاشرت کردن و سخن نگفتن با او، خشمگین شدن، مقهور کردن
مقابلِ آشتی، خدشه دار شدن پیوند دوستی دو نفر که موجب ترک گفتگو می شود، دارای رابطۀ خدشه دار شده غضب، خشم، کین مثلاً قهر و غضب ظلم، ستم، جور چیرگی عقوبت، آزار، تنبیه در تصوف تسلط خداوند بر بنده قهر کردن: با کسی ترک معاشرت کردن و سخن نگفتن با او، خشمگین شدن، مقهور کردن
ملک قاهر، محمد بن ملک منصورسیف الدین قلاون. وی پس از کشته شدن برادرش ملک اشرف به دست بیدره به سال 693 هجری قمری در سن 9 سالگی بسلطنت مصر رسید و به قاهر ملقب گشت. او یک سال در این مقام بماند و سپس به سال 694 کیبوقا نامی پای بر مسندامارت گذاشت و بیدره را بکشت و سلطنت از ملک قاهر بگرفت و بملک عادل ملقب گردید و پس از وی لاچین متصدی این مقام گشت ولی اعیان مصر نیز با وی بنای مخالفت را گذاشتند و هفت تن از امرای بزرگ پس از نماز خفتن او را کشتند و کس به طلب محمد بن سیف الدین قلاون که در قلعۀ کرک بود فرستادند و وی را پادشاه ساخته به ملک ناصر ملقب ساختند. (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 259)
ملک قاهر، محمد بن ملک منصورسیف الدین قلاون. وی پس از کشته شدن برادرش ملک اشرف به دست بیدره به سال 693 هجری قمری در سن 9 سالگی بسلطنت مصر رسید و به قاهر ملقب گشت. او یک سال در این مقام بماند و سپس به سال 694 کیبوقا نامی پای بر مسندامارت گذاشت و بیدره را بکشت و سلطنت از ملک قاهر بگرفت و بملک عادل ملقب گردید و پس از وی لاچین متصدی این مقام گشت ولی اعیان مصر نیز با وی بنای مخالفت را گذاشتند و هفت تن از امرای بزرگ پس از نماز خفتن او را کشتند و کس به طلب محمد بن سیف الدین قلاون که در قلعۀ کرک بود فرستادند و وی را پادشاه ساخته به ملک ناصر ملقب ساختند. (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 259)
شکننده کامها. (مهذب الاسماء). چیره. غالب. مقهورکننده. (مهذب الاسماء) : قوی کننده دین محمد مختار یمین دولت محمود قاهر کفار. فرخی. در شهری مقام مکنید که در او حاکمی عادل و پادشاهی قاهر نباشد. (تاریخ بیهقی). باید دانست نیکوتر که نفس گوینده پادشاه است مستولی و قاهر و غالب. (تاریخ بیهقی). بر اهل بدعتی به سخن غالب بر مال و نعمتی به سخا قاهر. سوزنی. وجودش بر همه موجود قاهر نشانش بر همه بیننده ظاهر. نظامی
شکننده کامها. (مهذب الاسماء). چیره. غالب. مقهورکننده. (مهذب الاسماء) : قوی کننده دین محمد مختار یمین دولت محمود قاهر کفار. فرخی. در شهری مقام مکنید که در او حاکمی عادل و پادشاهی قاهر نباشد. (تاریخ بیهقی). باید دانست نیکوتر که نفس گوینده پادشاه است مستولی و قاهر و غالب. (تاریخ بیهقی). بر اهل بدعتی به سخن غالب بر مال و نعمتی به سخا قاهر. سوزنی. وجودش بر همه موجود قاهر نشانش بر همه بیننده ظاهر. نظامی
غلاف شکوفۀ خرما. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). قافور، غلاف خرمای نورسیده. (منتهی الارب) ، گیاهی است که مرغ سنگخوار آن را چرد. (اقرب الموارد). رجوع به قفورا شود
غلاف شکوفۀ خرما. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). قافور، غلاف خرمای نورسیده. (منتهی الارب) ، گیاهی است که مرغ سنگخوار آن را چرد. (اقرب الموارد). رجوع به قفورا شود