جدول جو
جدول جو

معنی قفن - جستجوی لغت در جدول جو

قفن
(قِ فَن ن)
مرد درشت اندام بدزبان گول. (منتهی الارب). الجلف الجافی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قفن
(رَس س)
به چوب دستی زدن. (منتهی الارب). زدن با عصا و تازیانه. (اقرب الموارد) ، بر گردن کسی زدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، کارزار نمودن. (منتهی الارب) ، از قفا ذبح کردن گوسفند و جز آن، و آن ممنوع است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، از سر زبان خوردن سگ، یا از خنور آب خوردن آن. (منتهی الارب) : قفن الکلب، ولغ. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قفن
(قَ)
تازیانه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
قفن
(قَ فَن ن)
پس گردن. (منتهی الارب). قفا. (اقرب الموارد). اصل آن قفا بود و نون مشددی بر آن افزودند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
قفن
تازیانه، زدن باچوب، پس گردنی زدن، کارزارکردن پس گردن
تصویری از قفن
تصویر قفن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سفن
تصویر سفن
سفینه ها، کشتی ها، جمع واژۀ سفینه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قفا
تصویر قفا
پشت گردن، پس سر، پس، دنبال، پشت سر
قفا خوردن: پس گردنی خوردن
قفا زدن: پس گردنی زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قفل
تصویر قفل
وسیله ای فلزی که به در صندوق یا خانه می زنند و در را با آن می بندند، کلیدان
قفل ابجد: نوعی قفل که با حروف الفبا باز و بسته می شود
قفل رومی: در موسیقی از الحان سی گانۀ باربد، برای مثال چو قفل رومی آوردی در آهنگ / گشادی قفل گنج از روم و از زنگ (نظامی۱۴ - ۱۸۰)، بلبل همی سراید چون باربد / قالوس و قفل رومی و جالینوس (عنصری - ۳۳۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دفن
تصویر دفن
چیزی را زیر خاک کردن و پنهان ساختن، پنهان کردن، به خاک سپردن مرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سفن
تصویر سفن
پوست ستبر مانند پوست نهنگ که بر قبضۀ شمشیر بچسبانند، تیشه یا سوهان که با آن چیزی را بتراشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قفر
تصویر قفر
بیابان بی آب و علف که در آن حیوان وجود نداشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جفن
تصویر جفن
پلک چشم، هر یک از پوست بالا و پایین چشم که چشم را می پوشاند و مژه ها در لب آن قرار دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قطن
تصویر قطن
پنبه، گیاهی با ساقۀ ستبر و کوتاه و شاخه های نازک و برگ های درشت و گل های زرد یا سرخ رنگ که پس از رسیدن، شکافته می شود و از میان آن دانه هایی بیرون می آید که اطراف آن ها را تارهای سفید فراگرفته است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرن
تصویر قرن
واحد اندازه گیری زمان برابر با صد سال، سده
واحد اندازه گیری زمان برابر با سی سال
پاره ای از زمان
در علم زیست شناسی شاخ جانورانی مانند گاو و قوچ
بالای کوه
فرهنگ فارسی عمید
(قَ فَ دَ)
زشت پیکر ناخوش دیدار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قفدر شود، درشت سخت سر. (منتهی الارب). شدیدالرأس. (اقرب الموارد) ، خردسر، سطبرپا، کوتاه بالا گرداندام، سپید. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ فَ زَ عَ)
زن نیک پست بالا. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
اجاص است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(قَ فَ دَ)
مرد بزرگ الواح (استخوان کتف). ج، قفاند، قفنددون. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ فَدَ دو)
جمع واژۀ قفندد، به معنی مرد بزرگ الواح. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قفندد شود
لغت نامه دهخدا
(قَ فَنْ نَ)
سخت سر یا کلان سر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از طفن
تصویر طفن
مرگ، بند و زندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عفن
تصویر عفن
گندیده و بدبو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زفن
تصویر زفن
سایبان، داربست
فرهنگ لغت هوشیار
گنکیسه پوست خایه، سفره خوان، دول چرمین خنور چرمین، توبره توشه دان کیسه محتوی بیضتین در مردها و نرینه دیگر پستانداران کیسه خایه
فرهنگ لغت هوشیار
نگریستن به کنج چشم، زیرک، چشمداشت، رخنخواه رخن در پهلوی برابراست با ارث تازی و رخنخواه کسی است که چشم به رخن یکی از نزدیکان یا خویشان دوخته است. تیز بین تیز نگر
فرهنگ لغت هوشیار
زبره پوست، سوهان، تیشه، تراشا، وزش، خاکرفت با باد، جمع سفینه، کشتی ها پوست کندن، تراشیدن پوست درشت از ماهی یا نهنگ و غیره که بر قبضه شمشیر وصل کنند تا خوب گرفته شود، دسته شمشیر، غلاف، سوهان آهنی و سنگی که بدان تراشند و تابان کنند، تیشه چوب تراشی، جمع سفینه کشتیها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حفن
تصویر حفن
به مشت گرفتن، گرد بر انگیختن ستور، رفتن با دو دست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جفن
تصویر جفن
پلک، نیام، بیخ رز پلک چشم، غلاف شمشیر، جمع اجفان جفون اجفون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دفن
تصویر دفن
پوشیده وپنهان کردن در خاک، مستور و مخفی کردن چون دفن میت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفندر
تصویر قفندر
زشت پیکر ناخوش دیدار، درشت سخت سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قان
تصویر قان
ترکی از پارسی خون پارسی تازی گشته غان توس از گیاهان غان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دفن
تصویر دفن
خاکسپاری، گوراندن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قفس
تصویر قفس
زندان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قفل
تصویر قفل
چیلان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قرن
تصویر قرن
سده
فرهنگ واژه فارسی سره