جدول جو
جدول جو

معنی قفرس - جستجوی لغت در جدول جو

قفرس
ابهل است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تفرس
تصویر تفرس
نظر انداختن و خیره شدن به چیزی برای فهم آن، مطلبی یا امری را به زیرکی از روی نشانه و علامت فهمیدن، به فراست دریافتن
فرهنگ فارسی عمید
جزیره ای است بزرگ در روم و در این جزیره فوت کرد ام ّ حرام دختر ملحان. (منتهی الارب). جزیره مثلث شکل بزرگ حاصل خیزی است که در قسمت شرقی دریای متوسط به مسافت نزدیک صد میل از ساحل لاذقیه واقع است. طول آن 150 و عرض آن 50 تا 60 میل مربع و مساحت آن 3584 میل و سکنۀ آن به سال 1954 میلادی بر حدود 750هزار تن بالغ میگردیده است. در شمال این جزیره رشته جبال کیرینا و در میان آن رشته کوههائی عظیم تر به نام ترودوس قرار گرفته و میان این دو رشته کوه زمینهای همواری است که از مشرق ومغرب به دریا راه دارد و به نام میزاوریا نامیده میشود. مرتفعترین کوه رشتۀشمالی سه هزار پا از سطح دریا ارتفاع دارد و بسیاری از کوههای آن از سنگهای مرمر و قسمتی خاکی است، ولی در رشته کوههای وسط جزیره صخره های بزرگی است که به شکل گنبدی عظیم تا شش هزار پا بالا رفته و دارای چشمه سارها و سبزه زارها است. این سرزمین به برکت خاک آمیخته به املاح معدنی و آهنی که دارد حاصل خیز است و بخصوص تنباکو و توتون و انگور آن ممتاز میباشد. و از صادرات مهم آن انواع شراب ها و شیره ها و سیگارها و نیز سرب و قلع و مس و آهن و گچ میباشد. سنگ مرمر معروفی دارد که در بناها بکار میرود و خاکهای رنگینی دارد که در رنگ آمیزی ها از آن استفاده میشود. در قدیم دارای دوشهر بزرگ بود یکی سلامیس در مشرق و دیگر پافوس در مغرب آن و تخمیناً دارای هفده شهر دیگر بود که چندان بزرگ و مهم نبودند. اینک مهمترین شهرهای آن نیکوزیا پایتخت آن است و پس از آن لیماسول، لارنکا، فماگوستا، کتیما، کیرینیا و باخوس. جزیره قبرس در زمان قدیم کتیم خوانده میشده است. و گروهی از فینیقیان در آنجا سکونت گزیدند و از آن پس یونانیان بدانجا رفتندو آن را قبرس نامیدند که بمعنی مس میباشد و برخی را اعتقاد این است که این اسم از اسم حنا در یونانی مشتق است. مردم قبرس در اصل از نژاد کنعانیان میباشند و پیوند و ارتباط این جزیره با سواحل سوریه هنوز قطع نشده است. در هزارۀ دوم پیش از میلاد قبرس بدست مصریان افتاد. از جمله شهریارانی که این جزیره را گشودند ثیثمس سوم پادشاه مصر است و از آن پس سرجون پادشاه آشور به سال 707 قبل از میلاد آن را مفتوح ساخت و در این هنگام است که یونانیان آن سرزمین کوچ کردند. پس از وی فرعون حفرع اموال شهر را بغارت برد و در قرن ششم قبل از میلاد ایرانیان در دوران شهریاری داریوش بدان دست یافتند و پس از داریوش یونانیان آمده و بخشی از آن را به سال 477 قبل از میلاد از ایرانیان گرفتند. و چون اسکندر کبیر به سال 335 قبل از میلاد صور را محاصره مینمود قبرس یکصدو بیست کشتی بوی داد. این سرزمین به سال 294 یا 295قبل از میلاد بتصرف بطالسۀ مصر درآمد و در حدود دو قرن آنان بر این خاک حکومت داشتند. از آن پس کانوی رومانی آن را بخاک رومانی منضم ساخت و شیشرون را از جانب رومانیان به سال 52 قبل از میلاد بر آنجا حاکم قرار داد. چون کشور رومانی بیک قرار نماند و تقسیم شد این جزیره بدست قیاصرۀ قسطنطنیه افتاد و بسیاری از یهودیان پس از خرابی هیکل به سال 70 بدانجا پناه بردند و مسیحیان در زمان کلودیوس بدان وارد گشتند اعراب این جزیره را به سال 649 میلادی پس از فتحی که در جنگ ذات الصواری نصیب آنان شد بدست آوردند و از این پس در طول سه قرن این سرزمین محل کشمکش میان اعراب و رومیان بود. در زمان خلیفۀ اموی عبدالملک مروان، خراج این جزیره میان دو دولت تقسیم میگردید. خاندان بیزنطی توانستند به سال 964- 965 میلادی بر این جزیره دست یابند و در طول دو قرن بر آن حکومت کنند بطوری که جز انقلابهای کوچک محلی عامل دیگری مزاحم آنها نبود. از آن پس صلیبی ها آن را بتصرف درآوردند و به سال 1191- 1192 میلادی ریچاردپادشاه انگلستان بر آن دست یافت و آن را بسواران هیکلیانش فروخت و از این پس امیر غیی لوزینان شاه قدس و خاندان لوزینان بر آن حکومت کردند. پس از ایشان مردم جنیوا و پس از آن به سال 1489 میلادی اهالی بندقیه (ونیس) آن را بتصرف درآوردند تا در زمانی که به سال 1570 میلادی به دست ترکان عثمانی افتاد. ترکان لشکری مرکب از سیصدهزار تن ترک در آنجا مستقر کرده و زمینی را به آنها واگذاشتند و هستۀ اقلیت ترک را در آن سرزمین بوجود آوردند. در دو قرن هفدهم و هیجدهم جزیره قبرس را موجی از بیماری ها و انقلابها و قحطی ها احاطه کردکه ناشی از خشکسالی و هجوم ملخ به آن سرزمین بود. ترکها به سال 1660 میلادی مجبور شدند که رئیس اسقف ها و سه تن از یارانش را که نمایندگان برزگران و کشاورزان بودند در آن سرزمین جای دهند. در سال 1821 میلادی ترکها در نیکوزیا به بهانۀ اینکه مردان کنیسه با یونانیون در امور قبرس دخالت میکند کشتاری کردند و به سال 1833 میلادی حکومت قبرس به کمک اروپائیان به دست محمدعلی که مجبور شده بود هفت سال آنجا را ترک کند، افتاده در دوران حکومت محمود دوم اصلاحات مختصری آغاز گردید و برای آن جزیره حاکم و مجلس اداره معین شد. و در سال 1878 میلادی دولت ترکیه با حفظ حق خود، و در برابر جزیۀ سالیانه، ادارۀ جزیره را به دولت بریطانیا واگذاشت تا از آن به عنوان پایگاهی برای جلوگیری از قدرت و نفوذ روس استفاده شود. نفوذ دولت عثمانی به سال 1914 میلادی از این سرزمین رخت بربست و آن هنگامی بود که بریطانیا به دولت ترکیه اعلان جنگ داد. در سال 1882 میلادی دولت انگلستان در جزیره قبرس مجلسی بوجود آورد که اعضای آن مرکب از شش تن انگلیسی و سه تن ترک و نه تن یونانی بودند و در پرتو این برتری که یونانیان در مجلس نامبرده پیدا کردند نغمۀ اتحاد با یونانیان در این جزیره طنین افکند. در سال 1925 میلادی قبرس به عنوان مستعمرۀ انگلستان معرفی و اعلان شد و در سال 1931 میلادی انقلابی پدید آمد و مجلس را لغو کرد و پس از جنگ جهانی دوم به سال 1947 میلادی مجلس تازه ای تأسیس گردید ولی در سال بعد به علت کارشکنی ها از میان رفت. موقع سوق الجیشی این جزیره از سال 1954 میلادی هنگامی که فرماندهی کل ارتش بریتانیا در خاورمیانه به این جزیره منتقل گردید اهمیت فراوانی یافت. آثار باستانی که از عهد فنیقیان و مصریان و یونانیان و دولت قدیمی قبرس بجای مانده و مناظر طبیعی که به برکت کوههای بلند و آبها و چشمه سارها مایۀ زیبائی آن گردیده هر سال جهانگردان را بسوی این جزیره می کشاند. (نقل از الموسوعهالعربیه و قاموس کتاب مقدس). قبرس به تاریخ 26 مرداد سال 1339 هجری شمسی پس از 82 سال که مستعمرۀ انگلستان بود، استقلال یافت و ماکاریوس به ریاست جمهوری منسوب شد
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ)
نوعی از زیب و زینت باشد که از سقف عمارتها آویزان کنند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مصحف مقرنس است. (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
(مُ فَرْ رَ)
فارسی کرده شده، از قبیل معرب که به معنی عربی کرده شده است. (آنندراج). کلمه ای که از زبان دیگری به فارسی آورده شده: برشکال مفرس برسکال است. (غیاث). پسندشده در زبان فارسی. (ناظم الاطباء). بعضی این صورت را به معنی فارسی شده به کار برده اند، مانند معرب که به معنی عربی شده است. پارسی گردانیده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(عِ رِ)
شیر بیشۀ قوی و توانا. (منتهی الارب). اسد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
شهری است باستانی در نزدیکی حلب که اینک ویران است و دارای آثار قدیمه میباشد. قیراوریاین حنان در این شهر قرار دارد. طول آن 64 درجه و عرض آن 35 درجه و 45 دقیقه و در اقلیم چهارم واقع است. گروهی از محدثان بدان منسوبند. رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
کبر است. (فهرست مخزن الادویه) (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
درد گرفتن مفاصل مانند تشنج. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
زن فرومایۀ ناکس. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَ سَ)
قفس. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قفس شود
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
به معنی قفر، یعنی زمین خالی و بیابان بی آب وگیاه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قفر شود، امراءه فقره، زن کم گوشت. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ رُ)
بهترین و جیدترین مس. (منتهی الارب) (شرح قاموس)
لغت نامه دهخدا
(قِ بِ)
نام جد طاهر بن عیسی بن قبرس است. و طاهر از محدثان است. (الانساب سمعانی). علم حدیث یکی از مهم ترین شاخه های علوم اسلامی است که بدون تلاش محدثان، دوام نمی آورد. آنان با گردآوری احادیث، تطبیق نسخه ها و بررسی روایت ها، چراغ راهی برای مسلمانان شدند. محدث نه تنها حافظ حدیث، بلکه تفسیرگر و نقاد آن بود و می دانست کدام روایت قابل اعتماد است و کدام باید کنار گذاشته شود. همین دقت علمی، حدیث را به منبعی محکم در دین تبدیل کرد.
لغت نامه دهخدا
یوم قبرس لمعاویه، از ایام عرب است در عصر اسلام. (از مجمع الامثال میدانی)
لغت نامه دهخدا
(قَ رِ)
موم که به عربی شمع گویند. (برهان). قیرس. از یونانی osKer بمعنی شمع. موم. شمع. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به قیر و قار شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
سرمای سخت و فسرده. (منتهی الارب). سرمای سخت. (آنندراج). اصبح الیوم الماء قارساً، ای جامداً. (ناظم الاطباء) ، دیرینه از هرچیز. (منتهی الارب). قدیم و دیرینه از هر چیزی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کبر است، (فهرست مخزن الادویه)، مصحف ’قرسیون’ است، (دزی ج 2 ص 326)
لغت نامه دهخدا
(طِ رِ)
نرم و سهل. (منتهی الارب). مؤلف منتخب اللغات این لغت را که قاموس اللین السهل آورده بر اثر تحریف نساخ اللبن خوانده و ’شیر گوارا’ معنی کرده است
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَلْ لُ)
فراست بردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). دانستن بعلامت و نشان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دریافتن چیزی را در نظر اول بعلامات و آثار. (غیاث اللغات). تعرف به ظن صائب. (از اقرب الموارد). دریافت بفراست و زیرکی و ادراک و فهم و هوشیاری. (ناظم الاطباء) : به نظر تفرس از احوال باطن او تفحصی کرد. (سندبادنامه ص 189). از آنجا که صدق تفرس فطانت پادشاه بود دانست که... (جهانگشای جوینی). و چون جنیقای به حس عقل تفرس کرده بود... (جهانگشای جوینی) ، ثبات ورزیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ثبات ورزیدن و درنگ کردن. (از اقرب الموارد) ، نمودن بمردم که او سوار ماهر بسواری است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : فلان لیس بفارس و لکنه یتفرس. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
سوارکارتر. (یادداشت دهخدا).
- امثال:
افرس من بسطام.
افرس من تمیم الفرسان.
افرس من عامر.
افرس من ملاعب الاسنه.
و رجوع به مجمع الامثال میدانی ذیل فرس شود.
لغت نامه دهخدا
(اِ فُ رِ)
عنوان افری یا افرس بر جمعی از احکام اسپارتا اطلاق میشدکه عده ایشان پنج نفر بود و همه شان از میان افراد مدینۀ مزبور انتخاب میشدند. برخی از مورخان معتقدندکه مقام حکام مزبور را الیکورگوس پدید آورده است. وظیفه افریها مراقبت در اعمال سایر حکام و حفظ احترام قوانین بود، لیکن پس از چندی قدرت یافتند و در سایر امور نیز مداخله نمودند. افریها در آغاز پائیز انتخاب میشدند و نام سال از اسم یکی از ایشان اتخاذ میشد. مقام افری در زمان سلطنت کلبه ئومینس سوم (236- 221ق. م.) برافتاد. (تمدن قدیم ترجمه فلسفی ص 1453)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قبرس
تصویر قبرس
یونانی تازی گشته مس ناب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفرس
تصویر سفرس
یونانی تازی گشته مروارید گیا از گیاهان، زیبدار (ماگنولیا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قارس
تصویر قارس
آب فسرده یخ، زمهریر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفرس
تصویر تفرس
فراست بردن، دانستن بعلامت و نشان، دریافت به زیرکی
فرهنگ لغت هوشیار
فارسی گشته کلمه ای که از زبان دیگر بفارسی آورده شده پارسی گردانیده: (برشکال مفرس برسکال است) (غیاث: برشکال)، توضیح این لفظ عربی نیست بلکه بشکل عربی مانند معرب ساخته شده و مفرس در عربی بمعنی آنچه برای دریدن نزد حیوان درنده گذاشته میشود ب میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیرس
تصویر قیرس
یونانی تازی گشته شماله سپندار (شمع) موم شمع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفرس
تصویر تفرس
((تَ فَ رُّ))
با هوشیاری دریافتن و فهمیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قیرس
تصویر قیرس
((رُ))
موم، شمع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفرس
تصویر مفرس
((مُ فَ رَّ))
کلمه ای که از زبان دیگر به فارسی آورده شده، پارسی گردانیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرس
تصویر فرس
پارسی
فرهنگ واژه فارسی سره
دریافت، درک، تفطن، بو بردن، به فراست در یافتن، به زیرکی درک کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
محکم، سفت قرص
فرهنگ گویش مازندرانی
محکم
فرهنگ گویش مازندرانی