جدول جو
جدول جو

معنی قفدر - جستجوی لغت در جدول جو

قفدر(قَ دَ)
زشت پیکر ناخوش دیدار. (منتهی الارب). قبیح منظر. (اقرب الموارد). قفندر. (منتهی الارب). و رجوع به قفندر شود
لغت نامه دهخدا
قفدر
زشت پیکر ناخوش دیدار
تصویری از قفدر
تصویر قفدر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صفدر
تصویر صفدر
(پسرانه)
صف (عربی) + در (فارسی)، مردجنگی، دلاور، صف شکن، از القاب علی (ع
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قادر
تصویر قادر
(پسرانه)
دارای قدرت، توانا، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از افدر
تصویر افدر
عم، برادر پدر، برای مثال سنبله جعدی بنفشه عارضی / کش فریدون افدر و پرویز جد (ابوشعیب - شاعران بی دیوان - ۱۶۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قادر
تصویر قادر
باقدرت، توانا، نیرومند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلدر
تصویر قلدر
مرد پرزور، گردن کلفت و خودسر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صفدر
تصویر صفدر
برهم زنندۀ صف دشمن در روز جنگ، صف شکن
کنایه از دلیر، جنگاور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قفار
تصویر قفار
قفرها، بیابانهای بی آب و علف که در آن حیوان وجود نداشته باشد، جمع واژۀ قفر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قفندر
تصویر قفندر
زشت پیکر ناخوش دیدار، درشت سخت سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفار
تصویر قفار
نان بی خورش، جمع قفر، بیابان ها جمع قفر بیابانها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلدر
تصویر قلدر
خشن و تنومند، گردن کلفت، زورمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمدر
تصویر قمدر
بلند بالا
فرهنگ لغت هوشیار
جمع قفر، زمین های تهی بیابان های بی آب نیام شکوفه خرما، نیام خرمای نورس شکوفه خرما طلع، قفرالیهود
فرهنگ لغت هوشیار
از کاپور پارسی شکوفه خرما، گژف گیاهی (قفرالیهود) از گیاهان سبد، کندو، نان بی خورش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قادر
تصویر قادر
توانا، با قدرت، مقتدر، نامی از نامهای خدایتعالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفدر
تصویر صفدر
از هم درنده صفت، شکننده صف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افدر
تصویر افدر
عمو، برادر پدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افدر
تصویر افدر
((اَ دَ))
برادر پدر، عمو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صفدر
تصویر صفدر
((صَ دَ))
از هم درنده صف، شجاع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قادر
تصویر قادر
((دِ))
توانا، نیرومند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلدر
تصویر قلدر
((قُ دُ))
قوی، گردن کلفت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قفار
تصویر قفار
((قِ))
جمع قفر، بیابان ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قادر
تصویر قادر
توانا، توانمند، نیرومند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قادر
تصویر قادر
Capable
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از قادر
تصویر قادر
capable
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از قادر
تصویر قادر
capaz
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از قادر
تصویر قادر
fähig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از قادر
تصویر قادر
zdolny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از قادر
تصویر قادر
способный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از قادر
تصویر قادر
здатний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از قادر
تصویر قادر
capaz
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از قادر
تصویر قادر
capace
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از قادر
تصویر قادر
in staat
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از قادر
تصویر قادر
सक्षम
دیکشنری فارسی به هندی