- قعید
- همنشین
معنی قعید - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
همنشین شوی
خدمت کردن کسی را
دور
چشم زخم رسانیدن
نیکبخت، با سعادت، خجسته
خاک روی زمین، قبر، گور
نشستن، نشستن شخص ایستاده
خاک، قبر، گور، راه، زمین هموار و بی درخت
حاذق، باتجربه در امور، کسی که کاری را تکرار کند، آنکه درس را برای شاگردان تکرار کند
دارای احتمال کم مثلاً بعید می دانم دوباره پیدایش شود، دور، با فاصلۀ زیاد
هم پیمان، انگبین دفزک (دفزک غلیظ)، جبه دفزک (جبه رب)، سنگ چهار گوش زیر ستون سر ستون، سرهنگ دویم
فریز نمکسود گوشت کفانیده و به درازا بریده، جامه کهنه گوشت کفانیده پاره کرده یا بدرازا بریده خشک کرده. توضیح در بعض دیه های ایران و ترکستان و افغانستان مرسوم است که تیرماه و دی ماه گوسفندان پرواری بکشند و در زمستان در وقت باریدن برف و باران از گوشت آنها خورشهای مخصوص سازند
از جلو کشنده ستور مقابل سایق (سائق)، پیشوا راهبر پیشرو، جمع قواد قود قاده قایدین (قائیدن)، سرهنگ سردار
مغزپز، خشکه گوشت، چوبدستی، کوهان فربه درشتر، نیزه شکسته، چغامه از راه چغانه ای توبی ساز وز وزن چغامه ای توبی راه (شهید) نیزه شکسته، قصیده، شعر پاکیزه و نیکو، گوشت خشک، استخوان با مغز
مصغرقرد ریزه کپی
تابیده تاب داده شده ریسمان از برگ خرما
دورتک گود
سالخورده رفتنی: مرد شماربسیار
نشستن، مقابل قیام
نشیننده، ناتوان
بازگرداننده، تکرار کننده
دشنوید، ترساندن یبم دادن، بانگ شتر نر وعده بد تهدید: (... چون ماه رمضان بود این تهدید و وعید را تا عید در توقف داشتند)
وعدۀ بد