- قعده
- نوع نشستن، یک بار نشستن، مرکب انسان، فرش یا مسندی که بر آن بنشینند
معنی قعده - جستجوی لغت در جدول جو
- قعده
- جمع قاعد، سترونان، جنگ نرفتگان، تنبل ها، نشیمن، زین پالان، چارپای شبان که برآن نشینند، فرش که روی آن نشینند، آنچه که بر روی آن نشینند از قبیل زین و اسب و غیره که بر آن سوار شوند
- قعده ((قَ دَ یا دِ))
- یک بار نشستن، مرکب انسان
- قعده ((قُ دَ یا دِ))
- آن چه که روی آن نشینند از قبیل زین و غیره، مرکب که بر آن سوار شوند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نشستنگاه، نشیمنگاه کون، غوک مونث مقعد و چاه نیمه کاره
هنجار
بازه، دور اندیشی، دورا، بیگانگی (بازه فاصله)، سرزمین دور
لرزه لرز از ترس لرزه جنبش تشنج
بره های ماده، گل اربه از گیاهان کرمکش از داروها مریم نخودی کوهی
رمده شیرواش از گیاهان (گویش گیلکی) واحد سعد
اضطراب و لرزه از ترس یا حالت دیگر
نوید، قول، قرار، خبر خوش دربارۀ آینده، مژده
بوزینۀ ماده، نوعی میمون کوچک دم دار با ران های بی مو و سرخ رنگ که در آسیا و افریقا زیست می کند، انتر، بوزنه، بوزنینه، پوزینه، پهنانه، مهنانه، کبی، کپی، گپی، قرد
امیال سرکوب شده که عوارض آن در زندگی فرد ظاهر می شود،
کنایه از دشمنی، کینه، ناراحتی، درد دل، کنایه از امر پیچیده و دشوار، موضوع لاینحل، گره، کنایه از پیوند
عقدۀ حقارت: در علم روانشناسی کنایه از حالت سرکوفتگی و افسردگی توام با کینه توزی که به سبب ناکامی، تحمل رنج، خفت و حقارت پدید می آید
عقدۀ دل: غم دل، غم، غصه، گله، شکایتی که در دل نهفته باشد
کنایه از دشمنی، کینه، ناراحتی، درد دل، کنایه از امر پیچیده و دشوار، موضوع لاینحل، گره، کنایه از پیوند
عقدۀ حقارت: در علم روانشناسی کنایه از حالت سرکوفتگی و افسردگی توام با کینه توزی که به سبب ناکامی، تحمل رنج، خفت و حقارت پدید می آید
عقدۀ دل: غم دل، غم، غصه، گله، شکایتی که در دل نهفته باشد
گره و بستگی
اصل، بنیاد
جمع قائد، لشکر کشان جمع قائد (قاید)
مونث قدع و شرمگین: زن گبه کوتاه (گبه جبه تازی گشته) مونث قدع و شرمگین: زن
شکسته: از چوب یااز نی برگ نو شاخه نو که از خاربن برآید
کپی ماده ماده کپی یکی قرد بوزینه، جمع قرد
دردماست، سرشیر
دردماست کشک ک، خرما، کاسه کوچک
همنشین شوی
ژرفای کم، ته کاسه زمین پست
نشیننده، ناتوان
بویه دان، پیاله شکاف کوه جعبه یا قوطیی که زنان در آن معطر می ریختند، قدح (شراب و غیره) قعب: خشت از سر خم برکند باده زخم بیرون کند وانگه وار در افکند در قعبه مروانیه. (منوچهری 323)
درشت اندام: مرد، گردن کلفت: مرد مونث قمد: درشت اندام: زن، گردن کلفت: زن
کوهان
عضوی از بدن انسان یا حیوان که غذا در آن داخل و هضم میشود و در سمت چپ بدن انسان قرار گرفته است
در تازی نیامده نویدنش پشت پتیست نوید نویذ (در لغت فرس برابر با آگهی دادن و خرام آمده است) فردوسی آن را برابر با (وعد) به کار برده به دیدار تو داده ایمش نوید زما بازگشت است دل پرامید گرگانی نیز آن را با همین مانک به کار برده فراق دوست سر تا سر امید است ز روز خرمی دل را نوید است دیسیات دسیاد نویده مژده، یا وعده و و عید وعد و عید، عهد پیمان: (سخن وی حق وعده وی راست)، قول قرار: گفته بودی که شوم مست و دو بوست بدهم وعده ه زحد بشد و مانه دودیدیم و نه یک. (حافظ)، دفعه مرتبه بار: (عبدل گویا روزی سی شاهی مزد میگیرد) توضیح وعده بر وزن حمله در اصل (وعد) بر وزن حمل است ولی آنرا شعرا نیز دراشعار خود بکار برده اند ناصر خسرو گوید: مر مرا شکر چسان وعده کنی گرت سنگ است ای پسر در آستین. (نداب) یا راست کردن وعده. بقول و قرار خودکاملا عمل کردن: (صدق در سنت راست گفت و راست کردن وعده باشد)
((عُ دِ))
فرهنگ فارسی معین
گره، حالت سرخوردگی و کینه به علّت دست نیافتن به مطلوب مورد نظر
عقده دل: غم دل، غصه درونی
عقده گشا: گره گشا، مشکل گشا
عقده دل: غم دل، غصه درونی
عقده گشا: گره گشا، مشکل گشا