جدول جو
جدول جو

معنی قعاصی - جستجوی لغت در جدول جو

قعاصی
(قِ / قُ)
نسبت است به قعاص. (اللباب). رجوع به قعاص شود
لغت نامه دهخدا
قعاصی
(قِ / قُ)
یحیی بن هانی بن عروه کوفی. از اشراف عرب و از راویان است. وی از عبدالحمید بن محمود و جز ایشان روایت کند و شبه و ثوری ازاو روایت دارند. او مردی ثقه بوده است. (اللباب). روات در تاریخ اسلام، تنها به افرادی اطلاق نمی شود که به نقل احادیث پرداخته اند بلکه این افراد در زمینه تأثیرگذاری بر رشد و گسترش علم حدیث نیز نقش کلیدی داشته اند. آنان با سفر به مناطق مختلف و ملاقات با راویان دیگر، به طور گسترده ای تلاش کردند تا احادیث صحیح را گردآوری کنند و آن ها را به دقت به نسل های بعدی منتقل نمایند. در این فرآیند، روات به نگهبانان اصلی سنت نبوی تبدیل شدند.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قاصی
تصویر قاصی
دور، چیزی که در دسترس ما نیست یا فاصلۀ بسیار زمانی یا مکانی دارد، راهی که پیمودن آن وقت زیادی می بردبرای مثال خجسته مجلس او را سران اهل سخن / سزد که مدح سرایند قاصی و دانی (سوزنی - لغتنامه - قاصی)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاصی
تصویر معاصی
معصیت ها، گناه ها، نافرمانی ها، جمع واژۀ معصیت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاصی
تصویر عاصی
آنکه از کسی یا چیزی به ستوه آمده است، نافرمان، عصیان کننده، سرکش، گناهکار
فرهنگ فارسی عمید
قاص، دور، دورشونده، (ناظم الاطباء)، بنهایت رسنده، (غیاث)، مقابل دانی به معنی نزدیک:
خجسته مجلس او را سران اهل سخن
سزد که مدح سرایند قاصی و دانی،
سوزنی،
خاص و عام از قاصی و دانی هواخواه تواند
عمرو و زید و جعفر و صالح، یزید و بایزید،
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(قَ عاص ص)
شیر شتاب کشنده شکار را. (منتهی الارب). الاسد یقتل سریعاً. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
بیماریی است گوسفند را که درحال کشد، بیماریی است که در سینه حادث گردد، گویی میشکند گردن را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). و در حدیث است: موتان یکون فی الناس کقعاص الغنم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَمْ ما)
نسبت است به قماص بمعنی پیراهن فروش. (از اللباب)
لغت نامه دهخدا
(قَمْ ما)
حسین بن قاسم بن ابی سعد مکنی به ابوالفتح نیشابوری از محدثان و صلحاء است. وی از ابوسعید عبدالواحد بن ابوالقاسم قشیری وابوالقاسم بن بیان بزاز و جز ایشان روایت کند و از او ابوسعد سمعانی روایت شنیده است. وفات او به سال 547 هجری قمری اتفاق افتاد. (اللباب فی تهذیب الانساب). محدثان در تاریخ اسلام به عنوان پیشگامان علم حدیث شناخته می شوند که در زمینه تشخیص احادیث صحیح از غیرصحیح، به تبحر رسیدند. این افراد با دقت فراوان در مورد اسناد روایات، ویژگی های راویان و شرایط نقل حدیث تحقیق می کردند تا از تحریف و اشتباهات جلوگیری کنند. مهم ترین ویژگی یک محدث این است که توانایی تحلیل دقیق احادیث را داشته باشد و با رعایت معیارهای علمی، روایت های صحیح را از ضعیف تمییز دهد.
لغت نامه دهخدا
(مُ)
نافرمانی کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نافرمان و گردنکش و گناهکار. (ناظم الاطباء). و رجوع به معاصاه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ معصیه. گناهها. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ معصیت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : زیرا که نادان جزبه عذاب عاجل از معاصی بازنیاید. (کلیله و دمنه). حضرت ملک الملوک معاصی آن طایفه را معفو گرداند و از عتب و عتاب معاف کند. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 315). نماند از سایر معاصی منکری که نکرد. (گلستان).
بر لوح معاصی خط عذری نکشیدیم
پهلوی کبایر حسناتی ننوشتیم.
سعدی.
محاسبت آن است که طاعات و معاصی را با خود حساب کند. (اوصاف الاشراف ص 27). و رجوع به معصیه و معصیت شود
لغت نامه دهخدا
(قُ / قِ)
مرادی. نام جد یحیی بن هانی بن عروه بن قعاص. (اللباب)
لغت نامه دهخدا
شیخ محمد حسن بن شیخ محمد رفیع رشتی اصفهانی، متخلص به عاصی، از دانشمندان قرن سیزدهم هجری بود و از آثار اوست: جامع المصائب و وسیله النجاه، (ریحانه الادب ج 3 ص 49)، و رجوع به الذریعه ج 5 ص 70 شود
لغت نامه دهخدا
نام نهر حماه و حمص است معروف به میماس که از دریاچۀ قدس سرچشمه میگیرد و به دریاچۀ انطاکیه میریزد، (از معجم البلدان ص 96)
لغت نامه دهخدا
گناهکار و نافرمان، ج، عصاه، (آنندراج) (غیاث اللغات) :
بدانسته بودم همه پیش ازین
که عاصی بخواهد شد او همچنین،
فردوسی،
چون کند سی ساله عاصی را عذاب جاودان
این چنین حکم و قضای ایزد دادار نیست،
ناصرخسرو،
عاصیان از گناه توبه کنند
عارفان از عبادت استغفار،
سعدی (گلستان)،
عاصی که دست بخدا بردارد به از عابدی که کبر در سر دارد، (گلستان)،
،
رگی که خون آن نایستد، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، کره شتر که دنبال مادر خود نرود و از او بی نیاز باشد، ج، عواصی، (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)، در اصطلاح اطباء معده ای که اثر مسهل نپذیرد، ابر سیاه که بارش نکند، (از غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عاصی
تصویر عاصی
گناهکار و نافرمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاصی
تصویر قاصی
دور شونده، بنهایت رسنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاصی
تصویر معاصی
گناهها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قناصی
تصویر قناصی
کولگی کج و کولگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاصی
تصویر قاصی
دورشونده، به نهایت رسنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاصی
تصویر عاصی
سرکش، نافرمان، گناهکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معاصی
تصویر معاصی
((مَ))
جمع معصیت، گناهان
فرهنگ فارسی معین
گناهان، بزه ها، ذنوب، جرم ها، معصیت ها
متضاد: طاعات، عبادات
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سرکش، طاغی، عصیانگر، گردنکش، متجاسر، متمرد، ناجم، نافرمان، یاغی، بدرفتار، گناهکار، گنهکار، معصیت کار
متضاد: مطیع
فرهنگ واژه مترادف متضاد