جدول جو
جدول جو

معنی قعاس - جستجوی لغت در جدول جو

قعاس
(قُ)
بیماریی است که گوسفندان را از بسیارخواری پیدا گردد و بکشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). آن درد که گوسفند را درحال بکشد. (مهذب الاسماء). و در تهذیب و تکمله آمده است که قعاس پیچیدگیی است که بر اثر باد در گردن پیدا آید و اختصاصی به گوسفند ندارد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قعاس
(قَ بَ تُلْ عَ)
کوهی است از ذوالرقیبه. (از منتهی الارب) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قواس
تصویر قواس
کمان ساز، کمان فروش، کمان دار، کمانگیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نعاس
تصویر نعاس
سستی و فترت در حواس، چرت، ابتدای خواب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیاس
تصویر قیاس
برسی چیزی با روی چیز دیگر از روی مشابهت، سنجش، مقایسه، اندازه گیری، گمان، اندازه
قیاس مع الفارق: قیاس کردن چیزی با چیز دیگر بی آنکه مناسبت و اشتراکی میان آن دو باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قطاس
تصویر قطاس
غژغاو، نوعی گاومیش بومی آسیای مرکزی با دم بلند و تنی پرمو که در گذشته از دم آن برای ساختن منگوله، پرچم، مگس پران و چیزهای دیگر استفاده می کردند، غژگاو، کژگاو
فرهنگ فارسی عمید
(قُ)
کوهی است از بنی نمیر. و گویند کوهی است از بنی اسد و در آنجا معدن آهن است و شمشیرهای قساسی بدانجا منسوب است. جریر گوید قساس به ضم قاف یا فتح آن معدن عقیق است در یمن. (معجم البلدان). کوهی است به دیار بنی نمیر. (منتهی الارب). نام کوهی است در یمن که آن را به عربی عقیق میگویند و معدن عقیق نیز آنجاست، و بعضی گویند قساس نام موضعی است در دیار (ارمینیه) و کان آهن آنجاست. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
نام دو کوه است در یمن. (منتهی الارب) (آنندراج). نام کوهی است در یمن. (ناظم الاطباء). آل قراس، کوههای خنک و سرد یا چند پشته است در اطراف سراه و مائد. (منتهی الارب) (آنندراج). نام چندین کوه خنک و سرد نزدیک سراه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
سخت و ستبر از شتر و جز آن. (از اقرب الموارد). قراسیه. رجوع به قراسیه شود
لغت نامه دهخدا
(قِ)
نام پسر سالم غنوی شاعر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
آفتاب عالمتاب را گویند. (برهان) (رشیدی) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَدْ دا)
سنگ که به جای ریزش آب در حوض برپا سازند. (منتهی الارب). رجوع به قداس شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
جمع واژۀ بعوس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). و رجوع به بعائس و بعوس شود
لغت نامه دهخدا
(قُ)
کان آهن است به ارمینیه و شمشیرهای قساسیه بدان منسوب است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ سِ)
جمع واژۀ مقعنسس. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ سِ)
درازبالا. (منتهی الارب). بلندبالا. (آنندراج). طویل. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ کَ)
توانگر و بسیار چیز و مال گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قعوس
تصویر قعوس
سالخورده رفتنی: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قعال
تصویر قعال
شکوفه مو، پشم شتر
فرهنگ لغت هوشیار
استوار، بزرگ نژاد بلند پایه: مرد، سنگ آب بهر سنگ آب بر، غوزه سیم از زیور ها
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی گشته ترکی تازی گشته از قوتاس غژغا غژغاو گجگاو کژگاو گاوختایی نام عام برای هر یک از پستانداران دریازی از راسته آب بازان توضیح کلمات قطیس قاطوس غاطوس قطا نیز به عنوان مرادف قطاس به کار رفته اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قساس
تصویر قساس
سخن چینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلاس
تصویر قلاس
دستادوز، دریای پرکف (دستا قلنسووه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قواس
تصویر قواس
کمانساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعاس
تصویر نعاس
سستی، چرت، اول خواب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیاس
تصویر قیاس
اندازه گرفتن، سنجیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قماس
تصویر قماس
غوته خور پاغوش خور پرآبی چاه و کاریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قناس
تصویر قناس
کجی، هیکل ناموزون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قناس
تصویر قناس
((قِ))
بدشکل، بدقواره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قطاس
تصویر قطاس
((قُ))
نام عام برای هر یک از پستانداران دریازی از راسته آب بازان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قواس
تصویر قواس
((قَ وّ))
کمانگر، کمان ساز، کماندار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قیاس
تصویر قیاس
((قِ))
سنجیدن، اندازه گرفتن، اندازه و مقدار، استخراج نتیجه جزیی از کلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نعاس
تصویر نعاس
((نُ))
سستی، خواب، چرت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قیاس
تصویر قیاس
سنجش، هم سنجی، فرا سنجی
فرهنگ واژه فارسی سره
گمانه زنی، حدس و گمان
دیکشنری اردو به فارسی