غژغاو، نوعی گاومیش بومی آسیای مرکزی با دم بلند و تنی پرمو که در گذشته از دم آن برای ساختن منگوله، پرچم، مگس پران و چیزهای دیگر استفاده می کردند، غژگاو، کژگاو
غَژغاو، نوعی گاومیش بومی آسیای مرکزی با دم بلند و تنی پرمو که در گذشته از دم آن برای ساختن منگوله، پرچم، مگس پران و چیزهای دیگر استفاده می کردند، غَژگاو، کَژگاو
نام یکی از صور فلکی که بشکل نهنگ است. (ناظم الاطباء). نام صورتی از صور فلکیه از ناحیت جنوبی و آن را بر مثال ماهی وال توهم کرده اند که او را دو دست بود دنبال همچون مرغی و آن بیست ودو کوکب است. (جهان دانش)
نام یکی از صور فلکی که بشکل نهنگ است. (ناظم الاطباء). نام صورتی از صور فلکیه از ناحیت جنوبی و آن را بر مثال ماهی وال توهم کرده اند که او را دو دست بود دنبال همچون مرغی و آن بیست ودو کوکب است. (جهان دانش)
پتک بزرگ. لغت رومی یا سریانی است. (از منتهی الارب). پتک بزرگ. خایسک بزرگ. (زمخشری یادداشت مؤلف). مطرقۀ بزرگ یا پتک بزرگ کلان که بدان آهن را می کوبند به هندی آن را کهن گویند. (غیاث)
پتک بزرگ. لغت رومی یا سریانی است. (از منتهی الارب). پتک بزرگ. خایسک بزرگ. (زمخشری یادداشت مؤلف). مطرقۀ بزرگ یا پتک بزرگ کلان که بدان آهن را می کوبند به هندی آن را کهن گویند. (غیاث)
. ابن سلیمان بن عبدالملک بن زیاد دبیر، وزیر و نخستین کس از خاندان بنی فطیس بود که در اندلس به وزارت رسید و بسال 205 هجری قمری / 820 میلادی درگذشت. (از الاعلام زرکلی)
. ابن سلیمان بن عبدالملک بن زیاد دبیر، وزیر و نخستین کس از خاندان بنی فطیس بود که در اندلس به وزارت رسید و بسال 205 هجری قمری / 820 میلادی درگذشت. (از الاعلام زرکلی)
کشیش. مهتر ترسایان و دانشمند آنها. (منتهی الارب). رتبه ای است بعد ازاسقف و قبل از شماس. قس ّ. (اقرب الموارد). رجوع به قس ّ شود. ج، قسیسون (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، قساوسه. و در این جمع چون سین ها بسیار شدند یکی از آنها را به واو بدل کردند. (منتهی الارب) : سکوبا و قسیس و رهبان روم همه سوگواران آن مرز و بوم. فردوسی. چو زنار قسیس شد سوخته چلیپای مطران برافروخته. فردوسی. کشیشان را کشش بینی و کوشش به تعلیم چو من قسیس دانا. خاقانی
کشیش. مهتر ترسایان و دانشمند آنها. (منتهی الارب). رتبه ای است بعد ازاسقف و قبل از شماس. قُس ّ. (اقرب الموارد). رجوع به قُس ّ شود. ج، قسیسون (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، قساوسه. و در این جمع چون سین ها بسیار شدند یکی از آنها را به واو بدل کردند. (منتهی الارب) : سکوبا و قسیس و رهبان روم همه سوگواران آن مرز و بوم. فردوسی. چو زنار قسیس شد سوخته چلیپای مطران برافروخته. فردوسی. کشیشان را کشش بینی و کوشش به تعلیم چو من قسیس دانا. خاقانی
سبک گشنی کننده که زود باردار نماید. (منتهی الارب) (آنندراج). در مثل گویند: لقوه صادفت قبیساً. یا گویند: ام لقوه و اب قبیس و این مثل را در حق دو شخص همدم و همقدم و هم مشرب گویند. (منتهی الارب). لقوه، ناقۀ زود بارگیر. (منتهی الارب) (آنندراج)
سبک گشنی کننده که زود باردار نماید. (منتهی الارب) (آنندراج). در مثل گویند: لقوه صادفت قبیساً. یا گویند: ام لقوه و اب قبیس و این مثل را در حق دو شخص همدم و همقدم و هم مشرب گویند. (منتهی الارب). لقوه، ناقۀ زود بارگیر. (منتهی الارب) (آنندراج)
دهی از دهستان فرورق بخش حومه شهرستان خوی واقع در 31 هزارگزی شمال باختری خوی و 4500 گزی جنوب باختری شوسۀ خوی به سیه چشمه. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل مالاریایی است. سکنۀ آن 437 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان فرورق بخش حومه شهرستان خوی واقع در 31 هزارگزی شمال باختری خوی و 4500 گزی جنوب باختری شوسۀ خوی به سیه چشمه. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل مالاریایی است. سکنۀ آن 437 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
قارس. (منتهی الارب). سرمای سخت و فسرده. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، جامد، یخ زده: اصبح الماء قریساً. (اقرب الموارد) ، دیرینه از هر چیزی. رجوع به قارس شود، سمک قریس، ماهی پخته صباغ در آن کرده بگذارند چندان که فسرده و بسته شود. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
قارس. (منتهی الارب). سرمای سخت و فسرده. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، جامد، یخ زده: اصبح الماء قریساً. (اقرب الموارد) ، دیرینه از هر چیزی. رجوع به قارس شود، سمک قریس، ماهی پخته صباغ در آن کرده بگذارند چندان که فسرده و بسته شود. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
یونانی تازی گشته ترکی تازی گشته از قوتاس غژغا غژغاو گجگاو کژگاو گاوختایی نام عام برای هر یک از پستانداران دریازی از راسته آب بازان توضیح کلمات قطیس قاطوس غاطوس قطا نیز به عنوان مرادف قطاس به کار رفته اند
یونانی تازی گشته ترکی تازی گشته از قوتاس غژغا غژغاو گجگاو کژگاو گاوختایی نام عام برای هر یک از پستانداران دریازی از راسته آب بازان توضیح کلمات قطیس قاطوس غاطوس قطا نیز به عنوان مرادف قطاس به کار رفته اند