جدول جو
جدول جو

معنی قریس

قریس
(قَ)
قارس. (منتهی الارب). سرمای سخت و فسرده. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، جامد، یخ زده: اصبح الماء قریساً. (اقرب الموارد) ، دیرینه از هر چیزی. رجوع به قارس شود، سمک قریس، ماهی پخته صباغ در آن کرده بگذارند چندان که فسرده و بسته شود. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا