جدول جو
جدول جو

معنی قطف - جستجوی لغت در جدول جو

قطف
سلمه، گیاهی بیابانی و خودرو دارای ساقۀ کوتاه و برگ های بیضی شکل مانند اسفناج که در پختن بورانی و آش به کار می رود، سرمک، سرمج، سرمق، اسفناج رومی،
نوعی درخت کوهی که دارای چوب سخت است
تصویری از قطف
تصویر قطف
فرهنگ فارسی عمید
قطف
در علم عروض اسقاط سبب خفیف از آخر رکن چنان که از مفاعلتن مفاعل باقی بماند و نقل به فعولن شود، چیدن میوه
تصویری از قطف
تصویر قطف
فرهنگ فارسی عمید
قطف
(قِ)
خوشۀ انگور. (منتهی الارب). خوشۀ انگور هنگام چیدن. ج، قطاف، قطوف، اسم است میوه های چیده شده را. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قطف
(قُ طُ)
جمع واژۀ قطیفه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قطیفه شود
لغت نامه دهخدا
قطف
(قَ طَ)
اثر. (اقرب الموارد). اثر و نشان. (منتهی الارب). ج، قطوف. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، سبزی و گیاهی است که بدان سرمق گویند. (اقرب الموارد). شرنگ. (منتهی الارب). یکی آن قطفه است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، نوعی از درخت کوهی که به اندازۀ درازی آلو باشد و چوب آن سخت است و از آن حلقه های رسن باربند شتر سازند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قطف
(رَ خَ)
بریدن و چیدن. (منتهی الارب) ، چیدن و گرد آوردن، گرفتن چیزی را به شتاب و ربودن آن را. (اقرب الموارد) ، خراشیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). کند و بد راه رفتن. (اقرب الموارد) : قطف قطفاً و قطافاً و قطوفاً، ضاق مشیها و بطؤ و اسائت السیر و ابظأت. و یا قطاف اسم است نه مصدر، گویند:فی دابته قطاف، ای ضیق فی المشی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قطف
خراش، خراشیدگی، انگورچینی، چیدن چیده میوه چیده، خوشه انگور نشان، سلمه سرمه از گیاهان چیدن (میوه)، خراشیدن، کندن چیزی، ساکن گردانیدن لام مفاعلتن و مفاعیلن بجای آن نهادن، خراش، جمع قطوف. سلمه. یا قطف ابیض 0 سلمه 0 یا قطف بحری 0 قره پازی 0 یا قطف بری 0 سلمه
فرهنگ لغت هوشیار
قطف
((قَ طْ))
چیدن، کندن، خراشیدن
تصویری از قطف
تصویر قطف
فرهنگ فارسی معین
قطف
گیاهی است از تیره اسفناجیان یکساله و علفی که گل هایش منظم و کاملند و جزو سبزی های صحرایی در آش و غذاهای مختلف مصرف می شود. دانه اش قی آور است، سرمه،، سرمج، سرمق
تصویری از قطف
تصویر قطف
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قطوف
تصویر قطوف
قطف ها، چیدن میوه ها، جمع واژۀ قطف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عطف
تصویر عطف
بازگشتن و مایل شدن به سوی چیزی، سخنی را به سخن ماقبل ربط دادن با حرف عطف، در دستور زبان علوم ادبی حرفی که با آن کلمه یا جمله ای را به کلمه یا جملۀ دیگر ربط دهند مانند حرف «و»، باعطوفت، مهربانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قطر
تصویر قطر
مس، مس گداخته، نوعی مس، نوعی برد یمانی
فرهنگ فارسی عمید
(اَ طَ)
نیک برنده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در مثل گویند: اقطف من ذره، اقطف من حلمه، اقطف من ارنب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فلان از مورچه و خرگوش بهتر میبرد. (ناظم الاطباء) ، گل کردن درخت رز. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قُ قُ)
محله ای است بزرگ در قسمت غربی بغداد مجاور مقبرهالدیر که در آن قبر شیخ معروف کرخی است. و میان آن و دجله کمتر از یک میل فاصله است. این محله مشرف به نهر عیسی است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ طُ تی ی)
احمد بن محمد بن احمد بن یعقوب بن قفرجل وزان، مکنی به ابوالحسین. از محدثان است. وی از جد مادری خود ابوبکر بن قفرجل و ابوحفص بن شاهین روایت کند و ابوبکر خطیب از او روایت دارد. وفاتش به سال 448 هجری قمریو تولدش به سال 361 بود. (معجم البلدان) (اللباب). محدثان با جمع آوری احادیث صحیح و نقد اسناد روایات، مهم ترین منابع دینی مسلمانان را تدوین کردند. این افراد با مطالعه و بررسی دقیق تاریخ نگاری های حدیثی، به طور دقیق احادیث را از هم تفکیک کرده و از آن ها برای تبیین اصول دینی و فقهی استفاده کردند. وجود محدثان در تاریخ اسلام سبب شد تا سنت پیامبر به صورت صحیح و قابل اطمینان به مسلمانان منتقل شود.
لغت نامه دهخدا
(قَ طُ تی ی)
نسبت است به قطفتا. (معجم البلدان). رجوع به قطفتا شود
لغت نامه دهخدا
(مِ طَ)
زنبیل. (ناظم الاطباء) ، داسی که با آن چیزی چینند، اصل خوشه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ طَ)
چیزی که در آن میوه چیده شود. ج، مقاطف. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ طَ فَ)
یکی قطف در جمیع معانی آن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قطف شود
لغت نامه دهخدا
(قَ فَ)
واحد قطف، و آن گیاهی است. (اقرب الموارد). رجوع به قطف شود
لغت نامه دهخدا
(قِ فَ)
تره ای است خاردار شبیه خسک که دراز شود و بر روی افتد و برگش خاکسترگون و اندرونش سرخ باشد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
محمد بن معدان. از راویان است. (اللباب). در تاریخ اسلام، واژه روات به افرادی اطلاق می شود که احادیث پیامبر اسلام (ص) و اهل بیت (ع) را نقل کرده اند. روات با نقل احادیث، در واقع حافظان سنت نبوی و یک پیوند اصلی میان پیامبر و مسلمانان پس از او هستند. این افراد در فرآیند به دست آوردن و انتشار علم حدیث نقش برجسته ای ایفا کرده و به عنوان منابع معتبر نقل روایت ها شناخته می شوند.
لغت نامه دهخدا
چیدن، چیدنگاه، سبد میوه چنگک میوه چین ابزار میوه چینی محل چیدن میوه، جمع مقاطف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شطف
تصویر شطف
شاه ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطف
تصویر خطف
ربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطف ابیض
تصویر قطف ابیض
سلمه سپید از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطف بحری
تصویر قطف بحری
سیاسرمه (قره پازی) از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطف بری
تصویر قطف بری
سلمه ازگیاهان خرزهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقطف
تصویر مقطف
((مَ طَ))
محل چیدن میوه، جمع مقاطف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قطب
تصویر قطب
پیر، میخ، نشین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عطف
تصویر عطف
بازگشت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قطع
تصویر قطع
بریدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قطر
تصویر قطر
کرانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قطع
تصویر قطع
برش، قطع، کات (Cut) در هنگام فیلمبرداری به فرمانی از سوی کارگردان یا افراد مرتبط برای قطع کار دوربین صدا و بازی معمولا پس از برداشت کامل نما یا عدم رضایت کارگردان از نماهای فیلمبرداری شده گفته می شود،
کات در تدوین فیلم به معنی انتقال از نمایی به نمای دیگر برای اندازه سازی نما به لحاظ زمانی مکانی و حرکتی که با بریدن (Cutting) بخشهایی از نگاتیوهای برداشت شده و چسباندن (Joining) آنها به هم حاصل میشود.
تغییر ناگهانی از نمایی به نمای دیگر و عمل برش زدن فیلم در روی میز تدوین،
، کات به عنوان یکی از ابزارهای اصلی در دست کارگردان و تدوین گر، نقش بسیار مهمی در روایت داستان و خلق احساسات مختلف در مخاطب دارد.
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لطف
تصویر لطف
مهربانی
فرهنگ واژه فارسی سره