جدول جو
جدول جو

معنی قطرهزدن - جستجوی لغت در جدول جو

قطرهزدن
آمد و شد کردن، باریدن، تیزرفتن
تصویری از قطرهزدن
تصویر قطرهزدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تردد کردن رفتن، یا قطره زدن بر (به)، . . ریختن باریدن: در راه عشق قطره بمژگان زدم چو اشک نعل از برای پی غلطی واژگون زنند یا قطره زدن در... تیز رفتن دویدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطرهزن
تصویر قطرهزن
سرشک زرد، خور چکه زن، هرزه کار هرزه گرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرعهزدن
تصویر قرعهزدن
پشک زدن پشک انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطرهدزد
تصویر قطرهدزد
آب دزد، ابر، خور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطر زدن
تصویر عطر زدن
Incense, Perfume
دیکشنری فارسی به انگلیسی
окуривать , душить
دیکشنری فارسی به روسی
räuchern, parfümieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
палити ладан , парфумувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
palić kadzidło, perfumować
دیکشنری فارسی به لهستانی
wierook branden, parfumeren
دیکشنری فارسی به هلندی
अगरबत्ती जलाना , इत्र लगाना
دیکشنری فارسی به هندی
membakar dupa, memakai parfum
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
أشعل , عطّر
دیکشنری فارسی به عربی
향을 피우다 , 향수를 뿌리다
دیکشنری فارسی به کره ای
להבעיר קטורת , לבשם
دیکشنری فارسی به عبری
お香を焚く , 香水をつける
دیکشنری فارسی به ژاپنی
tütsü yakmak, parfüm sıkmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
เผากลิ่นหอม , ใส่น้ำหอม
دیکشنری فارسی به تایلندی
ধূপ জ্বালানো , সুগন্ধি লাগানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
خوشبو جلانا , خوشبو لگانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از قر زدن
تصویر قر زدن
سخنان درشت و زیرلبی گفتن از سر خشم و به حالت اعتراض، املای دیگر واژۀ غر زدن، غرغر کردن، قرقر کردن
فریب دادن زن یا دختری و او را با خود بردن برای عمل نامشروع
فرهنگ فارسی عمید
خامه تراشیدن کلک تراشیدن خامه تیزکردن بریدن سر قلم به پهنا تا نیک نویسد: نویسم چون بسوی یار از حال درون نامه بدندان قط زنم انگشت و بنویسم بخون نامه. چاقویی کوچک که معمولا در قلمدان گذارند و سر قلمهای معینی را با آن قط زنند قلمتراش: زخمی که بر یار بر دل اغیار می زند چون قط زن آید آن همه بر استخوان من. (طاهر وحید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قر زدن
تصویر قر زدن
((قُ. زَ دَ))
با خشم و اعتراض زیر لب سخن گفتن، غر زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قط زدن
تصویر قط زدن
((قَ. زَ دَ))
بریدن سر قلم های خوشنویسی
فرهنگ فارسی معین