جدول جو
جدول جو

معنی قطاریق - جستجوی لغت در جدول جو

قطاریق
(قَ)
هایهوی جنگ، یعنی شور و غوغائی که به وقت جنگ و امثال آن برمی آید. (آنندراج از غیاث)
لغت نامه دهخدا
قطاریق
های و هوی جنگ غوغای جنگ کوکا
تصویری از قطاریق
تصویر قطاریق
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قراریط
تصویر قراریط
قیراط ها، واحد اندازه گیری وزن الماس و جواهرات، جمع واژۀ قیراط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخاریق
تصویر مخاریق
مخراق ها، فریب و دروغ ها، جمع واژۀ مخراق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قواریر
تصویر قواریر
قاروره ها، شیشه ها، نوعی ظرفهای شیشه ای دهان تنگ، جمع واژۀ قاروره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفاریق
تصویر تفاریق
چیزهای پراکنده، اجزای پراکنده، جزء جزء، جداجدا، اندک اندک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اباریق
تصویر اباریق
ابریق ها، ظروف سفالی یا بلوری لوله دار و دارای دسته که در آن مایعات می ریختند، جمع واژۀ ابریق
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
اتالیق. حاکم.
لغت نامه دهخدا
(تَ)
طعام اندک کم روغن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). طعامی که روغن آن کم باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ابریق. ظروف سفالینه و جز آن با لوله و دسته. کوزه ها. و ابریق معرب آبریز است
لغت نامه دهخدا
(بَ)
جمع واژۀ بطرک و بطرک. (ناظم الاطباء). رجوع به بطرک شود، چاهی است پهلوی قرانین. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
جمع واژۀ ثفروق
لغت نامه دهخدا
(قُ ری یَ)
مار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) : حیه قطاریه، تأوی الی قطرجبل. (اقرب الموارد از لسان). رجوع به قطاری شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
گروه پیادگان، شتر در پی یکدیگر رونده نزدیک آب. یقال: جائت الابل مطاریق، یعنی در پی یکدیگر. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ ری ی)
نسبت است به قطاره. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قطاره شود
لغت نامه دهخدا
(قُ ری ی)
مار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) : حیه قطاری، بضم، مار سیاه که در تنه درخت جای گیرد، یا مار که زهر وی از دهنش بچکد جهت فزونی. (منتهی الارب). رجوع به قطاریه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مطراق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تفاریق
تصویر تفاریق
تفریق، جدا نمودنها و تفرقه کردنها و این جمع تفریق است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباریق
تصویر تباریق
خوراک کم روغن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطاریه
تصویر قطاریه
مار سیاه، اژدر مار، مار زهرپاش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطاری
تصویر قطاری
مار سیاه، اژدر مار، مار زهرپاش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مساریق
تصویر مساریق
بنگرید به ماساریقا
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مخراق، فوته های پیچیده، کار بران سر انجام دهندگان، جوانمردان، دهشمندان، نیک بالایان، گاوان جمع مخراق. سخاوتمندان اشخاص سخی جوانمردان، مردان نیکو اندام، اشخاص کاربر، آنچه کودکان با آن بازی کنند، گاوان دشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قواریر
تصویر قواریر
جمع قاروره، شیشه ها پیشارها زنان به گواژ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قناریه
تصویر قناریه
اسپانیایی تازی گشته از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قذاریف
تصویر قذاریف
جمع قذروف، آک ها، آهوک ها، عیب ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قباریس
تصویر قباریس
لاتینی تازی گشته کبر از گیاهان کبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قباریش
تصویر قباریش
کبر
فرهنگ لغت هوشیار
حب السلاطین را گویند که مرادف با حب الخطایی است و آن دانه کرچک هندی است. بر گرفته از یونانی باتو (گویش شیرازی) به تازی (حب السلاطین) از گیاهان کرچک هندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اباریق
تصویر اباریق
ظروف سفالینه، کوزه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شماریق
تصویر شماریق
جامه پاره پاره ژنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اباریق
تصویر اباریق
جمع ابریق، کوزه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفاریق
تصویر تفاریق
((تَ))
جمع تفریق، پراکنده ها، چیزهای پراکنده، اندک اندک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخاریق
تصویر مخاریق
((مَ))
جمع مخراق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اباریق
تصویر اباریق
آوتابه ها
فرهنگ واژه فارسی سره