جمع واژۀ قضیب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). شمشیر لطیف. (اقرب الموارد). تیغ بران: ومارصع من الوشح و المناطق و القلانس و القفازات و القضبان و الاعمده لهم. (الجماهر). رجوع به قضیب شود
جَمعِ واژۀ قضیب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). شمشیر لطیف. (اقرب الموارد). تیغ بران: ومارصع من الوشح و المناطق و القلانس و القفازات و القضبان و الاعمده لهم. (الجماهر). رجوع به قضیب شود
ذبح کردن حیوانی حلال گوشت مانند گاو، گوسفند و شتر در راه خدا و صدقه دادن گوشت آن عنوانی احترام آمیز در خطاب به آقایان قربانی جعبه ای که کمان را درآن می گذاشتند، کماندان قربان کردن: ذبح کردن حیوانی حلال گوشت مانند گاو، گوسفند و شتر در راه خدا و صدقه دادن گوشت آن
ذبح کردن حیوانی حلال گوشت مانندِ گاو، گوسفند و شتر در راه خدا و صدقه دادن گوشت آن عنوانی احترام آمیز در خطاب به آقایان قربانی جعبه ای که کمان را درآن می گذاشتند، کماندان قربان کردن: ذبح کردن حیوانی حلال گوشت مانندِ گاو، گوسفند و شتر در راه خدا و صدقه دادن گوشت آن
سنگی را گویند که در منجنیق گذارند، و به جانب خصم اندازند. (برهان قاطع). سنگی که از منجنیق به سوی قلعۀ خصم اندازند. (غیاث اللغات) (آنندراج). سنگی که از منجنیق اندازندو ظاهراً که عربی باشد. (فرهنگ رشیدی) : نهنگی را همی ماند که گردون را بیوبارد چو از دریا برآید جرم تیره رنگ غضبانش. ناصرخسرو. طیان سرای دین قلمشان غضبان بنای کفر دمشان. خاقانی. گر حرم خون گرید از غوغای مکه حق اوست کز فلاخنشان فراز کعبه غضبان آمده. خاقانی. چو پیکانش از حصن ترکش برآید بر این حصن فیروزه غضبان نماید. خاقانی. ، منجنیق. (از برهان قاطع) : به خرسنگ غضبان خرابش کنند به سیلاب خون غرق آبش کنند. نظامی
سنگی را گویند که در منجنیق گذارند، و به جانب خصم اندازند. (برهان قاطع). سنگی که از منجنیق به سوی قلعۀ خصم اندازند. (غیاث اللغات) (آنندراج). سنگی که از منجنیق اندازندو ظاهراً که عربی باشد. (فرهنگ رشیدی) : نهنگی را همی ماند که گردون را بیوبارد چو از دریا برآید جرم تیره رنگ غضبانش. ناصرخسرو. طیان سرای دین قلمشان غضبان بنای کفر دمشان. خاقانی. گر حرم خون گرید از غوغای مکه حق اوست کز فلاخنشان فراز کعبه غضبان آمده. خاقانی. چو پیکانش از حصن ترکش برآید بر این حصن فیروزه غضبان نماید. خاقانی. ، منجنیق. (از برهان قاطع) : به خرسنگ غضبان خرابش کنند به سیلاب خون غرق آبش کنند. نظامی
از امرای لشکر مغول است. امیر ارغون پس از فراگرفتن خط ایغوری در کودکی بحضور قاآن رفت و قاآن را روزبروز نظر تربیت بدو بیشتر می افتاد درهمان کودکی او را با قبان بهم به ختای فرستاد و یکچندی آنجا بود. (جهانگشای جوینی چ لیدن ج 2 ص 242)
از امرای لشکر مغول است. امیر ارغون پس از فراگرفتن خط ایغوری در کودکی بحضور قاآن رفت و قاآن را روزبروز نظر تربیت بدو بیشتر می افتاد درهمان کودکی او را با قبان بهم به ختای فرستاد و یکچندی آنجا بود. (جهانگشای جوینی چ لیدن ج 2 ص 242)
عید قربان، عید اضحی. گوسفندکشان. روز دهم ذیحجه الحرام است. و یکی از روزهای بزرگ و اعیاد باعظمت اسلامی است. در این روز حاجیان در منی ̍ نزدیک مکه گوسفند قربانی کنند: تیر مژگان و کمان ابرویش عاشقان را عید قربان میکند. ؟
عید قربان، عید اضحی. گوسفندکشان. روز دهم ذیحجه الحرام است. و یکی از روزهای بزرگ و اعیاد باعظمت اسلامی است. در این روز حاجیان در مِنی ̍ نزدیک مکه گوسفند قربانی کنند: تیر مژگان و کمان ابرویش عاشقان را عید قربان میکند. ؟
ابن القبعثری شیبانی. از بزرگان قوم خود بود و اسب سوار و شجاع و کریم و بخشنده و فصیح و بلیغ بود. ظاهراً وی علیه حکومت وقت قیام کرده و از این رو اسیر شده و به زندان حجاج بن یوسف افتاده بود. جاحظ به زندانی بودن وی به دست حجاج اشارتی کرده و داستانی از او آورده است. رجوع به البیان و التبیین ج 1 ص 289 و العقد الفرید چ مصر ج 3 ص 310 و عیون الاخبار ج 1 ص 80 و ج 3 ص 225 شود الیاس افندی. او راست: کتاب تاریخ طبیعی انسان که از نشوء و ترقی انسان از آغاز آفرینش بحث میکند و این کتاب از زبان فرانسوی به عربی ترجمه شده است. دیگر از تألیفات او ’قانون الزواج’ است. (از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1418)
ابن القبعثری شیبانی. از بزرگان قوم خود بود و اسب سوار و شجاع و کریم و بخشنده و فصیح و بلیغ بود. ظاهراً وی علیه حکومت وقت قیام کرده و از این رو اسیر شده و به زندان حجاج بن یوسف افتاده بود. جاحظ به زندانی بودن وی به دست حجاج اشارتی کرده و داستانی از او آورده است. رجوع به البیان و التبیین ج 1 ص 289 و العقد الفرید چ مصر ج 3 ص 310 و عیون الاخبار ج 1 ص 80 و ج 3 ص 225 شود الیاس افندی. او راست: کتاب تاریخ طبیعی انسان که از نشوء و ترقی انسان از آغاز آفرینش بحث میکند و این کتاب از زبان فرانسوی به عربی ترجمه شده است. دیگر از تألیفات او ’قانون الزواج’ است. (از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1418)
خشمناک. ج، غضاب، غضبی ̍، غضابی ̍، غضابی ̍. (منتهی الارب). صفت مشبهه از غضب به معنی قهرناک و خشمناک. (غیاث اللغات). خشمگین. (مهذب الاسماء). قهرآلود و خشمگین و غضبناک. (ازبرهان قاطع). غضوب. رجوع به غضب شود: و لمّا رجع موسی الی قومه غضبان اسفاً. (قرآن 150/7). شب تیره و باد غضبان و فدفد همی آمد آواز غول از جوانب (از قصیده ای منسوب به برهانی). بر گل سرخ از نم اوفتاده لاّلی همچو عرق بر عذار شاهد غضبان. سعدی (گلستان)
خشمناک. ج، غضاب، غَضبی ̍، غَضابی ̍، غُضابی ̍. (منتهی الارب). صفت مشبهه از غضب به معنی قهرناک و خشمناک. (غیاث اللغات). خشمگین. (مهذب الاسماء). قهرآلود و خشمگین و غضبناک. (ازبرهان قاطع). غضوب. رجوع به غضب شود: و لمّا رجع موسی الی قومه غضبان اسفاً. (قرآن 150/7). شب تیره و باد غضبان و فدفد همی آمد آواز غول از جوانب (از قصیده ای منسوب به برهانی). بر گل سرخ از نم اوفتاده لاَّلی همچو عرق بر عذار شاهد غضبان. سعدی (گلستان)
نام رود بزرگی است در قفقاز شوروی و از مائلۀشمالی سلسلۀ جبالی قفقاز از یک محل مرتفع بالغ بر 4246 متر مربوط به کوه البرز نبعان مینماید و در بین یک وادی تنگ مستور از جنگل، اول بسوی شمال آنگاه بسمت شمال غربی و سرانجام بطرف مغرب جاری گردد و پس ازگذشتن از بین شهر ’یکاترینودار یا کرسنودار’ بدو باز و منشعب میشود، رجوع به دایرهالمعارف شوروی شود
نام رود بزرگی است در قفقاز شوروی و از مائلۀشمالی سلسلۀ جبالی قفقاز از یک محل مرتفع بالغ بر 4246 متر مربوط به کوه البرز نبعان مینماید و در بین یک وادی تنگ مستور از جنگل، اول بسوی شمال آنگاه بسمت شمال غربی و سرانجام بطرف مغرب جاری گردد و پس ازگذشتن از بین شهر ’یکاترینودار یا کرسنودار’ بدو باز و منشعب میشود، رجوع به دایرهالمعارف شوروی شود
ابوحاتم بن حیان گفته است: جائی است به عدن از شهرهای یمن. (انساب سمعانی). و رجوع به منتهی الارب شود، گفته اند خاندانی هستند از رعین در یمن. (انساب سمعانی)
ابوحاتم بن حیان گفته است: جائی است به عدن از شهرهای یمن. (انساب سمعانی). و رجوع به منتهی الارب شود، گفته اند خاندانی هستند از رعین در یمن. (انساب سمعانی)
دهی است از دهستان میان ولایت بخش حومه شهرستان مشهد که در 30 هزارگزی شمال باختری مشهد و دوهزارگزی شمال کشف رود واقع است. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است. 9 تن سکنه دارد. آب آنجا از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. این ده را به اصطلاح محلی کلاته قربان نیز میگویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان میان ولایت بخش حومه شهرستان مشهد که در 30 هزارگزی شمال باختری مشهد و دوهزارگزی شمال کشف رود واقع است. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است. 9 تن سکنه دارد. آب آنجا از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. این ده را به اصطلاح محلی کلاته قربان نیز میگویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
نام شهری است. (ناظم الاطباء). شهری است به آذربیجان. (منتهی الارب). این شهر نزدیک تبریز است و میان تبریز و بیلقان واقع شده است. (معجم البلدان) ، شهری است از ارّان و از وی پنبه نیک خیزد. (حدود العالم)
نام شهری است. (ناظم الاطباء). شهری است به آذربیجان. (منتهی الارب). این شهر نزدیک تبریز است و میان تبریز و بیلقان واقع شده است. (معجم البلدان) ، شهری است از ارّان و از وی پنبه نیک خیزد. (حدود العالم)
اضبان چیزی را، در کنف خود قرار دادن آن را. (از اقرب الموارد). زیر کش گرفتن چیزی را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح فقه) نام حیوانی است که در ایام نحر قربه الی اﷲ قربانی کنند. (از تعریفات جرجانی). حیوانی که در روز عید اضحی (10 ذیحجه) تبرعاً قربانی می شود. کسانی که از سفر حج بازمی گردند مستحب است هرساله حیوانی در روز مزبور ذبح کنند و گوشت آن را به بینوایان بخشند. و صاحب شرایع آرد: وقت ذبح اضحیه مابین طلوع خورشید تا غروب آن است و ذبح در شب مکروه است مگر ضرورت اقتضا کند. همچنین از ظهر جمعه تا غروب مکروه است. (از شرایع ص 431). و رجوع به ص 232 شود
اضبان چیزی را، در کنف خود قرار دادن آن را. (از اقرب الموارد). زیر کش گرفتن چیزی را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح فقه) نام حیوانی است که در ایام نحر قربه الی اﷲ قربانی کنند. (از تعریفات جرجانی). حیوانی که در روز عید اضحی (10 ذیحجه) تبرعاً قربانی می شود. کسانی که از سفر حج بازمی گردند مستحب است هرساله حیوانی در روز مزبور ذبح کنند و گوشت آن را به بینوایان بخشند. و صاحب شرایع آرد: وقت ذبح اضحیه مابین طلوع خورشید تا غروب آن است و ذبح در شب مکروه است مگر ضرورت اقتضا کند. همچنین از ظهر جمعه تا غروب مکروه است. (از شرایع ص 431). و رجوع به ص 232 شود
هرچیزی که به وسیله آن به خداوند تقرب جویند، عنوانی برای نشان دادن ارادت و اخلاص به فردی که دارای مقام مهمی است، صدقه، تصدق قربان صدقه کسی رفتن: کنایه از اظهار محبت و اخلاص و ارادت کردن به کسی، اصرار و التماس
هرچیزی که به وسیله آن به خداوند تقرب جویند، عنوانی برای نشان دادن ارادت و اخلاص به فردی که دارای مقام مهمی است، صدقه، تصدق قربان صدقه کسی رفتن: کنایه از اظهار محبت و اخلاص و ارادت کردن به کسی، اصرار و التماس