جدول جو
جدول جو

معنی قض - جستجوی لغت در جدول جو

قض
(رُ)
سفتن مروارید را. (منتهی الارب). سوراخ کردن آن. (اقرب الموارد) : قض اللؤلؤ و الخشب قضاً، ثقبه. (اقرب الموارد) ، کوفتن، بریدن و کندن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) : قض الوتد، قلعه. (اقرب الموارد) ، سنگریزه ناک شدن طعام. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) : قضضت من الطعام، سنگریزه یا خاک در کاواکی دندانم ماند وقت خوردن طعام. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
قض
(قِ)
حکایت آواز چاه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). گویند: قالت رکیه قض. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قض
سفتن مروارید را، کوفتن، دخترکی بردن، ریگ لای دندان رفتن، ریگ درخوراک افتادن سنگریزه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قضا
تصویر قضا
تقدیر و حکم الهی که در حق مخلوق واقع شود،
در فقه نماز یا روزه که در خارج از وقتی که شارع معین کرده به جا آورده شود،
حکم کردن، داوری کردن، مردن، درگذشتن، ادا کردن، گزاردن، روا کردن
از قضا: به طور پیش بینی نشده، قضارا، اتفاقاً، برای مثال از قضا خورد دم در به زمین / واندکی سوده شد او را آرنگ (ایرج میرزا - ۱۹۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قضبان
تصویر قضبان
قضیب ها، آلات تناسلی مرد، شاخه های درخت، شاخه های بریده شده که به عنوان چوب دستی مورد استفاده قرار بگیرد، شمشیرها، جمع واژۀ قضیب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قضات
تصویر قضات
قاضی ها، حاکم شرع ها، دادرس ها، رواکننده های حاجت، جمع واژۀ قاضی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قضیب
تصویر قضیب
آلت تناسلی مرد، جمع قضبان، شاخۀ درخت، شاخۀ بریده شده که به عنوان چوب دستی مورد استفاده قرار بگیرد، شمشیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قضاوت
تصویر قضاوت
داوری در مورد امر مورد دعوا، حکم کردن بین دو یا چند نفر، داوری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قضایا
تصویر قضایا
قضیه ها، خبرها، حکم ها، فرمان ها، جملات یا کلامی که معنی آن تمام باشد و بتوان درباره های آن حکم کرد، در علم منطق گفتاری که احتمال صدق و کذب داشته باشد، جمع واژۀ قضیه
فرهنگ فارسی عمید
چرم سپید که برآن نویسند، کیسه چرمین، جامه دان چرمین، گستردنی، دوالباف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قضیف
تصویر قضیف
لاغر تکیده: مرد، سست نازک
فرهنگ لغت هوشیار
فرمان، پیام، ستیزه، رویداد، سرگذشت، زمینه، نهاده ویچیده حکم امر فرمان، واقعه حادثه: مسعود را در هند قضیه ای صادر شده بود که او را مجال توقف در خراسان نبود، حکایت سرگذشت، گفتاری است محتمل صدق و کذب باشد بدین معنی که با قطع نظر از خبر دهنده آن و بدون توجه به علایم و قراینی که ممکن است جنبه صدق یا کذب آنرا ترجیح دهد هیچیک از دو طرف صدق و کذب بر دیگری برتری نداشته باشد، توضیح مراد از آنکه گویند قضیه گفتاریست قضیه ملفوظه است نه قضیه معقوله قضیه معقوله است همان صورت ذهنی قضیه ملوفظه است، جمع قضایا. یا قضیه بسیط (بسیطه)، هر قضیه ای که متضمن حکم ایجابی بتنهایی با سلبی فقط باشد و مقید بقید لادوام و لا ضرورت و مشروط بشرط امکان نباشد که اشاره بقضیه دیگری مقابل آن باشد قضیه را بسیطه می نامند. و اگر بوسیله اضافه کردن قیدی و شرطی منحل به دو قضیه شود که یکی را موجبه و دیگری سالبه باشد چنین قضیه را مرکبه می نامند. یا قضیه ثلاثی (ثلاثیه) قضیه ثنائی (ثنائیه)، هر گاه رابطه میان موضوع و محمول ذکر نشده باشد مانند زید قائم (در فارسی خدا نگهدار) ثنائیه نامند. یا قضیه جزئی (جزوی) اگر موضوع در قضیه جزو باشد مانند بعض انسانها عالمند چنین قضیه را جزویه گویند موجبه باشد یا سالبه. یا قضیه حقیقی (حقیقیه)، قضیه ایست که موضوع و محکوم علیه آن اعم از موجود درخارج باشد بالفعل یا نباشد و به عبارت دیگر مطلق مصادیق محققه الوجود و یا مقدره الوجود. یا قضیه رباعی (رباعیه) هر گاه در قضیه هم رابطه و هم جهت ذکر شود آن را رباعیه نامند مانند: حسن بالامکان نویسنده است. یا قضیه طبیعی (طبیعیه)، قضیه ایست که حکم در آن بر نفس حقیقت افراد باشد و به عبارت دیگر موضوع حکم نفس طبیعت باشد بدون لحاظ و توجه بکلیت و جزئیت و کل و جزو بودن موضوع مانند: انسان خطا کار است. یا قضیه عدمی (عدمیه) قضیه ای را که در وی لفظ عدمی باشد مانند بخل جبن حقد و شرارت و باشد که عدمی را برعدم چیزی اطلاق کنند در موضوعی که از شان آن موضوع وجود آن چیز بود مانند: عمی و سکون و ظلمت یعنی عدم ملکه و در قضیه معدوله هم بعضی از منطقیان گفته اند که دلالت مانند دلالت عدمیه است. یا قضیه کلی (کلیه)، هر گاه دو قضیه لفظ کل و مرادف آن (هر همه و غیره) باشد مانند: همه مردم شاعرند چنین قضیه ای را کلیه خوانند اعم از سالبه یا موجبه. یا قضیه متلازم. (متلازمه)، هر دو قضیه از شرطیات که در کم کردن متفق اند و در کیف مختلف. و در مقدم مشترک و در تالی متناقض متلازم باشند. یا قضیه محصور (محصوره)، هر قضیه ای را که موضوع آن به طور کل یا بعض معین شده باشد محصوره گویند و مسوره نیز گویند و آن بر چهار قسم است: موجبه کلیه موجبه جزئیه سالبه کلیه سالبه جزئیه. یا قضیه محیط (محیطه)، مراد قضیه محصوره و قضیه کلیه است. یا قضیه مرکب. یا قضیه مطلق (مطلقه)، آن است که در او هیچ مذکور نباشد چنانکه گویند ج ب است که نه ضرورت در او مذکور است و نه دوام و نه امکان و نه شرط و نه قیدی پس جمله قضایا در مطلقه داخلند. یا قضیه منحرف (منحرفه)، هر قضیه حملیه را که سوری مقارن محمولش باشد منحرفه خوانند و هر قضیه شرطیه را که صیغتش بوضع دال بر مصاحبت یا عناد نبود اما مفهوم قضیه اقتضای مصاحبتی یا عنادی کند منحرفه خوانند. یا قضیه موجب (موجبه) مقابل قضیه سالبه است. یا قضیه موجه (موجهه)، هر قضیه ای که جهت در آن مذکور باشد موجه گویند مانند: هر انسانی حیوانست ضروره. یا قضیه مهمل (مهمله)، هر گاه موضوع در قضیه نه بطور شخص و نه بطور کل و نه جزو معلوم و مذکور نشده باشد آن قضیه را مهمله خوانند مانند: انسان نویسنده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قضیب الذهب
تصویر قضیب الذهب
گیاه رویینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قضیه
تصویر قضیه
داستان و حکایت، دلیل، فرمان
فرهنگ لغت هوشیار
شاخه، شاخه بریده شوش، تلویز (گویش نایینی) شاخه نرم وتازه، چوبدستی، تازیانه، کمان چوبی، تیغ بران -8 نره، سختو خرزه خرنره شاخه درخت شاخه نرم و تازه: می زعفری خور ز دست بتی که گویی قضیبی است از خیزران. (منو چهری. د. 62)، چوبدستی: و خیز ران سیمین در دست ناظران تا چون فرزند پدیدار شود قضیب بر طشت زنند تا آواز بگوش حکیمان رسد و طالع فرزند شاه بدست آورند، تازیانه، کمان ساخته از شاخه درخت، آلت تناسل مرد نره (مطلقا)، آلت تناسل خر نره خر، جمع قضبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قضی
تصویر قضی
بی سود دور ریختنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قضم قریش
تصویر قضم قریش
سنابر (صنوبر) تراز از گیاهان صنوبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قضم
تصویر قضم
شمشیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قضفه
تصویر قضفه
پشته سنگی، سنگخوارک از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قضف
تصویر قضف
سنگ نازک، باریکی لاغرمیانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قضیمه
تصویر قضیمه
ستورخور، سفره خوان گستردنی، شترنگ، سیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قضیه دیورژانس
تصویر قضیه دیورژانس
نهاده واگرایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قضیهّ کلی
تصویر قضیهّ کلی
ویچیره همادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قضیه انتقال
تصویر قضیه انتقال
نهاده فراگسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قضیه دوجانبگی
تصویر قضیه دوجانبگی
بردارها دوسویگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قضیه دوجملهای
تصویر قضیه دوجملهای
نهاده دوواچکی (واچک جمله)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قضیه محورهای موازی
تصویر قضیه محورهای موازی
نهاده آسه های همسوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قضیه مهمله
تصویر قضیه مهمله
ویچیره ناگویا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قضعم
تصویر قضعم
بی دندان: پیرمرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قضا و قدر
تصویر قضا و قدر
سرنوشت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قضات
تصویر قضات
دادگران، داوران
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قضاوت
تصویر قضاوت
دادوری، داوری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قضاوت کردن
تصویر قضاوت کردن
داوری کردن، داورزیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قضائیه
تصویر قضائیه
دادگستری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قضیه
تصویر قضیه
گزاره
فرهنگ واژه فارسی سره