جدول جو
جدول جو

معنی قضایا

قضایا
قضیه ها، خبرها، حکم ها، فرمان ها، جملات یا کلامی که معنی آن تمام باشد و بتوان درباره های آن حکم کرد، در علم منطق گفتاری که احتمال صدق و کذب داشته باشد، جمع واژۀ قضیه
تصویری از قضایا
تصویر قضایا
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با قضایا

قضایا

قضایا
جمع قضیه، نهاده ها فرمان ها رویدادها پیشامدها جمع اتفاقها حوادث: بعد ازاین قضایا نسبت بامرا ترکمان و تکلو اندکی بی اعتماد شد، قضیه های منطقی: و این نسبتها را مواد قضایا خوانند
فرهنگ لغت هوشیار

قضایا

قضایا
جَمعِ واژۀ قضیه. (منتهی الارب).
- قضایا قیاساتها معها، قضایائی است که عقل در آنها به واسطۀ امری که از ذهن غایب نمیگردد هنگام تصور طرفین حکم کند، چنانکه گوئیم چهارجفت است و این حکم به واسطۀ وسطی است که همواره در ذهن ما حاضر است و آن انقسام به دو متساوی می باشد، به وسیلۀ همین وسط ذهن چنین شکلی ترتیب میدهد: چهار تقسیم میشود به دو متساوی و هرچه چنین باشد جفت است. پس چهار جفت است. این نوع قضایا را فطریات نیز نامند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به قضیه شود
لغت نامه دهخدا