- قصیع
- فرمرس کودکی که اندک خواراست وزبون وگوالیدنش دیرگشته
معنی قصیع - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خوی (عرق)
دگمه مادگی
شبنم ریزه بشم هم آوای بزم، یخبندان، کبت خوار
کوتاه، کم ارتفاع، مقابل بلند
سید، مهتر، پهلوان، حریف، هم نبرد
دسته ای از گاو یا گوسفند، گله، رمه، جمع واژۀ اقطاع و قطاع، جمع الجمع اقاطیع
قسمت اول شب، جمع اقاطع
آنچه از درخت بریده شود، شاخۀ درخت
نظیر، همتا
قسمت اول شب، جمع اقاطع
آنچه از درخت بریده شود، شاخۀ درخت
نظیر، همتا
بوتۀ جو نارس که درو کنند و به چهارپایان دهند، آنچه از کشت سبز بریده می شود
قصعه ها، بشقاب بزرگ ها، کاسه ها، جمع واژۀ قصعه
سخن زشت
زرودشکن، تاغرویان تاغستان
خوید: جوسبزی که برای خوراک ستوران بریده می شود، گروه اسم) آنچه سبز بریده شود از کشت خوید، بوته جو نارس که خوراک چارپایان است، جماعت گروه
روییدنگاه مو بالای سینه، آواز، تودری از گیاهان
کوتاه
مغزپز، خشکه گوشت، چوبدستی، کوهان فربه درشتر، نیزه شکسته، چغامه از راه چغانه ای توبی ساز وز وزن چغامه ای توبی راه (شهید) نیزه شکسته، قصیده، شعر پاکیزه و نیکو، گوشت خشک، استخوان با مغز
جمع قصعه، از ریشه پارسی کاسه ها از ریشه پارسی کاسه گر کاسه فروش جمع قصعه کاسه ها
پراکنده
آبله ریزه، مهتر بزرگ مردم، هماورد، گشن برگزیده سرور قوم مهتر، همارود حریف
گله گوسفندان و رمه گاوان
خوارمندی نماینده در سئوال، بسنده کار
روشن، بی آمیغ، خالص، صافی
بعید
ریزمان کودکی که نگوالدوبزرگ نشود، جمع قصعه، از ریشه پارسی کاسه ها جمع قصعه کاسه ها
بعید، دور