جدول جو
جدول جو

معنی قصل - جستجوی لغت در جدول جو

قصل
(رُ)
بریدن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) : قصله قصلاً، قطعه. (اقرب الموارد) ، زدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : قصل عنقه، زد گردن او را. (منتهی الارب) ، پاکوب کردن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) : قصل الحنطه، داسها. (اقرب الموارد) ، قصیل علف دادن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) : قصل الدابه (و علی الدابه) ، علفها القصیل. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قصل
(قَ صَ)
آنچه از گندم دور کنند وقت پاکیزه کردن. (منتهی الارب). آنچه از طعام بیرون کنند و آن را دور اندازند. و در صحاح آمده: القصل فی الطعام، کالزؤان و قال الراجز: و قد غربلت و کربلت من القصل. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قصل
(قَ)
قصل. (منتهی الارب). رجوع به قصل شود، شکوفۀ درخت سلم. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، قصاله. (اقرب الموارد). رجوع به قصاله شود
لغت نامه دهخدا
قصل
فرومایه سست گول
تصویری از قصل
تصویر قصل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قمل
تصویر قمل
شپش، حشره ای ریز با زندگی انگل وار که معمولاً از خون پستانداران تغذیه می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قبل
تصویر قبل
رو به رو، پیش، جلو، اندام پیش، آلت تناسلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قال
تصویر قال
گفتگو، گفتار، سر و صدا و هیاهو
قال و قیل: گفتگوی مردم، گفتگوی درهم و برهم، برای مثال از قال و قیل مدرسه حالی دلم گرفت / یک چند نیز خدمت معشوق و می کنم (حافظ - ۷۰۲)
قال و مقال: قال مقال، گفتگو، هیاهو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قبل
تصویر قبل
پیش، جلو، سابق، در زمان گذشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصد
تصویر قصد
آهنگ، عزم، منظور، مقصود، سوءنیت
قصد داشتن: عزم و آهنگ داشتن
قصد قربت: آهنگ کاری نیکو کردن با نیت تقرب به خدا
قصد کردن: آهنگ کردن، عزم کردن، برای مثال کجا گویم که با این درد جانسوز / طبیبم قصد جان ناتوان کرد (حافظ - ۲۸۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نصل
تصویر نصل
پیکان، سرنیزه، تیغۀ کارد یا شمشیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قبل
تصویر قبل
جانب، طرف، نزد، طاقت و قدرت، جهت، سبب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خصل
تصویر خصل
ندب، گرو و شرط بندی در بازی یا قمار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصیل
تصویر قصیل
بوتۀ جو نارس که درو کنند و به چهارپایان دهند، آنچه از کشت سبز بریده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قتل
تصویر قتل
کشتن، شهادت یکی از امامان شیعه مثلاً روز قتل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قول
تصویر قول
گفتار، سخن، کلام، وعده، کنایه از عقیده، نظر
قول دادن: وعده دادن، پیمان کردن
قول گرفتن: پیمان گرفتن، عهد گرفتن
قول و قرار: عهد و پیمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قول
تصویر قول
قلب سپاه در میدان جنگ
فرهنگ فارسی عمید
(قُ)
دهی است از دهستان اسفندآباد بخش قروۀ شهرستان سنندج واقع در 8 هزارگزی شمال قروه و کنار راه قروه به باباگرگر. موقع جغرافیایی آن جلگه و سردسیر است. سکنۀ آن 528 تن است. آب آن از چشمه و رود خانه محلی و محصول آن غلات، لبنیات، حبوبات، قلمستان و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالیچه، جاجیم و گلیم بافی است. راه مالرو دارد، و تابستان اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(مِ صَ)
شمشیر بران. (مهذب الاسماء). سیف مقصل، شمشیربران. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مقصال شود، لسان مقصل، زبان تیز گویا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، جمل مقصل، شتر نری که هر چیز را با دندانهای خود خرد می کند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ بُ)
انقصال. اقتصال. بریدن و برگردیدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ لُ)
قوی سخت توانا. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صقل
تصویر صقل
روشنگری، زدودن کارد و شمشیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصل
تصویر خصل
بریدن و جدا کردن و بمعنی نشانه زنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصل
تصویر حصل
باز مانده، تلخدانه، غوره خرما گرد خرما شکوفه خرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آصل
تصویر آصل
جمع اصل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقصل
تصویر تقصل
بریدن و برگردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بصل
تصویر بصل
پیاز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصل
تصویر اصل
آغازه، بن، ریشه، بیخ، بنیان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قفل
تصویر قفل
چیلان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قول
تصویر قول
زبان، گفت، پیمان، فرمایش، گفته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فصل
تصویر فصل
آوام، فرگرد، گسست، موسم، ورشیم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قبل
تصویر قبل
پیش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قتل
تصویر قتل
کشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قصد
تصویر قصد
خواست، آهنگ، انگیزه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قصر
تصویر قصر
کاخ، کوشک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قصه
تصویر قصه
داستان
فرهنگ واژه فارسی سره