جدول جو
جدول جو

معنی قشیش - جستجوی لغت در جدول جو

قشیش
خش خش آوای سایش، فراهم، پراکنده از واژگان دوپهلو، خراشیده، تراشه
تصویری از قشیش
تصویر قشیش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دشیش
تصویر دشیش
گندم کوفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رشیش
تصویر رشیش
فرتوف (مسلسل دستی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جشیش
تصویر جشیش
بلغور، آرد نرم بلغور
فرهنگ لغت هوشیار
گیاه خشک، نباتیست که برروی زمین پهن نبوده و با ساق باشد و بحد ثمنش نرسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشیش
تصویر کشیش
پیشوای مذهبی، روحانی مسیحی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قریش
تصویر قریش
صد و ششمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۴ آیه، ایلاف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طشیش
تصویر طشیش
بنگرید به طش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فشیش
تصویر فشیش
فش فش فش فش مار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشیم
تصویر قشیم
سبزی خشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشیع
تصویر قشیع
پراکنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشیر
تصویر قشیر
پوست کنده، پاک باخته درزندگی
فرهنگ لغت هوشیار
کهنه، نو از واژگان دوپهلو، تیز، شمشیرزدوده، شمشیرزنگ زده، سفیدوپاک
فرهنگ لغت هوشیار
آخالخور آن که خوراک خوداز آخال فراهم آورد فربهی، آخالخوری، سودن خراشیدن، خشک شدن خشکیدن گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشمش
تصویر قشمش
کشمش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشاش
تصویر قشاش
افتاده تراشه رفتگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قریش
تصویر قریش
نام قبیله ایست
فرهنگ لغت هوشیار
نی، نیستان ترکی نی مردابی از گیاهان پارسی است غمیش غر و غربیله، ناز خرکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشیش
تصویر کشیش
پیشوا و راهنمای ترسایان و عالم آنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشیش
تصویر نشیش
آوای جوشش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حشیش
تصویر حشیش
((حَ))
گیاه خشک، بنگ، سرشاخه های گل دار گیاه شاهدانه که پس از خشک کردن و آماده کردن به طرق مخصوص آن را به صورت جویدن یا تدخین مورد استفاده قرار می دهند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قمیش
تصویر قمیش
((قَ))
ادا و اطوار، ناز و کرشمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشیش
تصویر کشیش
((کِ))
روحانی مسیحی، کسی که مقامش بالاتر از شمّاس و پایین تر از اسقف است
فرهنگ فارسی معین
ماده ای مخدر که از خشک کردن و آماده ساختن سرشاخه های گل دار گیاه شاهدانه تهیه می شود، گیاه خشک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشیش
تصویر کشیش
Confessor, Pastor
دیکشنری فارسی به انگلیسی
Beichtvater, Pastor
دیکشنری فارسی به آلمانی
исповедник , пастор
دیکشنری فارسی به روسی
сповідник , пастор
دیکشنری فارسی به اوکراینی
confesseur, pasteur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
biechtvader, dominee
دیکشنری فارسی به هلندی
고백자 , पादरी
دیکشنری فارسی به هندی