جدول جو
جدول جو

معنی قشیش - جستجوی لغت در جدول جو

قشیش
(قَ)
افتاده و تراشۀ چیزی. (منتهی الارب). لقاطه. (اقرب الموارد). رجوع به قشاش شود، آواز پوست مار که برخی از آن با برخی دیگر ساید. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قشیش
خش خش آوای سایش، فراهم، پراکنده از واژگان دوپهلو، خراشیده، تراشه
تصویری از قشیش
تصویر قشیش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کشیش
تصویر کشیش
پیشوای مذهبی، روحانی مسیحی
فرهنگ فارسی عمید
ماده ای مخدر که از خشک کردن و آماده ساختن سرشاخه های گل دار گیاه شاهدانه تهیه می شود، گیاه خشک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قریش
تصویر قریش
صد و ششمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۴ آیه، ایلاف
فرهنگ فارسی عمید
(قِ شَ شی)
نسبت است به قشیش جد ابوبکر محمد بن حسن بن احمد بن قشیش سمسار. (لباب الانساب). رجوع به قشیشی (محمد...) شود
لغت نامه دهخدا
(قِ شَ شی)
محمد بن حسن بن احمد بغدادی. از راویان است. وی از اسماعیل بن محمد صفار و ابوعمرو بن سماک و جز ایشان روایت شنیده و از حنبلیان درستکار و راست گفتار بود. فرزندش علی بن محمد قشیشی از وی روایت دارد. او در محرم سال 388 هجری قمری وفات کرد. (لباب الانساب). در اصطلاح علم حدیث، روات افرادی هستند که احادیث را از منابع مختلف دریافت کرده و آن ها را به دیگران منتقل می کنند. روات می توانند صحابه، تابعین و افرادی از نسل های بعدی باشند که بر اساس تجربه، یادگیری و امانت داری خود، احادیث را نقل می کنند. این افراد به عنوان پل ارتباطی میان نسل های مختلف مسلمانان در انتقال معارف دینی نقش دارند.
لغت نامه دهخدا
(بَ)
از فارسی بخشیش (بخشش). ج، بقاشیش. انعام. پول چائی. شاگردانه. (دزی ج 1 ص 103)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَقْ قی)
از جای جای خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج). از این جای و از آنجای خوردن مرد. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نشیش
تصویر نشیش
آوای جوشش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشیش
تصویر کشیش
پیشوا و راهنمای ترسایان و عالم آنان
فرهنگ لغت هوشیار
نی، نیستان ترکی نی مردابی از گیاهان پارسی است غمیش غر و غربیله، ناز خرکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قریش
تصویر قریش
نام قبیله ایست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشاش
تصویر قشاش
افتاده تراشه رفتگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشمش
تصویر قشمش
کشمش
فرهنگ لغت هوشیار
آخالخور آن که خوراک خوداز آخال فراهم آورد فربهی، آخالخوری، سودن خراشیدن، خشک شدن خشکیدن گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
کهنه، نو از واژگان دوپهلو، تیز، شمشیرزدوده، شمشیرزنگ زده، سفیدوپاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشیر
تصویر قشیر
پوست کنده، پاک باخته درزندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشیع
تصویر قشیع
پراکنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشیم
تصویر قشیم
سبزی خشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فشیش
تصویر فشیش
فش فش فش فش مار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طشیش
تصویر طشیش
بنگرید به طش
فرهنگ لغت هوشیار
گیاه خشک، نباتیست که برروی زمین پهن نبوده و با ساق باشد و بحد ثمنش نرسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جشیش
تصویر جشیش
بلغور، آرد نرم بلغور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رشیش
تصویر رشیش
فرتوف (مسلسل دستی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دشیش
تصویر دشیش
گندم کوفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمیش
تصویر قمیش
((قَ))
ادا و اطوار، ناز و کرشمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشیش
تصویر کشیش
((کِ))
روحانی مسیحی، کسی که مقامش بالاتر از شمّاس و پایین تر از اسقف است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حشیش
تصویر حشیش
((حَ))
گیاه خشک، بنگ، سرشاخه های گل دار گیاه شاهدانه که پس از خشک کردن و آماده کردن به طرق مخصوص آن را به صورت جویدن یا تدخین مورد استفاده قرار می دهند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشیش
تصویر کشیش
Confessor, Pastor
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کشیش
تصویر کشیش
confessor, pastor
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کشیش
تصویر کشیش
Beichtvater, Pastor
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کشیش
تصویر کشیش
spowiednik, pastor
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کشیش
تصویر کشیش
исповедник , пастор
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کشیش
تصویر کشیش
сповідник , пастор
دیکشنری فارسی به اوکراینی