جدول جو
جدول جو

معنی قشلاق - جستجوی لغت در جدول جو

قشلاق
سرزمین گرمی که مردم چادرنشین زمستان ها در آنجا به سر می برند، گرمسیر
تصویری از قشلاق
تصویر قشلاق
فرهنگ فارسی عمید
قشلاق
(قِ)
جاهای گرم که زمستان در آن به سر برند، و آن را به عربی مشتاه خوانند. و ییلاق ضدقشلاق است. (آنندراج از غیاث اللغات و فرهنگ وصاف)
لغت نامه دهخدا
قشلاق
محلی دارای هوای نسبتا گرم که زمستان را در آنجا گذراند گرمسیر گرمسار مقابل ییلاق: شهزاده غازان از قشلاق مرو مراجعت فرموده بود، جمع قشلاقات. جاهای گرم که زمستان در آن بسر برند، گرمسیر، ضد ییلاق
فرهنگ لغت هوشیار
قشلاق
((قِ))
گرمسیر، محل گرم که در زمستان به آنجا کوچ کنند
تصویری از قشلاق
تصویر قشلاق
فرهنگ فارسی معین
قشلاق
زمستانه، قشلاغ، گرمسیر
متضاد: ییلاق
فرهنگ واژه مترادف متضاد
قشلاق
محل گرمسیری در مقابل ییلاق
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شلاق
تصویر شلاق
تازیانه، تازیانه که از تسمه درست می کنند
فرهنگ فارسی عمید
(قِ نُو)
دهی جزء دهستان ریکان بخش گرمسار شهرستان دماوند واقع در 6 هزارگزی خاور گرمسار و 2 هزارگزی راه آهن و 4 هزارگزی جنوب راه شوسۀ سمنان به تهران. این ده در جلگه واقع است و هوائی معتدل دارد. سکنۀ آن 235 تن است. آب آن از حبله رود و محصول آن غلات و بنشن و پنبه و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(قِنُو)
دهی از دهستان خسروآباد شهرستان بیجار واقع در 21 هزارگزی شمال باختری خسروآباد و 6 هزارگزی حسین آباد گرگان. موقع جغرافیایی آن تپه ماهور و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 355 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالیچه و گلیم و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قِ وَ لی یُلْ لاه)
دهی از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع در 58 هزارگزی جنوب مراغه و 4 هزارگزی باختر راه ارابه رو میاندوآب به شاهین دژ. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل مالاریایی است. 40 تن سکنه دارد. آب آن از زرینه رود و قوریچای و محصول آن غلات و نخودو شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
دهی از دهستان مواضعخان بخش ورزقان شهرستان اهر واقع در 28500 گزی جنوب ورزقان و 8500 گزی ارابه رو تبریز به اهر. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است. سکنۀ آن 432 تن است. آب آن از رود خانه سهند و چشمه و محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. در دو محل به فاصله 2500 گز به نام قشلاق بالا و پایین مشهور است. سکنۀ قشلاق پایین 222 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
دهی جزء دهستان دیزمار خاوری بخش ورزقان شهرستان اهر واقع در 36 هزارگزی شمال ورزقان و 33 هزارگزی شوسۀ تبریز به اهر. موقع جغرافیایی آن کوهستانی ومعتدل است. سکنۀ آن 269 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و جنگل و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
دهی از دهستان پائین شهرستان نهاوند واقع در 25 هزارگزی شمال باختری نهاوند و 6 هزارگزی شمال راه شوسۀ نهاوند به کرمانشاه. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 160 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، لبنیات و شغل اهالی گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
دهی جزء دهستان کاغذکنان بخش کاغذکنان شهرستان هروآباد واقع در 19500گزی شمال باختری آقکند و 7 هزارگزی شوسۀ میانه به زنجان. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و گرمسیر مالاریایی است. سکنۀ آن 219 تن. آب آن از دو رشته چشمه و محصول آن غلات و حبوبات و سردرختی و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی و گلیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
دهی جزء دهستان هریس بخش مرکزی شهرستان سراب واقع در 6500 گزی جنوب باختری سراب و 6 هزارگزی شوسۀ سراب به تبریز. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است. سکنۀ آن 193 تن است. آب آن از چاه و محصول آن غلات و بزرک و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(شَلْ لا)
زنبیل گدایان و مسکینان و سائلان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
- شلاق درآوردن، گدایی کردن وسؤال نمودن. (ناظم الاطباء).
- ، سخت رویی کردن در سؤال، خریطۀ کوچک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
معرب کلاغ. (لغت محلی شوشتر، خطی: راق)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
گوش. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
بیدانجیر، کرچک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قِ ؟)
دهی از دهستان شراء بخش سیمینه رود شهرستان همدان واقع در 48 هزارگزی جنوب خاوری همدان و 5 هزارگزی نشر. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 91 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قِ زِ)
قنبره. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نشستنگاه سلاطین در زمستان. (شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا
قشلاق، قیشلاغ، رجوع به قشلاق شود
لغت نامه دهخدا
(شَ / شُقْ قِلْ لا)
سخت شوخگن. سخت چرکین. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
کاسه گدایی مغولی تازیانه، شوخ شور انگیز تازیانه، شوخ فتنه انگیز، مفسد عیار. تازیانه زنبیل گدایان و مسکینان و سائلان
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی گاوچاور (گویش گیلکی) گرمسیر گرمسار قشلاق: چون سه ساله شد ارغون خان امیر قتلغشاه را از قشلاغ مازندران ببندگی اباقاخان فرستاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیشلاق
تصویر قیشلاق
قشلاق
فرهنگ لغت هوشیار
رمن به شیوه تازی گاچاوران گرمسیر محلی دارای هوای نسبتا گرم که زمستان را در آنجا گذراند گرمسیر گرمسار مقابل ییلاق: شهزاده غازان از قشلاق مرو مراجعت فرموده بود، جمع قشلاقات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلاق
تصویر قلاق
ترکی جایی است در ترکستان ترکی گوش
فرهنگ لغت هوشیار
قشلاغ بنگرید به قشلاغ محلی دارای هوای نسبتا گرم که زمستان را در آنجا گذراند گرمسیر گرمسار مقابل ییلاق: شهزاده غازان از قشلاق مرو مراجعت فرموده بود، جمع قشلاقات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلاق
تصویر شلاق
((شَ لّ))
تازیانه، شوخ، مفسد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شلاق
تصویر شلاق
تازیانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تازیانه، قمچی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دوغ یا ماستی که بر روی شیر در حال پختن ریزند و از آن نوعی
فرهنگ گویش مازندرانی
دره ی میان دو تپه
فرهنگ گویش مازندرانی