چشمیزک، دانه ای سیاه و براق که برای معالجۀ چشم درد به کار می رفته، چشملان، تشن، حسب السودان، تشمیزج، چشمک، چشوم، چشخام، چاکشو، چاکشی، خاکشو، چاکسی
چَشمیزَک، دانه ای سیاه و براق که برای معالجۀ چشم درد به کار می رفته، چَشمَلان، تَشَن، حسب السودان، تَشمیزَج، چَشمَک، چَشوم، چَشخام، چاکشو، چاکشی، خاکشو، چاکسی
آشامیدن، پسوند متصل به واژه به معنای آشامنده مثلاً خون آشام، درد آشام، می آشام، نوشیدنی، شربت، برای مثال همه زرّ و پیروزه بد جامشان / به روشن گلاب اندر آشامشان (فردوسی۲ - ۱۷۵)، قوت، خوراک
آشامیدن، پسوند متصل به واژه به معنای آشامنده مثلاً خون آشام، دُرد آشام، می آشام، نوشیدنی، شربت، برای مِثال همه زرّ و پیروزه بُد جامشان / به روشن گلاب اندر آشامشان (فردوسی۲ - ۱۷۵)، قوت، خوراک
سرشب، شامگاه، سرنای خواب آقطی: کوچک پلهام (گویش گیلکی) از گیاهان اول شب فلق هنگام غروب شامگاه، نوبتی که بر در پادشاهان و امرای ترک در شامگاه میزدند، تشریفاتی که در هنگام غروب در سرباز خانه ها انجام دهند شامگاه
سرشب، شامگاه، سرنای خواب آقطی: کوچک پلهام (گویش گیلکی) از گیاهان اول شب فلق هنگام غروب شامگاه، نوبتی که بر در پادشاهان و امرای ترک در شامگاه میزدند، تشریفاتی که در هنگام غروب در سرباز خانه ها انجام دهند شامگاه