کسی که طلای فراوان نگهداری کند تا آنها را به ورقه مبدل سازد. گروهی به این نام شهرت دارند. (اللباب). صیرفی. تاجر، میزان. (المعرب جوالیقی) ، کیسه دار. (مهذب الاسماء) ، کسی که متصدی کارهای ده و متولی شئون آن گردد. (المعرب جوالیقی)
کسی که طلای فراوان نگهداری کند تا آنها را به ورقه مبدل سازد. گروهی به این نام شهرت دارند. (اللباب). صیرفی. تاجر، میزان. (المعرب جوالیقی) ، کیسه دار. (مهذب الاسماء) ، کسی که متصدی کارهای ده و متولی شئون آن گردد. (المعرب جوالیقی)
جعفر بن محمد بن عبدالله حرانی، مکنی به ابومحمد. از محدثان است. وی از یحیی بن مصفی رهاوی روایت کند و از او ابواحمد بن عدی جرجانی روایت دارد. (اللباب). در جامعه اسلامی، محدثانی که قادر به تجزیه و تحلیل دقیق روایات پیامبر اسلام و اهل بیت بودند، از احترام ویژه ای برخوردار بودند. آنان با بررسی دقیق اسناد و مدارک روایات، سبب تثبیت اصول دینی و جلوگیری از انتشار احادیث نادرست یا جعلی شدند. در نتیجه، محدثان نقشی اساسی در تدوین منابع حدیثی معتبر ایفا کردند.
جعفر بن محمد بن عبدالله حرانی، مکنی به ابومحمد. از محدثان است. وی از یحیی بن مصفی رهاوی روایت کند و از او ابواحمد بن عدی جرجانی روایت دارد. (اللباب). در جامعه اسلامی، محدثانی که قادر به تجزیه و تحلیل دقیق روایات پیامبر اسلام و اهل بیت بودند، از احترام ویژه ای برخوردار بودند. آنان با بررسی دقیق اسناد و مدارک روایات، سبب تثبیت اصول دینی و جلوگیری از انتشار احادیث نادرست یا جعلی شدند. در نتیجه، محدثان نقشی اساسی در تدوین منابع حدیثی معتبر ایفا کردند.
واحد اندازه گیری وزن، برابر با حدود صد رطل، مال بسیار، پوست گاو پر از زر، برای مثال به قنطار زر بخش کردن ز گنج / نباشد چو قیراطی از دسترنج (سعدی۱ - ۸۵)
واحد اندازه گیری وزن، برابر با حدود صد رطل، مال بسیار، پوست گاو پر از زر، برای مِثال به قنطار زر بخش کردن ز گنج / نباشد چو قیراطی از دسترنج (سعدی۱ - ۸۵)
ترازو. (برهان). ترازوی بزرگ. (مهذب الاسماء). قسطاس در همه معانی آن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قسطاس شود: به قسطاسی بسنجم راز موبد که جوسنگش بود قسطای لوقا. خاقانی
ترازو. (برهان). ترازوی بزرگ. (مهذب الاسماء). قِسطاس در همه معانی آن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قِسطاس شود: به قسطاسی بسنجم راز موبد که جوسنگش بود قسطای لوقا. خاقانی
میزان. (اقرب الموارد). کپان و ترازو. (منتهی الارب) (برهان) ، راست تر ترازوها. (منتهی الارب). اقوم الموازین. (اقرب الموارد) ، ترازوی عدل، هر ترازو که باشد. (منتهی الارب). میزان العدل ای ّ میزان کان. (اقرب الموارد) : و زنوا بالقسطاس المستقیم. (قرآن 35/17). برخی گویند این کلمه عربی و مأخوذ از قسطبه معنی عدل است و گروهی آن را رومی معرب دانند. (ازاقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قسطاس شود
میزان. (اقرب الموارد). کپان و ترازو. (منتهی الارب) (برهان) ، راست تر ترازوها. (منتهی الارب). اقوم الموازین. (اقرب الموارد) ، ترازوی عدل، هر ترازو که باشد. (منتهی الارب). میزان العدل ای ّ میزان کان. (اقرب الموارد) : و زنوا بالقسطاس المستقیم. (قرآن 35/17). برخی گویند این کلمه عربی و مأخوذ از قسطبه معنی عدل است و گروهی آن را رومی معرب دانند. (ازاقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قُسطاس شود
تازگی عود بخور. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، پوست گاو پر از زر. (برهان) ، مقدار چهل اوقیه از زر یاهزار اوقیه از آن یا دوصددینار یاهزار دو صد اوقیه یا هفتاد هزار دینار یا هشتادهزار درهم یا یکصد رطل از زر یا از سیم یاهزار دینار یا یک پوست گاو پر از زر یا از سیم. (منتهی الارب). ج، قناطیر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). وزن چهل اوقیه از طلا یاهزار و دویست دینار یاهزار و دویست اوقیه و گویند هفتادهزار دینار و گویند هشتادهزار درهم و گویند صد رطل طلا یا نقره و گویند هزار دینار و گویند مشک گاو پر از طلا یا نقره و گویند مال فراوان بر روی هم. (اقرب الموارد). و قنطار در شام صد رطل است. (اقرب الموارد) ، ساداوران است و آن چیزی است مانند صمغ و در درون بیخ درخت گردکان میباشد. خون را ببندد و قطع اسهال کند. (ناظم الاطباء)
تازگی عود بخور. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، پوست گاو پر از زر. (برهان) ، مقدار چهل اوقیه از زر یاهزار اوقیه از آن یا دوصددینار یاهزار دو صد اوقیه یا هفتاد هزار دینار یا هشتادهزار درهم یا یکصد رطل از زر یا از سیم یاهزار دینار یا یک پوست گاو پر از زر یا از سیم. (منتهی الارب). ج، قناطیر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). وزن چهل اوقیه از طلا یاهزار و دویست دینار یاهزار و دویست اوقیه و گویند هفتادهزار دینار و گویند هشتادهزار درهم و گویند صد رطل طلا یا نقره و گویند هزار دینار و گویند مشک گاو پر از طلا یا نقره و گویند مال فراوان بر روی هم. (اقرب الموارد). و قنطار در شام صد رطل است. (اقرب الموارد) ، ساداوران است و آن چیزی است مانند صمغ و در درون بیخ درخت گردکان میباشد. خون را ببندد و قطع اسهال کند. (ناظم الاطباء)
نوعی از می که خورنده را بر زمین افکند یا شراب ترش یا شراب تلخ و مرّ یا شراب نوساخته. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شراب به دست افشردۀ زود مست کننده. (الفاظ الادویه). خمر نارسیده. (فهرست مخزن الادویه). شرابی که شش ماه بر آن نگذشته باشد یا شراب ترش شده. (از بحر الجواهر). نوعی از شراب که به ترشی زند. (صحاح). شرابی که در وی ترشی باشد. (دهار). برخی خمر ترش را گویند و بعضی گفته اند خمر تازه که طعم او متغیر شده باشد، و گویند که لغت رومی است و در لغت اهل شام متداول شده است و استعمال او در اشعار شعرای آن نواحی نیامده است، و گویند به لغت اهل شام خمری است که نو ساخته باشند از انگوری که بیشتر از همه برسد، و گویند به فارسی او را مشت افشار گویند. (از تذکرۀ ضریر انطاکی). خمر حامض. مسطاره. مصطار، غبار بلندرفته. (منتهی الارب). غبار که به آسمان برخاسته باشد. (از اقرب الموارد) ، معرب از مست کار یا مشت افشار. (بحر الجواهر). مأخوذ از کلمه مست فارسی یا موستوم لاتینی. (یادداشت مرحوم دهخدا)
نوعی از می که خورنده را بر زمین افکند یا شراب ترش یا شراب تلخ و مُرّ یا شراب نوساخته. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شراب به دست افشردۀ زود مست کننده. (الفاظ الادویه). خمر نارسیده. (فهرست مخزن الادویه). شرابی که شش ماه بر آن نگذشته باشد یا شراب ترش شده. (از بحر الجواهر). نوعی از شراب که به ترشی زند. (صحاح). شرابی که در وی ترشی باشد. (دهار). برخی خمر ترش را گویند و بعضی گفته اند خمر تازه که طعم او متغیر شده باشد، و گویند که لغت رومی است و در لغت اهل شام متداول شده است و استعمال او در اشعار شعرای آن نواحی نیامده است، و گویند به لغت اهل شام خمری است که نو ساخته باشند از انگوری که بیشتر از همه برسد، و گویند به فارسی او را مشت افشار گویند. (از تذکرۀ ضریر انطاکی). خمر حامض. مسطاره. مصطار، غبار بلندرفته. (منتهی الارب). غبار که به آسمان برخاسته باشد. (از اقرب الموارد) ، معرب از مست کار یا مشت افشار. (بحر الجواهر). مأخوذ از کلمه مست فارسی یا موستوم لاتینی. (یادداشت مرحوم دهخدا)
افزار جدول کشان و آن آلتی است پولادی یا چوبی یا استخوانی راست و مستقیم (معمولا به طول 20 تا 50 سانتیمتر و به عرض 3 تا 5 ساتنیمتر) که بدان خط مستقیم کشند مسطر. توضیح: همین کلمه است که به صورت ستاره (مشدد و مخفف) تحریف شده
افزار جدول کشان و آن آلتی است پولادی یا چوبی یا استخوانی راست و مستقیم (معمولا به طول 20 تا 50 سانتیمتر و به عرض 3 تا 5 ساتنیمتر) که بدان خط مستقیم کشند مسطر. توضیح: همین کلمه است که به صورت ستاره (مشدد و مخفف) تحریف شده