هل، درختی کوتاه با گل های ریز سفید شبیه گل باقلا که بیشتر در هندوستان به ثمر می رسد و از سه سالگی به بار می نشیند، میوۀ این درخت که کوچک صنوبری و به اندازۀ بند انگشت با پوست تیره رنگ و دانه های خوش بو که برای خوش بو ساختن برخی از خوراکی ها به کار می رود، هیل، قاقله، شوشمیر، لاچی، هال
هِل، درختی کوتاه با گل های ریز سفید شبیه گل باقلا که بیشتر در هندوستان به ثمر می رسد و از سه سالگی به بار می نشیند، میوۀ این درخت که کوچک صنوبری و به اندازۀ بند انگشت با پوست تیره رنگ و دانه های خوش بو که برای خوش بو ساختن برخی از خوراکی ها به کار می رود، هیل، قاقُلِه، شوشمیر، لاچی، هال
از نواحی قم بوده است. حسن بن علی قمی هنگام گزارش خراج نواحی قم آرد: مال منقول با ماه بصره از خراج قریۀ حربوا هزار و ششصد و شصت وچهار دینار و نیمدانگ دیناری... (تاریخ قم ص 124)
از نواحی قم بوده است. حسن بن علی قمی هنگام گزارش خراج نواحی قم آرد: مال منقول با ماه بصره از خراج قریۀ حربوا هزار و ششصد و شصت وچهار دینار و نیمدانگ دیناری... (تاریخ قم ص 124)
ربواء. ربا. افزونی. ظاهراً افزودن واو برای آن است که رسم الخط قرآنی را حفظ کرده باشند، والاّ در تمام کتب لغت عرب ربا بدون واو است، در فهرست فلوگل هم با واو نوشته شده. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل ص 5)
ربواء. ربا. افزونی. ظاهراً افزودن واو برای آن است که رسم الخط قرآنی را حفظ کرده باشند، والاّ در تمام کتب لغت عرب ربا بدون واو است، در فهرست فلوگل هم با واو نوشته شده. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل ص 5)
قربوت السرج، کوهۀ زین. (منتهی الارب). قربوس زین. سین را به تاء بدل کردند، و آن بر شیوۀ لهجه ای است که ناس را نات گویند. ج، قرابیت. (از اقرب الموارد). و رجوع به قربوس شود
قربوت السرج، کوهۀ زین. (منتهی الارب). قربوس زین. سین را به تاء بدل کردند، و آن بر شیوۀ لهجه ای است که ناس را نات گویند. ج، قرابیت. (از اقرب الموارد). و رجوع به قربوس شود
کوهۀ زین. و ساکن نگردد جز در ضرورت. ج، قرابیس. (منتهی الارب). بر وزن محسوس (کذا) ، کوهۀ زین اسب را گویند، و آن بلندی پیش زین اسب است. و با بای فارسی هم آمده است و به ضم اول نیز دیده شده. (برهان)
کوهۀ زین. و ساکن نگردد جز در ضرورت. ج، قرابیس. (منتهی الارب). بر وزن محسوس (کذا) ، کوهۀ زین اسب را گویند، و آن بلندی پیش زین اسب است. و با بای فارسی هم آمده است و به ضم اول نیز دیده شده. (برهان)
خون بهای آدمی باشد که بعربی دیت خوانند. (برهان). دیت. (رشیدی). قیمت سر که دیت باشد، چنانکه خون بها که دیۀ خون است. (انجمن آرای ناصری) : تن شمعرا روشنی سربها بس که از طشت زر سربهایی نیابی. خاقانی. من کبوترقیمتم در پای دارم سربها آنقدر زری که سوی آشیان آورده ام. خاقانی. منکر بغداد چون شوی که ز قدر است ریگ بن دجله سربهای صفاهان. خاقانی. کرمش چشمه سار مشرب خضر قلمش سربهای خاتم جم. خاقانی. ، کنایه از زری است که به حاکم جور دهند و اسیران و گرفتاران را خلاص کنند اعم از آنکه مردم بدهند و خلاص کنند یا خود بدهدو خلاص شود و بعربی فدیه گویند. (برهان). کنایه از زری است که اسیران و گرفتاران داده خود را خلاص سازند. (انجمن آرای ناصری)
خون بهای آدمی باشد که بعربی دیت خوانند. (برهان). دیت. (رشیدی). قیمت سر که دیت باشد، چنانکه خون بها که دیۀ خون است. (انجمن آرای ناصری) : تن شمعرا روشنی سربها بس که از طشت زر سربهایی نیابی. خاقانی. من کبوترقیمتم در پای دارم سربها آنقدر زری که سوی آشیان آورده ام. خاقانی. منکر بغداد چون شوی که ز قدر است ریگ بن دجله سربهای صفاهان. خاقانی. کرمش چشمه سار مشرب خضر قلمش سربهای خاتم جم. خاقانی. ، کنایه از زری است که به حاکم جور دهند و اسیران و گرفتاران را خلاص کنند اعم از آنکه مردم بدهند و خلاص کنند یا خود بدهدو خلاص شود و بعربی فدیه گویند. (برهان). کنایه از زری است که اسیران و گرفتاران داده خود را خلاص سازند. (انجمن آرای ناصری)
آنکه دستورها یا درس ها به ذهن نسپارد. لاابالی. بی بندوبار. آنکه حواس خود جمع نکند. که هوش خود را در کارها جمعنمی کند و چنانکه باید متوجه امور نمیشود. (یادداشت مؤلف) ، آواره. (آنندراج) : آسایش دل غافلم از یاد خدا کرد همواری این راه مرا سربهوا کرد. صائب (از بهار عجم)
آنکه دستورها یا درس ها به ذهن نسپارد. لاابالی. بی بندوبار. آنکه حواس خود جمع نکند. که هوش خود را در کارها جمعنمی کند و چنانکه باید متوجه امور نمیشود. (یادداشت مؤلف) ، آواره. (آنندراج) : آسایش دل غافلم از یاد خدا کرد همواری این راه مرا سربهوا کرد. صائب (از بهار عجم)