جدول جو
جدول جو

معنی قزاکند - جستجوی لغت در جدول جو

قزاکند
جامه ای که در حشو آن ابریشم خام و پنبه و آجیده کنند و به هنگام جنگ پوشند، نهالی توشک
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قزاگند
تصویر قزاگند
جامه ای که با ابریشم خام آگنده شده باشد،
خفتان، نوعی جامۀ کژآگند که هنگام جنگ بر تن می کردند، کبر، گپر، گبر، تجفاف
فرهنگ فارسی عمید
نادرست نویسی کژآگند جامه رزم، نهالی جامه ای که در حشو آن ابریشم خام و پنبه و آجیده کنند و به هنگام جنگ پوشند، نهالی توشک
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویسی کژآگند: جامه رزم، نهالی جامه ای که در حشو آن ابریشم خام و پنبه و آجیده کنند و به هنگام جنگ پوشند، نهالی توشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قزاگند
تصویر قزاگند
((قَ گَ))
خفتان، لباس جنگ، نهالی، توشک. کژاغند و قزاگند و کزاگند و کجاکند نیز گفته می شود
فرهنگ فارسی معین
رمن قزوینی به شیوه تازی بنگرید به قزوین جمع قزوینی (بسیاق عربی) : گاو زن حجر البقر است که قزاونه گاو زن خوانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قزاگنگ
تصویر قزاگنگ
نادرست نویسی کژآگند پارسی است
فرهنگ لغت هوشیار
جامه ای که در حشو آن ابریشم و پنبه نهند و آجیده کنند و در روز جنگ پوشند، نهالی توشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاکند
تصویر یاکند
یاقوت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پاکند
تصویر پاکند
یاقوت، نوعی سنگ معدنی گران بها به رنگ سرخ، زرد، کبود، سبز یا سفید که نوع سرخ و شفاف آن بعد از الماس از بهترین احجار کریمه است و هرچه بزرگ تر و خوش رنگ تر باشد گران بهاتر است، یاکند، لب سرخ معشوق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قاوند
تصویر قاوند
پارسی تازی گشته غاوند (قرلی) از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاکند
تصویر یاکند
یاقوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرکند
تصویر زرکند
((زَ کَ))
چیزی که در آن پاره هایی از طلا به کار رفته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یاکند
تصویر یاکند
((کَ))
یاقوت
فرهنگ فارسی معین
میوۀ بی مغز نوعی درخت پسته که با آن پوست حیوانات را دباغت می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یاکند
تصویر یاکند
یاقوت، برای مثال کجا تو باشی گردند بی خطر خوبان / جمست را چه خطر هر کجا بود یاکند (شاکر بخاری - شاعران بی دیوان - ۴۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زکند
تصویر زکند
کاسه سفالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زکند
تصویر زکند
((زُ کَ))
کاسه سفالین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زکند
تصویر زکند
کاسۀ سفالی، برای مثال مدح تو را به هزل نبردم به سر از آنک / نوشیدن رحیق نیاید خوش از زکند (سوزنی- مجمع الفرس - زکند)
فرهنگ فارسی عمید