دیگی شبیه کدو تنبل در دستگاه تقطیر به همراه، که مایع در آن جوشانده می شد، کوفتن، زدن قرع وانبیق: دستگاهی برای تقطیر مایعات و گرفتن گلاب، عرق و مانند آن، شامل یک دیگ، لولۀ افقی و لوله ای مارپیچ
دیگی شبیه کدو تنبل در دستگاه تقطیر به همراه، که مایع در آن جوشانده می شد، کوفتن، زدن قرع وانبیق: دستگاهی برای تقطیر مایعات و گرفتن گلاب، عرق و مانند آن، شامل یک دیگ، لولۀ افقی و لوله ای مارپیچ
محکم، سخت آسوده، راحت نوعی داروی خوراکی جامد که در شکل ها و اندازه های مختلف و با خواص متفاوت عرضه می شود گرده نان، کلیچه، گرده هر چیز گرد مثلاً قرص خورشید، قرص ماه قرص کمر: در علم زیست شناسی دانه ای پهن و قهوه ای رنگ که از میوۀ درختی در هند گرفته می شد و در طب قدیم گرد آن را با زردۀ تخم مرغ مخلوط می کردند و به صورت حب یا ضماد برای تقویت نیروی جنسی مردان به کار می بردند
محکم، سخت آسوده، راحت نوعی داروی خوراکی جامد که در شکل ها و اندازه های مختلف و با خواص متفاوت عرضه می شود گرده نان، کلیچه، گرده هر چیز گرد مثلاً قرص خورشید، قرص ماه قرص کمر: در علم زیست شناسی دانه ای پهن و قهوه ای رنگ که از میوۀ درختی در هند گرفته می شد و در طب قدیم گَرد آن را با زردۀ تخم مرغ مخلوط می کردند و به صورت حب یا ضماد برای تقویت نیروی جنسی مردان به کار می بردند
یک قسمت بریده شده از خربزه، هندوانه یا میوۀ دیگر، برآمدگی جلوی زین اسب، کوهۀ زین، شکاف، ترک، تراک، قاش، تکه، پاره، چند عدد از چیزی قاچ قاچ: پاره پاره، چاک چاک، تکه تکه
یک قسمت بریده شده از خربزه، هندوانه یا میوۀ دیگر، برآمدگی جلوی زین اسب، کوهۀ زین، شکاف، ترک، تراک، قاش، تکه، پاره، چند عدد از چیزی قاچ قاچ: پاره پاره، چاک چاک، تکه تکه
گچ، جسمی جامد و سفید شبیه خاکستر که از حرارت دادن سنگ گچ در کوره به دست می آید و وقتی آن را در آب خمیر کنند به زودی سفت و محکم می شود و خود را می گیرد غالباً برای سفید کردن اتاق ها و قالب گیری و مجسمه سازی به کار می رود،
گَچ، جسمی جامد و سفید شبیه خاکستر که از حرارت دادن سنگ گچ در کوره به دست می آید و وقتی آن را در آب خمیر کنند به زودی سفت و محکم می شود و خود را می گیرد غالباً برای سفید کردن اتاق ها و قالب گیری و مجسمه سازی به کار می رود،
قطعۀ بریده شده از خربزه یا هندوانه، قاش، قاچ، برای مثال ماند کرچی گفت این را من خورم / تا چه شیرین خربزه ست این بنگرم (مولوی - ۲۴۸) کرچ کرچ: قطعه قطعه، تکه تکه، قاش قاش، برای مثال به تیغ اگر بکند کرچ کرچ پهلویم / به سان خربزۀ نرم دل خموشم من (سیفی بدیعی - لغتنامه - کرچ کرچ)
قطعۀ بریده شده از خربزه یا هندوانه، قاش، قاچ، برای مِثال ماند کرچی گفت این را من خورم / تا چه شیرین خربزه ست این بنگرم (مولوی - ۲۴۸) کرچ کرچ: قطعه قطعه، تکه تکه، قاش قاش، برای مِثال به تیغ اگر بکند کرچ کرچ پهلویم / به سان خربزۀ نرم دل خموشم من (سیفی بدیعی - لغتنامه - کرچ کرچ)
واحد اندازه گیری زمان برابر با صد سال، سده واحد اندازه گیری زمان برابر با سی سال پاره ای از زمان در علم زیست شناسی شاخ جانورانی مانند گاو و قوچ بالای کوه
واحد اندازه گیری زمان برابر با صد سال، سده واحد اندازه گیری زمان برابر با سی سال پاره ای از زمان در علم زیست شناسی شاخ جانورانی مانند گاو و قوچ بالای کوه