جدول جو
جدول جو

معنی قرنطینه - جستجوی لغت در جدول جو

قرنطینه
مکانی که در آن برای پیشگیری از شیوع بیماری های واگیردار، افراد مظنون به داشتن بیماری خاصی را برای مدتی معین نگهداری می کنند تا سلامت یا عدم سلامت آنان مشخص شود، نگه داشتن افراد مشکوک به بیماری در مکانی خاص
تصویری از قرنطینه
تصویر قرنطینه
فرهنگ فارسی عمید
قرنطینه(قَ رَ نَ/ نِ)
قرنطین. جایی که در آن مسافران و عابران را مورد بازرسی قرار میدهند و از ورود بیماران جلوگیری به عمل می آورند. این کلمه از کارانتن فرانسه گرفته شده است
لغت نامه دهخدا
قرنطینه
جائیکه در آن مسافران و عابران را مورد بازرسی قرار میدهند و از ورود بیماران جلوگیری بعمل میاورند، ایستگاه بهداشتی
فرهنگ لغت هوشیار
قرنطینه((قَ رَ نِ))
جایی که به علت شیوع بیماری مورد محافظت قرار می گیرد و ورود و خروج افراد کنترل می شود
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قنینه
تصویر قنینه
ظرف شراب، صراحی
فرهنگ فارسی عمید
بخشی از پردۀ صلبیه که در جلو چشم قرار دارد و کاملاً شفاف است و نور را به سهولت از خود عبور می دهد
فرهنگ فارسی عمید
چیزی که از جهت پی بردن به امری یا رسیدن به مراد و مقصد مانند دلیل باشد، علامت، نشانه، نظیر، مانند
فرهنگ فارسی عمید
(قُ سَ نیَ)
قلعه ای است عجیب از توابع دانیه در اندلس. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ نَ)
تثنیۀ قرن. دو قرن. رجوع به قرن شود
لغت نامه دهخدا
(قَ یَ / یِ)
رجوع به پرده شود
لغت نامه دهخدا
(قَ نَ)
مرغزاری است به ضمان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ نَ)
نفس، زن شوی. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، آنچه محاذی یکدیگر باشد در بنا و عمارت. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، فارسیان به معنی مثل و مانند استعمال کنند. (آنندراج) :
ما تیره شبیم و در جهان نیست
امروز کسی قرینۀ ما.
باقر کاشی (از آنندراج).
، مناسبت ظاهری میان دو چیز، مناسبت معنوی میان دو امر. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح عروض) دو لفظ قافیه دار واقع در وسط دو مصراع بیتی. (ناظم الاطباء). آنچه در بعضی بحور در وسط هر دو مصرع بیت دو لفظ قافیه دار واقع شود. (آنندراج) ، در اصطلاح اهل عربیت، آنچه دلالت کند بر چیزی نه به وضع. مؤلف فوائدالضیائیه در بحث فاعل چنین تعریف کرده است: عصام الدین گوید: اگر مراد از ’نه به وضع’ این باشد که لفظ برای آن معنی وضع نشده این تعریف شامل معنی مجازی نیز میشود درحالی که بدان اطلاق نگردد، و اگر مراد این باشد که لفظ برای آن معنی و لوازم وضع نشده لازم آید که قرینه نه به تضمن و نه به التزام دلالت بر چیزی نکند و بطلان این روشن است، پس بهترآن است که گوئیم: قرینه امری است که دلالت بر چیزی کند بدون آنکه در آن چیز استعمال گردد، و آن بر دو قسم است: حالیه و مقالیه. (از کشاف اصطلاحات الفنون). در اصطلاح منطقیان، قرینه در قیاس عبارت از کلام مؤلف است. در اساس الاقتباس آرد: در قیاس چون گوئیم: هر انسانی حیوان است و هر حیوانی جسم، این قول مشتمل بر دو قول جازم است و از وضع این قول، بالذات برسبیل اضطرار لازم آید که هر انسانی جسم است، پس قول اول را که مشتمل بر این دو قول است به این اعتبار قیاس خوانندو هر یک از این دو قول که قیاس بر آن مشتمل است مقدمه خوانند و قول لازم را نتیجه و هر تألیف که به صدد استلزام قولی بود، اگر مستلزم بود و اگر نبود، آن رااقران خوانند و آن مؤلف را قرینه خوانند. (اساس الاقتباس چ مدرس رضوی ص 186)
لغت نامه دهخدا
(قَ / قُ طی یَ)
نوعی از شتران. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
جمع واژۀ قانط در حالت نصبی و جری. رجوع به قانط شود
لغت نامه دهخدا
(قِ طَ)
چیز اندک. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قرطیط شود
لغت نامه دهخدا
(بِ رِ)
دهی است از دهستان رودان بخش میناب شهرستان بندرعباس. سکنۀ آن 1300 تن است. آب آن از رودخانه و محصول آن خرماست. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(طِ طَ نَ)
در لاتینی: لومبریکوس. (دزی ج 2 ص 36)
لغت نامه دهخدا
(قُ سَ)
علی بن ابوالقاسم محمدحسن تمیمی مغربی. از متکلمان اشعری است که به دمشق وارد شد و صحیح بخاری رادر آنجا از فقیه نصر بن ابراهیم مقدس شنید و به عراق رفت و بر عبدالله محمد بن عتیق خواند و امامان را زیارت کرد و سپس به دمشق برگشت و مورد احترام ابوداود مضرج رئیس دمشق قرار گرفت. از تألیفات اوست: 1- تنزیه الاله. 2- کشف فضایح المشیهه الحشویه. وی به دمشق در18 رمضان 519 هجری قمری وفات یافت. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
قرنطینه. رجوع به قرنطینه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ طی نَ / نِ)
قرنطین. قرنطینه. رجوع به قرنطین و قرنطینه شود
لغت نامه دهخدا
(قُ سَ نَ)
بخشی است در الجزایر که مرکز آن شهر قسنطینه است. این شهر 120000 نفر جمعیت دارد. نهررمال از آن میگذرد. (ذیل المنجد). شهری به الجزایر در مشرق بجایه. (ابن بطوطه). رجوع به قسنطینیه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ نَ)
دهی است از قصبۀ نیشک از نواحی سجستان. احمد بن سهل بلخی گوید: آن شهر کوچکی است و دارای ده هاست، در طرف چپ کسی واقع شود که به بست رود، و مسافت آن از سرور دو فرسنگ است. صفاریان که بر فارس و خراسان و سجستان و کرمان غلبه کردند از این شهرند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ می یا)
شهری است در افریقا و پیرامون آن را نیزارها و کشتزارها احاطه کرده اند و عرب آفریقا تا آن حدود به دنبال آب و علف احشام خود روند. ابوعبید بکری گوید: از قیروان به مجانه واز آنجا به شهر ینجس و از ینجس به قسنطینیه روندو قسنطینیه شهری است قدیمی و بزرگ و باجمعیت و دارای برج و بارو که استحکامات آن را در جای دیگر آن حدود سراغ نتوان داشت. این شهر دارای سه نهر بزرگ است که بدان احاطه دارد و قابل کشتیرانی است. این نهرها ازمنابعی به نام اشقار سرچشمه گرفته اند و در خندقی عمیق و دور فرومیریزند. بر روی خندق سه پل بر روی یکدیگر ساخته شده و از روی آن عبور میکنند و به شهر وارد میشوند و از آن بالا آب در ته خندق چون ستارۀ کوچکی نمایان است. (معجم البلدان). رجوع به قسنطینه شود
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ نَ / نِ)
رجوع به پرندین شود
لغت نامه دهخدا
(قُ سَ)
نسبت است به قسنطینیه. (معجم البلدان). رجوع به قسنطینیه و قسطنطینیه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قرنیه
تصویر قرنیه
قسمتی از پرده صلبیه که در جلو چشم قرار دارد و شفاف است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرینه
تصویر قرینه
نشانه ای که برای انسان مانند دلیل باشد جهت پی بردن به امری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنینه
تصویر قنینه
تنگ می
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قانطین
تصویر قانطین
جمع قانط در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرابینه
تصویر قرابینه
قسمی تفنگ کوتاه و سبک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرندینه
تصویر پرندینه
آنچه از پرند درست کنند هر چه از حریر سازند پرندینه
فرهنگ لغت هوشیار
ایستگاه بهداشتی شهربندان جایی که در آن مسافرانی را که از سر زمینی وارد می شوند که در آنجا بیماریی مانند ساری وبا و طاعون شیوع دارد مدت چند روز نگهداری می کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرنیه
تصویر قرنیه
((قَ یِّ))
لایه شفافی که در جلو چشم قرار دارد و نور را از خود عبور می دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قرینه
تصویر قرینه
((قَ نِ))
زوجه، علامت واثر، شبیه، علامت و نشانه ای که دلیلی باشد برای پی بردن به چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قنینه
تصویر قنینه
((ق نُِ نَ))
شیشه، شیشه شراب، صراحی
فرهنگ فارسی معین