جدول جو
جدول جو

معنی قرنسه - جستجوی لغت در جدول جو

قرنسه
(رَ رَ تَ)
چشم باز نوشکار را دوخته در کریز نشاندن. (منتهی الارب) (آنندراج). گویند: قرنس البازی، کذا قرنس، اذا کرز و خطیت عیناه. (منتهی الارب) ، گریختن و از جنگ برگردیدن خروس. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

بخشی از پردۀ صلبیه که در جلو چشم قرار دارد و کاملاً شفاف است و نور را به سهولت از خود عبور می دهد
فرهنگ فارسی عمید
(قِ رِ نَ / نِ)
چرک و ریمی را گویند که بر روی جراحت بسته و سخت شده باشد. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ نِ)
قضائی است در استان بصره در عراق، و آن شامل دو ناحیۀ قرنه و سویب است. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(قُ نَ)
دم شمشیر و تیر و پیکان. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، کرانۀ بلند. (منتهی الارب) (آنندراج) ، یک سوی برون آمده از هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، سر زهدان، یا گوشۀ آن، یا شعبه آن، یا آنچه از زهدان بلند برآمده. (منتهی الارب) (آنندراج). یکی از دو کرانۀ فرج زن. احد شفتی الرحم
لغت نامه دهخدا
(فَ نَ سَ)
خوبی تدبیر: فرنسهالمراءه، خوبی تدبیر وی در امور خانگی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَ شَءْ)
پوشانیدن کلاه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). قلنسه فتقلنس، البسه القلنسوه. (اقرب الموارد). قلساه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قلساه شود، پوشانیدن و پنهان کردن. (اقرب الموارد). قلنس الشی ٔ غطاه و ستره. (اقرب الموارد) ، نهادن دستها بر سینه و برخاستن چون متذلل. قلنس الرجل، وضع یدیه فی صدره و قام کالمتذلل. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ سَ)
کلاه. (مهذب الاسماء). و ظاهراً این مخفف قلنسوه است. (غیاث اللغات از فردوس اللغات)
لغت نامه دهخدا
(رَ تَ)
گریختن و از جنگ پشت دادن خروس. و یا صواب با سین است نه صاد. (منتهی الارب) (آنندراج) ، در گریز نشاندن باز را، در گریز نشستن وی. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). و این فعل هم لازم و هم متعدی است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ نُ وَ)
بار درخت عود که کوچکتر از فلفل باشد، یا گیاهی است دیگر که در ریگ رویدو بدان پوست پیرایند. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). گیاهی است که در ریگ برآید و به آن دباغت کنند مشک را، ماری است سرونش شبیه دوگوشت پاره برآمده بر سر باشد و اکثر در افاعی باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). یک نوع ماری که در سر دو گوشت پارۀ برآمده دارد شبیه به سرون. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ یَ / یِ)
رجوع به پرده شود
لغت نامه دهخدا
(رُ)
سگ را خواندن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و این به باء متعدی شود. (منتهی الارب). قرقصه. رجوع به قرقصه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ بَ)
بنشانه رسیدن و رسانیدن. گویند: رمی فقرطس. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فرنسه
تصویر فرنسه
آراییدن آراسته کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلنسه
تصویر قلنسه
دستانهادن، پوشاندن پنهان کردن کاهیده قلنسیه دستا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قردسه
تصویر قردسه
درشتی سختی
فرهنگ لغت هوشیار
کرسنه ریم یاچرک که برزخم بسته وسخت شده باشد چرک و ریمی که بر روی جراحت بسته و سخت شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرنیه
تصویر قرنیه
قسمتی از پرده صلبیه که در جلو چشم قرار دارد و شفاف است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قانسه
تصویر قانسه
اندرونه مرغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرسنه
تصویر قرسنه
((قَ سَ نَ یا نِ))
کرسنه، چرک و ریمی که بر روی جراحت بسته و سخت شده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قرنیه
تصویر قرنیه
((قَ یِّ))
لایه شفافی که در جلو چشم قرار دارد و نور را از خود عبور می دهد
فرهنگ فارسی معین
از انواع سازهای محلی
فرهنگ گویش مازندرانی