جدول جو
جدول جو

معنی قرن - جستجوی لغت در جدول جو

قرن
واحد اندازه گیری زمان برابر با صد سال، سده
واحد اندازه گیری زمان برابر با سی سال
پاره ای از زمان
در علم زیست شناسی شاخ جانورانی مانند گاو و قوچ
بالای کوه
تصویری از قرن
تصویر قرن
فرهنگ فارسی عمید
قرن
(رَ تَ)
پیوسته ابرو گردیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قرن
(رَ)
چیزی را به چیزی بستن، پیوستن چیزی را به چیزی، دو ستور را در یک رسن باهم بستن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). دو ستور را در یک یوغ فراهم آوردن، میان حج و عمره جمع کردن. (اقرب الموارد) ، سم پای اسب بر جای دست افتاده در رفتن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
قرن
(قَ)
دهی است در یمامه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
قرن
(قَ رَ)
ابن رومان بن ناحیه بن مراد. پدر تیره ای است. اویس قرنی از این تیره است. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
قرن
(قَ رَ)
قبیله ای است از یمن. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
قرن
(قَ رَ)
یوم القرن، کوهی است که در آن جنگی میان خثعم و بنی عامر بوده و بنی عامر پیروزی یافته. (مجمع الامثال میدانی). کوهی است معروف که یوم بنی قرن در آن بوده است، عبدالله بن قیس گوید:
طعن الامیر بأحسن الخلق
و غدوا بلبک مطلع الشرق
مرت علی قرن یقاربها
جمل امام برازق رزق.
(معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
قرن
(قَ رَ)
کیش از چرم، ترکش. (منتهی الارب). جعبه. (اقرب الموارد) ، شمشیر، تیر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، تیر باپیکان، مرد باشمشیر، مرد باتیر. (منتهی الارب) ، رسن که در آن دو شتر را به هم بندند، شتر به هم بسته بادیگری، رسنی است از پوست درخت سلب که بر گردن فدان بندند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قرن
یک دوره صد ساله، سده، جای شاخ از سر انسان، گیسو، وقت و زمان چیزی را به چیزی بستن
فرهنگ لغت هوشیار
قرن
شاخ، سرون، تندی سر مردم که به منزله جای سرون جانور است، زبر سر، گیسو، موی بافته، نوک مو، سر کوه، کرانه قرص آفتاب و بالای آن، آن چه نخست پیدا شود از شعاع آفتاب، رئیس قوم، مهتر
تصویری از قرن
تصویر قرن
فرهنگ فارسی معین
قرن
((قِ رَ))
نظیر، مانند، هم دست و حریف در شجاعت و کشتی و جز آن
تصویری از قرن
تصویر قرن
فرهنگ فارسی معین
قرن
((قَ رَ))
شتری که آن را با شتر دیگر به هم بسته باشند، ریسمانی که با آن دو شتر ببندند، ترکش، شمشیر، تیز
تصویری از قرن
تصویر قرن
فرهنگ فارسی معین
قرن
((قَ رْ))
یک دوره صد ساله، جمع قرون
تصویری از قرن
تصویر قرن
فرهنگ فارسی معین
قرن
سده
تصویری از قرن
تصویر قرن
فرهنگ واژه فارسی سره
قرن
سده، مئه، دوران، دوره، عهد، گیسو، مو، رئیس، سرور، مهتر، زغال اخته، سرون، شاخ، قله، ستیغ
فرهنگ واژه مترادف متضاد
قرن
پرنده ای شکاری، قور کرده، کسی که فتق داشته باشدمبتلا به فتق
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قارن
تصویر قارن
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر کاوه آهنگر و سپهدار فریدون پادشاه پیشدادی، نام یکی از خاندانهای بزرگ در دوره اشکانیان، نام پسر قباد و برادر انوشیروان پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قرع
تصویر قرع
ریختن موی سر، کچل شدن، کچلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرط
تصویر قرط
شعلۀ آتش
گوشواره
پستان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرنا
تصویر قرنا
قرین ها، نزدیک ها، همدم ها، همسرها، یارها، مصاحب ها، جمع واژۀ قرین
فرهنگ فارسی عمید
(قُ نُ)
تهیگاه. (منتهی الارب) (آنندراج). خاصره. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ نُ)
خدمتکار. کنیزک. (غیاث اللغات) (از لطائف) (آنندراج). قرناق
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
مرد پیوسته ابرو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ابروپیوسته. پیوسته ابرو. (تاج المصادر بیهقی) (صراح اللغه) (مهذب الاسماء) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(قَ)
کرنا. نای بزرگ. (آنندراج). در اصل خرنا بود به معنی نای بزرگ زیرا که خر به معنی کلان می آید و خای معجمه به کاف و قاف بدل شود. (آنندراج از جواهرالحروف و غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(قَ نَ)
کلاکموش. (منتهی الارب) (آنندراج). یربوع، موش، بچۀ موش. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از درن
تصویر درن
چرک، ریم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقرن
تصویر اقرن
پیوسته ابرو، گوسپند شاخدار
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی گیاه از خانواده آرنها که از انواع آن اریصارن یا لوف آذان الفیل یا فیلگوش لوف الجعدرا میتوان نام برد. بندگاه میان ساعد و بازو از طرف بیرون: مرفق، از فنون کشتی گیری در خاک است و آن عبارتست از اینکه کت طرف را گرفته درو میکنند بطوریکه پشت طرف بخاک رسد. نوعی ازآن ایستاده عمل میشود و آنرا (آرنج سر پا) گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثرن
تصویر ثرن
رنجاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترن
تصویر ترن
قطار راه آهن را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
مونث اقرن: بنگرید به اقرن و دژ شهر، مارشاخدار، نادرست نویسی کرنا خرنا پارسی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرنق
تصویر قرنق
خدمتکار، کنیزک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرض
تصویر قرض
وام، بدهی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ترن
تصویر ترن
قطار
فرهنگ واژه فارسی سره
لاشخور، صدای بم انسان
فرهنگ گویش مازندرانی