جدول جو
جدول جو

معنی قرن

قرن
شاخ، سرون، تندی سر مردم که به منزله جای سرون جانور است، زبر سر، گیسو، موی بافته، نوک مو، سر کوه، کرانه قرص آفتاب و بالای آن، آن چه نخست پیدا شود از شعاع آفتاب، رئیس قوم، مهتر
تصویری از قرن
تصویر قرن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با قرن

قرن

قرن
واحد اندازه گیری زمان برابر با صد سال، سده
واحد اندازه گیری زمان برابر با سی سال
پاره ای از زمان
در علم زیست شناسی شاخ جانورانی مانند گاو و قوچ
بالای کوه
قرن
فرهنگ فارسی عمید

قرن

قرن
یک دوره صد ساله، سده، جای شاخ از سر انسان، گیسو، وقت و زمان چیزی را به چیزی بستن
فرهنگ لغت هوشیار

قرن

قرن
شتری که آن را با شتر دیگر به هم بسته باشند، ریسمانی که با آن دو شتر ببندند، ترکش، شمشیر، تیز
قرن
فرهنگ فارسی معین

قرن

قرن
کیش از چرم، ترکش. (منتهی الارب). جعبه. (اقرب الموارد) ، شمشیر، تیر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، تیر باپیکان، مرد باشمشیر، مرد باتیر. (منتهی الارب) ، رسن که در آن دو شتر را به هم بندند، شتر به هم بسته بادیگری، رسنی است از پوست درخت سلب که بر گردن فدان بندند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

قرن

قرن
یوم الَقرن، کوهی است که در آن جنگی میان خثعم و بنی عامر بوده و بنی عامر پیروزی یافته. (مجمع الامثال میدانی). کوهی است معروف که یوم بنی قرن در آن بوده است، عبدالله بن قیس گوید:
طعن الامیر بأحسن الخلق
و غدوا بلبک مطلع الشرق
مرت علی قرن یقاربها
جمل امام برازق رزق.
(معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا