خانه زمین کند و گو فراخ درون تنگ دهانه که مردم سرمازده در آن گرم شوند و سرما دفع کنند. (منتهی الارب). حفره واسعهالجوف ضیقهالرأس یستدفی ٔ فیها الصرد من البرد، جای کوماج نهادن. (اقرب الموارد) ، جای تخم کبوتر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قرموص و قرماص شود
خانه زمین کند و گو فراخ درون تنگ دهانه که مردم سرمازده در آن گرم شوند و سرما دفع کنند. (منتهی الارب). حفره واسعهالجوف ضیقهالرأس یستدفی ُٔ فیها الصرد من البرد، جای کوماج نهادن. (اقرب الموارد) ، جای تخم کبوتر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قرموص و قرماص شود
پوست پاره ای که از بینی ستور بریده و آونگان گذارند جهت نشان، نشانی است که بر تیر قمار نمایند مانند قرم شتر را، جامه ای که بدان فرش را پاک کنند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
پوست پاره ای که از بینی ستور بریده و آونگان گذارند جهت نشان، نشانی است که بر تیر قمار نمایند مانند قرم شتر را، جامه ای که بدان فرش را پاک کنند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
یک قرص. کلیچه، گردۀ آفتاب. (منتهی الارب). و رجوع به قرص شود: گرچه محور سپرد قرصۀ خور قرص خور بین که به محور سپرند. خاقانی. حربا منم تو قرصۀ شمسی روا بود گر قرص شمس نور به حربا برافکند. خاقانی. قرصۀ خورشید که صابون توست شوخ کن جامۀ پرخون توست. نظامی
یک قرص. کلیچه، گردۀ آفتاب. (منتهی الارب). و رجوع به قرص شود: گرچه محور سپرَد قرصۀ خور قرص خور بین که به محور سپرند. خاقانی. حربا منم تو قرصۀ شمسی روا بود گر قرص شمس نور به حربا برافکند. خاقانی. قرصۀ خورشید که صابون توست شوخ کن جامۀ پرخون توست. نظامی
گریختن و از جنگ پشت دادن خروس. و یا صواب با سین است نه صاد. (منتهی الارب) (آنندراج) ، در گریز نشاندن باز را، در گریز نشستن وی. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). و این فعل هم لازم و هم متعدی است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
گریختن و از جنگ پشت دادن خروس. و یا صواب با سین است نه صاد. (منتهی الارب) (آنندراج) ، در گریز نشاندن باز را، در گریز نشستن وی. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). و این فعل هم لازم و هم متعدی است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
هر دو دست را زیر هر دو پای بستن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، نوعی از جماع که گرد کند هر دو طرف زن را چندان که دست و پایش با هم بسته شود. (منتهی الارب)
هر دو دست را زیر هر دو پای بستن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، نوعی از جماع که گرد کند هر دو طرف زن را چندان که دست و پایش با هم بسته شود. (منتهی الارب)
یکی قرمل. درختی است سست و بی خار که زیر پا بشکند، و بدان مثل زده شده است: ذلیل عاذ بقرمله، یعنی خود خوار است و پناه به ذلیلی دیگر برده است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
یکی قرمل. درختی است سست و بی خار که زیر پا بشکند، و بدان مثل زده شده است: ذلیل عاذَ بقرمله، یعنی خود خوار است و پناه به ذلیلی دیگر برده است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
مفردقرم: یک چنارگون قرمه پارسی ترکی گشته غرمج پختنی است ازگوشت و روغن وارزن این واژه را برهان سیاهدانه دانسته سیاهدانه غرمج است 0 خورشی که اکنون غرمه (یاقرمه) گویند همان غرمج است گدک زیچک گوشت ریزه ریزه کرده که آن را تف دهند و سپس از آن خوراک سازند یا در کوزه ای کرده سر آن را محکم بندند و در مواقع ضرورت از آن جهت تهیه خوراک استفاده کنند و این عمل در ده های ایران متداول است، گوشت بریان
مفردقرم: یک چنارگون قرمه پارسی ترکی گشته غرمج پختنی است ازگوشت و روغن وارزن این واژه را برهان سیاهدانه دانسته سیاهدانه غرمج است 0 خورشی که اکنون غرمه (یاقرمه) گویند همان غرمج است گدک زیچک گوشت ریزه ریزه کرده که آن را تف دهند و سپس از آن خوراک سازند یا در کوزه ای کرده سر آن را محکم بندند و در مواقع ضرورت از آن جهت تهیه خوراک استفاده کنند و این عمل در ده های ایران متداول است، گوشت بریان
گرده قرص گرده: قرصه ای نان، قرص جرم (خورشید و ماه و غیره) : ز آتش لاله شمال سوخت سحر گه بخور قرصه خورشید را لخلخه کرد از بخار (عمادی. گنج شخن 311: 1) یا قرصه زر. آفتاب
گرده قرص گرده: قرصه ای نان، قرص جرم (خورشید و ماه و غیره) : ز آتش لاله شمال سوخت سحر گه بخور قرصه خورشید را لخلخه کرد از بخار (عمادی. گنج شخن 311: 1) یا قرصه زر. آفتاب