- قرمش
- مردم درآمیخته همه جورمردم
معنی قرمش - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تباهاندن تباه کردن، به دست آوردن فراهم کردن
انعطاف
آرام، آرامش
زردالوی خشک
رنگ سرخ، در علم زیست شناسی قرمزدانه
نوعی مسکوک رایج در بعضی کشورهای عربی
صد و ششمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۴ آیه، ایلاف
فراموش، آنچه از خاطر شخص محو شده، از یاد رفته، دچار فراموشی
از یاد رفتن از خاطر محو شدن، از یاد رفته از خاطر محو شده: مبادت فراموش گفتار من
قرمش بنگرید به به قرمش
مفردقرم: یک چنارگون قرمه پارسی ترکی گشته غرمج پختنی است ازگوشت و روغن وارزن این واژه را برهان سیاهدانه دانسته سیاهدانه غرمج است 0 خورشی که اکنون غرمه (یاقرمه) گویند همان غرمج است گدک زیچک گوشت ریزه ریزه کرده که آن را تف دهند و سپس از آن خوراک سازند یا در کوزه ای کرده سر آن را محکم بندند و در مواقع ضرورت از آن جهت تهیه خوراک استفاده کنند و این عمل در ده های ایران متداول است، گوشت بریان
چنته چوپان از گیاهان شتردوکوهانه
زمین کند گرمخانه، لانه کبوتر، کازه شکارگر، کوماچدان تنورکوماچ پزی گرمخانه، کازه شکارگر
رنگی است که از آب فشرده نوعی از کرم که در بیشه ها باشد سازند، رنگ سرخ
کشمش
نام قبیله ایست
پارسی است کومیش کومش کنتار (مقنی) شاید از آن روی که بیشینه کنتاران کومیشی بوده اند مقنی
گرمی حرارت، تب
قابلیت انعطاف جسمی (اعضای بدن بوسیله ورزش) یاروحی
((قُ مِ))
فرهنگ فارسی معین
گوشتی که آن را خرد و در روغن تفت می دهند تا بتوان برای مدتی آن را نگه داری و استفاده کرد
گوشت ریزکرده که آن را تف داده و نگه می دارند و یا از آن خوراک درست می کنند
مدارا، سازش، در ورزش حرکات بدنی برای آماده سازی و تقویت عضلات که غالباً بدون استفاده از وسایل خاصی انجام می شود
مقنی، چاه کن
vermelho
красный
czerwony
червоний