جدول جو
جدول جو

معنی قرطله - جستجوی لغت در جدول جو

قرطله
(قِ طَلْ لَ)
تنگبار خر. (منتهی الارب). عدل حمار. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قرطه
تصویر قرطه
جامۀ کوتاه بی آستر، پیراهن
فرهنگ فارسی عمید
(قَ ثَ لَ)
تأنیث قرثل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قرثل شود
لغت نامه دهخدا
(رِ لَ)
مؤنث رطل به معنی اسب سبکرو. (از اقرب الموارد). رجوع به رطل و رطل شود
لغت نامه دهخدا
(قُ رَ طَ)
آویزگی دروش گوش تکه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُطَ)
معرب کرته. (آنندراج) :
آن قرطۀ مه که چارده شب
خود دوخت شکاف یک بنانت.
سلمان (از آنندراج).
رجوع به قرطق شود
لغت نامه دهخدا
(قِ رَ طَ)
آویزگی دروش گوش تکه، جمع واژۀ قرط. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
همیشگی ورزیدن به کاری، یا همیشگی کردن در فساد و بس. (از منتهی الارب). ادامه دادن به کاری و یا اینکه فقط در فساد باشد. (از اقرب الموارد) ، به گل و جز آن آلودن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بیالودن به گل. (المصادر زوزنی) ، تر کردن باران کسی را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، در پوستین مردم افتادن. (از منتهی الارب). در عرض کسی واقع شدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَ طَ لَ)
درازی با نحافت جثه و اضطراب بنیه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
ربودن. (منتهی الارب). اختطاف: قفطله من بین یدی، اختطفه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ)
بر زمین افکندن کسی را. رجوع به قعطره شود، سخت تنگ گرفتن بر غریم در تقاضا، بسیار گفتن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ طَ)
شهری است به اندلس. (منتهی الارب). در مراصد و معجم البلدان آمده است: قسطله به فتح اول و ثالث و تشدید لام، شهری است در اندلس و گروهی ازدانشمندان بدان منسوبند. (مراصد) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ طَ لَ)
قسطله الجمل، آواز شتر که از گلو برآرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). هدیر شتر. (اقرب الموارد). قسطله النهر، آواز نرم جوی. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ مَ لَ)
یکی قرمل. درختی است سست و بی خار که زیر پا بشکند، و بدان مثل زده شده است: ذلیل عاذ بقرمله، یعنی خود خوار است و پناه به ذلیلی دیگر برده است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
توک ساختن زن موی را بالای سر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قِ لَ)
تنگبار خر. (منتهی الارب). برذعه. (اقرب الموارد). رجوع به قرطله شود
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
شهری است به اندلس. (منتهی الارب). شهری است در اندلس، و آن غیر از قرطبه است. این شهر در توابع ریّه است و مردمی شایسته دارد. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(بُ طُلْ لَ)
سایبان تنگ غیرفراخ. (منتهی الارب). سایبان تابستانی، و کلمه نبطی است که در عربی بکار رفته است. (از ذیل اقرب الموارد از لسان)
لغت نامه دهخدا
(بُ طَ لَ)
کلاه. (غیاث اللغات از قاموس). کلاه قرمز:
زن مکرر کرد کای با برطله
کیست بر پشتت فروخفته هله ؟
مولوی.
و رجوع به برطل شود
لغت نامه دهخدا
(اِ لِ)
رشوت دادن کسی را.
لغت نامه دهخدا
(تَ سَعْعُ)
فروهشتگی و سستی
لغت نامه دهخدا
(قَ / قُ طی یَ)
نوعی از شتران. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
کرته پوشانیدن کسی را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ طَ فَ)
قرطف. (اقرب الموارد). رجوع به قرطف شود
لغت نامه دهخدا
(رَ بَ)
بنشانه رسیدن و رسانیدن. گویند: رمی فقرطس. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ طُ بَ)
کوردوبا. شهری است در آرژانتین و مرکز صنعت و زراعت است. (المنجد). این شهر کنار نهر بریمیرو قرار دارد و در آن دانشگاه و رصدخانه است. جمعیت آن به سال 1954 میلادی سیصدهزار نفر بوده است. این شهر به سال 1573 میلادی بنیاد شد. (الموسوعه العربیه)
لغت نامه دهخدا
(رِ قَ)
بر زمین به گردن افکندن کسی را. (منتهی الارب). صرع بر قفا. (اقرب الموارد) ، بر زمین انداختن. (منتهی الارب) ، استخوان شتر کشته بریدن، سخت دویدن، گریختن، خشم گرفتن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ لَ)
مؤنث رطل. (منتهی الارب). مؤنث رطل به معنی اسب سبکرو. (از آنندراج). رجوع به رطل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قرمله
تصویر قرمله
گیسوبند
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته کرته گونه ای پیراهن کرته: قرطه بگشای و زمانی بنشین پیش و بگوی روی بنمای که امروز چنین داردروی. (انوری چا. تبریز 371)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرطبه
تصویر قرطبه
برزمین انداختن، گریختن، سخت دویدن، خشم گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرطه
تصویر قرطه
((قُ طَ))
معرب کرته، نیم تنه، جامه کوتاه
فرهنگ فارسی معین