جدول جو
جدول جو

معنی قرضه - جستجوی لغت در جدول جو

قرضه
استقراض، دین، قرض، وام
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارضه
تصویر ارضه
موریانه، نوعی حشره با آرواره های قوی که به صورت اجتماعی زندگی کرده و از چوب تغذیه می کند
چوب خوٰارک، تافشک، رشمیز، رونجو، ریونجو، لبنگ، دیوک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرچه
تصویر قرچه
گوشه ای در دستگاه شور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرضه
تصویر فرضه
محل عرضۀ کالا، بندرگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرطه
تصویر قرطه
جامۀ کوتاه بی آستر، پیراهن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرحه
تصویر قرحه
زخم، ریش، جراحت، در پزشکی آبله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عرضه
تصویر عرضه
لیاقت، طاقت، توانایی، نشانه، در معرض
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرده
تصویر قرده
بوزینۀ ماده، نوعی میمون کوچک دم دار با ران های بی مو و سرخ رنگ که در آسیا و افریقا زیست می کند، انتر، بوزنه، بوزنینه، پوزینه، پهنانه، مهنانه، کبی، کپی، گپی، قرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قراضه
تصویر قراضه
ویژگی هر چیر مستعمل و از کار افتاده، زر و سیم و پول اندک، هر چیز فلزی شکسته و خرده ریزه، ریزههای فلز که هنگام بریدن یا تراشیدن آن می ریزد
فرهنگ فارسی عمید
گرده قرص گرده: قرصه ای نان، قرص جرم (خورشید و ماه و غیره) : ز آتش لاله شمال سوخت سحر گه بخور قرصه خورشید را لخلخه کرد از بخار (عمادی. گنج شخن 311: 1) یا قرصه زر. آفتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرضم
تصویر قرضم
پوست انار درپوست پیرایی به کارمی رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرضبه
تصویر قرضبه
پراکندن، گردکردن ازواژگان دوپهلو، بریدن، دویدن، خشکبارخوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرضب
تصویر قرضب
تفاله درگربال
فرهنگ لغت هوشیار
مفردقرم: یک چنارگون قرمه پارسی ترکی گشته غرمج پختنی است ازگوشت و روغن وارزن این واژه را برهان سیاهدانه دانسته سیاهدانه غرمج است 0 خورشی که اکنون غرمه (یاقرمه) گویند همان غرمج است گدک زیچک گوشت ریزه ریزه کرده که آن را تف دهند و سپس از آن خوراک سازند یا در کوزه ای کرده سر آن را محکم بندند و در مواقع ضرورت از آن جهت تهیه خوراک استفاده کنند و این عمل در ده های ایران متداول است، گوشت بریان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرزه
تصویر قرزه
مشتی یک مشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرده
تصویر قرده
کپی ماده ماده کپی یکی قرد بوزینه، جمع قرد
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته کرته گونه ای پیراهن کرته: قرطه بگشای و زمانی بنشین پیش و بگوی روی بنمای که امروز چنین داردروی. (انوری چا. تبریز 371)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرحه
تصویر قرحه
زخم چرکین ریش آغاززمستان، مهتر بزرگ یاران یک قرح زخم ریش، آبله
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویسی غرچه پارسی است یکی از نغمات فرعی ایران که توسط آن می توان از سه گاه وارد شور شد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرضمه
تصویر قرضمه
بریدن، گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراضه
تصویر قراضه
ریزه های زر وسیم و جز آن که وقت تراشیدن برافتد
فرهنگ لغت هوشیار
پانسه پشک، بهره یک بارزدن یک بارکوفتن یک بار کوفتن یک بار زدن، نصیب بهره سهم، قطعه ای کاغذ چوب یا استخوان و مانند آن که به وسیله فال زدن یا آن نصیب کسی را معین کنند پشتک
فرهنگ لغت هوشیار
بدنام ارمال دارچینی از گیاهان، پاره ای پوست، اندماغ پوست درخت و جز آن، پوست درختی است شبیه بدارچین دارچین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراه
تصویر قراه
قرائت در فارسی خونش، دانش خوانش نپی (قرآن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبضه
تصویر قبضه
آنچه را با انگشتان یا با مشت گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قربه
تصویر قربه
نزدیکی، خویشی
فرهنگ لغت هوشیار
چاهک، دهانه جوی، بندر لنگر گاه، پاشنه در رخنه و سوراخی که از آن آب کشند، سوراخ پاشنه در، دهانه جوی، جای در آمدن بکشتی از لب دریا: هر کشتی به کدام فرضه در گذار بود، دهان دوات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرضه
تصویر غرضه
پیش بند شتر سینه بند پالان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرضه
تصویر عرضه
ارائه، اظهار، هدیه، سان، بیان همت، طاقت
فرهنگ لغت هوشیار
دهکده، شهر، هر جائی که مسکن و ماوای مردمان باشد و دارای بناهای چندی بود، متصل بهم
فرهنگ لغت هوشیار
دیوچه موریانه تافشک چوب خوارک دیوک موریانه زنگ آهن گیاه دراز، گیاه انباری کرمی ریز به صورت مور که چوب خوار چوب خوارک چوب خواره دیوچه دیوک، زنگ آهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرته
تصویر قرته
نادرست نویسی غرده غرته غرچه پارسیاست دیوث قلتبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارضه
تصویر ارضه
((اَ ض ِ یا ضَ))
موریانه، چوب خواره، دیوچه، دیوک، زنگ آهن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قراضه
تصویر قراضه
لت پاره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عرضه
تصویر عرضه
چیرگی، شایستگی، نمایش، جربزه
فرهنگ واژه فارسی سره