- قرضدار
- آنکه بدیگری بدهکار است
معنی قرضدار - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنکه به دیگری بدهکار است، وام دار، برای مثال سه بوسه کز دو لبت کرده ای وظیفۀ من / اگر ادا نکنی قرض دار من باشی (حافظ - ۹۱۲)
پهنا دار، فراخ، عارضه و هر چیز اتفاقی و ناگهانی
بدهکار
دارنده زوزندار
مهایک مودار
پیرو، هوادار، هواخواه
قرار گرفته بر درخت، برداشته وبلند شده وبمعنی قبول کننده
دارای برگ برگ دهنده (درخت)
مشتری، خرید کننده
که پرز دارد پرزه دار پرزگن پرزناک
آماده جهت بالا رفتن بالای دار
خدمتکار بیمارستان، خادم منازل و موسسات، سرایدار
نیدلانی: دیو زده صرع زده مصروع
خرید کننده، مشتری
کنایه از هواخواه
کنایه از هواخواه
پارچه یا چیز دیگر که پرز داشته باشد، پرزگن
کسی که مرغ های خانگی را نگه داری کند و پرورش دهد
حامی، جانبدار
تافته (غرض دارد تافتگی دار) سود خواه آنکه غرض دارد غرض ورز غرض پرست
ترکی سیاکوه
بدهکاری
ریشناک
نادرست نویسی کوژدار
پشتیبان
دارنده گرز: بمنزل رسید آن سپاه گران همه گرزداران و جوشن وران، شجاع دلیر
کسی که مامور نگاهداری سرحدهای کشور است مامور سرحدی
جانب دار، حامی، سرحددار
نگهبان سرا، دربان
آنکه گرز در دست دارد، دارندۀ گرز، گرزبان، کنایه از شجاع، دلیر
مامور نظامی که برای نگهبانی و مراقبت در سرحد مملکت گماشته می شود
Fluffy
Buyer, Shopper